معرفی کتاب قطار ساعت ۵۰ :۴ از پدينگتون اثر آگاتا کریستی

  شنبه، 08 آبان 1400   زمان مطالعه 6 دقیقه
معرفی کتاب قطار ساعت ۵۰ :۴ از پدينگتون اثر آگاتا کریستی
قطار ساعت ۴:۵۰ دقیقه از پدینگتون رمانی جنایی از آگاتا کریستی است.این کتاب که از مجموعه داستان‌های خانم مارپل می‌باشد در نوامبر ۱۹۵۷ در بریتانیا توسط انتشارات کولینز کرایم کلوب به چاپ رسیده‌است.

درباره کتاب قطار ساعت ۵۰: ۴ از پدينگتون

کتاب «قطار ساعت ۴:۵۰ از پدینگتون» 4.50 from Paddington نوشته ی «آگاتا کریستی» در سال 1957 منتشر شد. کتاب «قطار ساعت ۴:۵۰ از پدینگتون» از مجموعه داستان های خانم مارپل نوشته ی «آگاتا کریستی» است. این اثر تحت عنوان کتاب های کارآگاه از سوی انتشارات هرمس در ایران راهی بازار شده است. «آگاتا کریستی» در این کتاب هم همانند سایر آثارش داستانی معمایی و جنایی زیبایی را به تصویر کشیده است. او تکه های این داستان را مانند پازل در کنار هم قرار داده و داستانی نفس گیر و مرموز خلق کرده است.

خلاصه کتاب قطار ساعت ۵۰: ۴ از پدينگتون

داستان این کتاب با قصه ی خانم مک گیلکادی که در سکوی ایستگاه راه آهن قرار دارد شروع می شود. این خانم قصد سفر دارد و همراه خود چندین ساک و چمدان بزرگ دارد به همین دلیل از باربری می خواهد تا او را به سمت قطار ساعت ۴:۵۰ راهنمایی کند. این قطار درجه یک است و در این ساعت روز بسیار خلوت است. زمانی که خانم مک گیلکادی به داخل واگن می رسد احساس خوشایندی از تنهایی می کند و به دیدن سایر قطارها مشغول می شود. او زمانی که به یکی از قطارهای هم ردیف خود نگاه می کند متوجه صحنه ای عجیب و وحشتناک می شود. او متوجه می شود مردی در حال فشار دادن گلوی زنی است و قصد دارد او را خفه کند. این صحنه ی وحشتناک زن را می ترساند و او را بر روی صندلی اش میخکوب می کند.

درباره نویسنده کتاب قطار ساعت ۵۰: ۴ از پدينگتون

آگاتا کریستی، زاده ی ۱۵ سپتامبر ۱۸۹۰ و درگذشته ی ۱۲ ژانویه ۱۹۷۶، نویسنده ی انگلیسی داستان های جنایی و ادبیات کارآگاهی بود.آگاتا کریستی با نام اصلی آگاتا مری کلاریسا میلر در شهر تورکی در ناحیه ی دوون انگلستان به دنیا آمد. پدر آمریکایی اش فردریک میلر نام داشت. مادرش کلارا بومر انگلیسی و از خانواده ای اشرافی بود. آگاتا به دلیل آمریکایی بودن پدر می توانست تبعه ی ایالات متحده نیز باشد، ولی هرگز از آن کشور تقاضای تابعیت نکرد. آگاتا دارای یک خواهر و یک برادر بود که هر دوی آن ها از وی بزرگ تر بودند.آگاتا در زمان جنگ جهانی اول در بیمارستان و سپس در داروخانه کار می کرد؛ شغلی که تأثیر زیادی بر نوشته های او داشته است: بسیاری از قتل هایی که در کتاب هایش رخ می دهند از طریق خوراندن سم به مقتولان صورت می گیرند.در هشتم دسامبر ۱۹۲۶ وقتی در سانینگ دیل واقع در برکشر زندگی می کرد به مدت ده روز ناپدید گردید و روزنامه ها در این مورد جاروجنجال فراوانی به پا کردند. اتومبیل او در یک گودال گچ پیدا شد و خود او را نیز نهایتا در هتلی واقع در هروگیت یافتند. آگاتا اتاق هتل را با نام خانمی که اخیرا شوهرش اعتراف کرده بود با وی رابطه عاشقانه دارد، کرایه کرده بود و در توضیح این ماجرا ادعا کرده بود که در اثر ضربه ی روحی ناشی از مرگ مادر و خیانت شوهر دچار فراموشی شده بوده است. آگاتا در سال ۱۹۳۰ با باستان شناسی به نام سر ماکس مالووان که ۱۴ سال از او جوان تر بود، ازدواج کرد و با او به سفرهای فراوانی رفت. رد پای این سفرها و شهرها و کشورهایی که او از آن ها دیدن می کرد را می توان در بیشتر داستان هایش که وقایع آن ها در کشورهای شرقی (خاورمیانه) رخ می دهند، دید. ازدواج او با مالووان در ابتدا ازدواجی موفق و شاد بود. این ازدواج توانست با وجود ماجراجویی های عشقی خارج از ازدواج مالووان، مدتی نسبتا طولانی دوام بیاورد.

آگاتا کریستی

ترجمه کتاب قطار ساعت ۴:۵۰ از پدینگتون به زبان فارسی

کتاب «قطار ساعت ۴:۵۰ از پدینگتون» نوشته ی «آگاتا کریستی» با ترجمه ی «محمدعلی ايزدی» از سوی انتشارات هرمس در سال 1385 منتشر شد. «محمدعلی ايزدی» مترجم ایرانی بازنشسته ارتش است و زبان انگلیسی را در آمریکا هنگام تحصیل آموخته است. او با ترجمه ی کتاب «وحشت در خيابان وست اِند» اثر «نيكلاس مِيِر» فعالیت در این زمینه ی ترجمه ی آثار بین المللی را آغاز کرد. او ترجمه ی سایر داستان های «آگاتا کریستی» ازجمله «قتل در زمین گلف»، «اعلام یک قتل» و «قتلهای الفبايی» را نیز در کارنامه ی کاریش دارد.

قسمتی از کتاب قطار ساعت ۵۰: ۴ از پدينگتون

گروهبان ودرال با همان قیافه جدی همیشگی گفت:

درست نمی توانم بگویم که آیا به نتیجه قطعی و قابل قبولی رسیده ایم یا نه؟

کراداک داشت گزارش های مربوط به نتیجه تحقیقاتی را مطالعه می کرد که روی فعالیت های هارولد در تاریخ بیستم دسامبر انجام گرفته بود.

برابر این گزارش ها او حدود ساعت سه و سی وپنج دقیقه در سوتبی دیده شده بود. اما از قرار معلوم، زیاد در آنجا نمانده بود. عکسش را در قهوه خانه راسل تشخیص نداده بودند، اما چون موقع صرف چای آن محل خیلی شلوغ می شود و هارولد هم از مشتریان پر و پا قرص و همیشگی آنجا نبود، این موضوع چندان مایه تعجب نبود. مرد خدمتکاری که در خانه هارولد کار می کرد، تصدیق کرد که او برای تعویض لباس و شرکت در مهمانی شام ساعت یک ربع به هفت به منزلش واقع در کاردیگان گاردنز رفته و کمی ناراحت به نظر می رسیده است. چون مهمانی در ساعت هفت و نیم شروع می شد و هارولد احساس می کرد که دیر شده است. مرد خدمتکار به خاطر نمی آورد که سروصدای برگشتن هارولد از مهمانی به خانه را شنیده باشد. به ویژه که مدتی از این جریان می گذشت و به خاطر آوردن دقیق آن امکان پذیر نبود. به طور کلی، او اغلب متوجه ورود آقای کراکن تورپ به خانه نمی شد. به گفته خدمتکار، هارولد و همسرش معمولاً اوایل شب به خانه می آمدند. گاراژی که او در محل اسطبل های قدیمی برای خودروی شخصی اش گرفته بود، یک محل خصوصی بود که در آن قفل می شد و زیاد مشخص نبود چه کسی به آنجا می آید و می رود و هیچ کس هم پیدا نشد که به دلایلی رفت وآمد کسی را در آن شب بخصوص، به آن گاراژ به یاد داشته باشد. کراداک آهی کشید و گفت:

نکته مثبتی در گزارش وجود ندارد. ودرال گفت:

او در مهمانی شام معاون حاضر شد، اما کمی زود و قبل از پایان سخنرانی مجلس مهمانی را ترک کرد.

کراداک پرسید:

درباره ایستگاه راه آهن چطور؟ ودرال گفت:

در آن مورد هم نتوانستیم اطلاعاتی به دست بیاوریم، نه در براکهامپتون و نه در پدینگتون. ضمناً، حدود چهار هفته از این حادثه می گذرد و احتمال اینکه در این مدت چیزی به یاد کسی مانده باشد تقریباً غیرممکن است.

کراداک آهی کشید، دست دراز کرد و گزارش مربوط به سدریک را برداشت. در گزارش مربوط به او نیز نکته مثبتی وجود نداشت. گرچه یک راننده تاکسی با تردید اظهار کرده بود که بعدازظهر آن روز در ساعتی یک نفر را به ایستگاه راه آهن پدینگتون برده است. یک نفر شبیه عکسی که به او نشان داده بودند، با شلوار کثیف و موهای بلند و ژولیده.

شناسنامه کتاب قطار ساعت ۵۰: ۴ از پدينگتون


دیدگاه ها

  دیدگاه ها
از سراسر وب   
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها