معرفی رمان آنا کارنینا اثر لئون تالستوی

  پنجشنبه، 23 اردیبهشت 1400   زمان مطالعه 10 دقیقه
معرفی رمان آنا کارنینا اثر لئون تالستوی
آنا کارنینا نوشته نویسنده مشهور قرن نوزدهم لئون تالستوی است. کتابی که برخی منتقدان آن را بهترین رمان تاریخ دانسته‌اند و یا همواره آن را در لیست ده کتاب برتر تاریخ قرار می‌دهند. تولستوی در رمان آنا کارنینا شرح حال روابط میان خانواده‌های روسی در قرن نوزدهم را روایت می‌کند.

درباره کتاب آنا کارنینا

آنا کارِنینا رمانی است نوشتهٔ لئو تولستوی، نویسندهٔ روسی. این رمان در آغاز به صورت پاورقی از سال ۱۸۷۵ تا ۱۸۷۷ در گاهنامه ای به چاپ رسید.
رمان آنا کارِنینا را یک داستان واقع گرا دانسته اند.

شخصیت پردازی ها در داستان

اگر انتخابتان برای روزهای طولانی تابستان یا شب های کشدار پاییز یک رمان طولانی است، آنا کارنینا را انتخاب کنید. شخصیت های داستان شما را با زندگی خودشان همراه می کنند و سفری به روسیه اشرافی را برایتان رقم می زنند. زمانی که نام و مقام مهم است، بر زندگی، روابط و ازدواج ها تاثیر می گذارد و مهمانی های رقص پر زرق و برق چهره تان را روشن و درخشان می کند.

شخصیت آنا کارنینا در حقیقت شخصیتی دوگانه است. شخصیتی که در ابتدای داستان به دلیل حرف های خردمندانه اش شما را تحت تاثیر قرار می دهد و ذهنتان را درگیر می کند. در اصل زمانی آنا وارد داستان می شود که کمک می کند تا زندگی خانوادگی برادرش به دلیل خیانت از هم نپاشد. اما همین زن با اصل ونسب، خودش دل به مرد جوانی از افسران سواره نظام می بازد. شاید بتوان این تغییر رفتار را نقدی به روابط خشکی که میان مردم در جریان است دانست. زندگی هایی که بدون عشق و صرفا بر اساس رابطه و نام شکل گرفته اند. ظاهری فریبنده دارند اما از شور زندگی خالی هستند.

بیان عقاید شخصی تولستوی در قالب داستان

تولستوی که خودش هم از طبقه اشراف روسیه به حساب می آمد در رمان آنا کارنینا با زیرکی تمام از عقایدش صحبت کرده است. تولستوی به آموزش و پرورش کودکان اهمیت می داد، صلح طلب بود و بنابراین همیشه به دنبال روش هایی می گشت که زندگی طبقه کشاورز را رحت تر کند. در این میان آموزش شیوه های نوین کشاورزی یکی از مباحثی است که در این کتاب و از زبان شخصیت های داستان به آن پرداخته است.

پرداختن به جزئیات و توصیف ها

تولستوی هم مانند دیگر رمان نویسان، اهمیت بسیاری به جزئیات داستان هایش می داد. در این میان البته نقدهایی هم به او وارد کرده بودند. در همان ابتدای داستان، ملاقاتی میان دوتن از شخصیت های مهم، استپان آرکادیچ، برادر آنا و کنستانتین لوین صورت می گیرد. آن ها به رستورانی می روند و غذاها و نوشیدنی های فراوانی سفارش می دهند. سفارش های رنگ به رنگ آن ها میز را پر می کند و تولستوی در پانوشتی اضافه می کند که «اگر فکر می کنید من در پرداخت این صحنه ها هوس رانی کرده ام، در اشتباهید.»

در بخش دیگری از داستان، کیتی، خواهر داریا الکساندرونا برای مهمانی رقصی آماده می شود. تولستوی اینجا هم تسلطش را به انواع پارچه ها، تور، دانتل و … که حداقل آن دوران جز بحث های مورد علاقه زنان بوده، نشان داده است.

خلاصه داستان کتاب آنا کارنینا

داستان رمان آناکارنینا با روایت زندگی استفان آرکادیچ و دردسر زندگی اش شروع می شود. آرکادیچ یکی از اشراف روس است که به مشکلاتی جدی در زندگی شخصی دچار می شود. داستان از همان داستان های همیشگی خیانت و جدایی است.

درواقع استفان با معلم سرخانه فرزندش، به همسرش داریا الکساندرونا خیانت می کند و داریا پس از فهمیدن این مساله، قصد ترک خانه و پایان دادن زندگی اش با آرکادیچ را دارد.

شروع داستان آناکارنینا با داستان فروپاشی یک خانواده اشرافی در روسیه اغاز می شود. جمله ابتدایی کتاب آناکارنینا این است: همه خانواده های خوشبخت، شبیه هم هستند اما بدبختی های هرخانواده منحصر به خودشان است.

تولستوی با همین یک جمله تکلیف خود را با خواننده مشخص کرده است. قرار است این کتاب، چالش های یک خانواده را برای خوانندگان روایت کند. خانواده ای که در آستانه فروپاشی قرار گرفته است.

اما با ورود شخصیت اصلی داستان به خانه، مسیر داستان راه جدیدی را درپیش می گیرد. آناکارنینا، خواهر استفان آرکادیچ، کسی است که با فهمیدن مشکلات برادرش و همسرش، به خانه آنها سفر می کند تا بتواند سهمی از حل مشکلات خانواده برادرش داشته باشد.

مشکلات حل می شوند اما ورود آناکارنینا چالش های جدیدی را می آفریند. چالش هایی که یکی از مسیرهای اصلی داستان را شکل می دهند.
آنا که آمده بود تا به چالشی که در اثر خیانت به وجود آمده بود پایان دهد، حالا خود درگیر عشق به یکی از اشراف شده است. مشکل اینجاست که آنا کارنینا همسر یکی از مقامات و اشراف سرشناس روس است! بله. یک خیانت دیگر!
طرف دیگر داستان، شخصیتی به نام لوین است. لوین دوست استفان آرکادیچ است و ربط چندانی هم به آناکارنینا ندارد. درواقع حتی آن دو در داستان برخورد چندانی هم باهم ندارند و تولستوی خطی دیگر از داستان به زندگی لوین، دوست استفان، پرداخته است. لوین شخصیتی اجتماعی دارد و بیشتر حرفهایش درمورد وضعیت اجتماعی و اوضاع کشاورزان است.
تولستوی تمام تلاشش را به کار گرفته است تا با پرداخت شخصیت لوین و مونولوگ هایش، عقاید و هرآنچه که دغدغه ذهنی اش به حساب می آمده است را به خوانندگان القا کند.

البته رمان آناکارنینا صرفا داستان آناکارنینا و لوین نیست. تولستوی چند خط داستانی دیگر را هم در این کتاب برای خواننده روایت می کند. درواقع می توان گفت آناکارنینا هم مانند جنگ وصلح، از هردری که فکرش را بکنید حرف زده است. عشق، عقاید اجتماعی و کشاورزی، خیانت و جدایی.
رمان آناکارنینا با موضوع عاشقانه و اجتماعی نوشته شده است.

درباره نویسنده کتاب آنا کارنینا

لئو تولستوی رمان نویس و فعال سیاسی اجتماعی روسی متولد 1882 در روسیه است. آثار هیچ نویسنده ی دیگری به اندازه ی لئو تولستوی در فهرست کتاب هایی که باید پیش از مرگ خواند قرار دارد. این نویسنده نه تنها در ایران بلکه در همه جای دنیا مشهور است. آثار او جز شاهکارهای ادبی است که مترجمان زیادی در سراسر دنیا به سراغ ترجمه ی آن ها رفته اند.
تولستوی در سال ۱۸۲۸ میلادی در جنوب مسکو و در خانواده ای اشرافی متولد شد. او پدر و مادرش را در کودکی از دست داد و بعد از آن سرپرستی اش به خویشاوندان سپرده شد. در کودکی معلم خصوصی داشت و آموزش های اولیه را در خانه دید.
لئو تولستوي در چهارده سالگی به مدرسه ی «کازان» رفت و در سال ۱۸۴۴ وارد دانشگاه کازان شد. او ابتدا رشته ی زبان های شرقی را خواند، سپس به حقوق تغییر رشته داد و در نهایت بدون کسب مدرک، دانشگاه را رها کرد و به ارتش پیوست. تولستوي در سال ۱۸۵۱ اولین داستانش به نام «کودکی» را منتشر کرد. بعد از انتشار اين داستان او كتاب هاي «نوجوانی» و «جوانی» را نوشت كه ادامه اي بر كتاب اولش «كودكي» بودند. این مجموعه ی سه گانه برداشتی از زندگی لئو تولستوي است. او در این کتاب ها خود را اين طور معرفي مي كند: «من با تمام وجود آرزو داشتم خوب باشم؛ ولی جوان بودم. هوا و هوس هایی داشتم و در جست و جوی نیکی تنها بودم. کاملا تنها بودم».
تولستوي در ارتش، نویسندگی را به صورت حرفه ای دنبال كرد. او در جبهه های جنگ حضور داشت و به همين دليل موضوعات ناب بسياري در اختيارش قرار داشت و در همان دوران «حکایت های سواستوپل» را نوشت. مجموعه ای از سه داستان کوتاه که تولستوی به کمک تجربه های شخصی اش، چهره ی خشن و بی رحم جنگ را در آن روایت کرد. او پس از مدتی ارتش را رها کرد و به اروپا رفت.
تولستوی در اروپا با نويسندگان بزرگي مانند «چارلز دیکنز»، «ایوان تورگنیف» و «آدلف دیستروگ» دیدار کرد و اطلاعاتش را در حوزه ی آموزش و پرورش کودکان و نوجوانان را بالا برد. پس از بازگشت به روسیه با الهام از «ژان ژاک روسو» مدارس ابتدایی را در روستاها تاسیس کرد. کودکان روسی تا اوایل قرن بیستم در سال اول دبستان الفبای تولستوی را آموزش می دیدند.
لئو تولستوي در سال ۱۸۶۲ با زنی جوان به نام «سوفیا» ازدواج کرد و حاصل اين ازدواج سيزده فرزند بود. این ازدواج فراز و فرود های بسیاری داشت. دوره ي اول آن شادکامی و سرخوشی بود و تولستوی شاهکارهای ادبی خود «جنگ و صلح» و «آنا کارنینا» را در این دوران نوشت. بعد از انتشار اين دو رمان شهرت تولستوی به خارج از روسیه رسید و نویسنده ای جهانی شد. اما در همین دوران کلیسای ارتدوکس و تزار های روسیه کنترل و نظارت بر فعالیت های او را بیشتر کردند. پیش نویس کتاب هایش ضبط و توقیف می شد و شایعه ی روان پریش بودنش در همه جا به گوش می رسید. در نهایت با انتشار کتاب «رستاخیز» از کلیسای ارتدوکس حکم ارتداد برای تولستوی صادر شد. او چند بعد از اين حكم به زندگي اش ادامه داد و درنهايت در سال ۱۹۱۰ میلادی از دنیا رفت و بدون هیچ تشریفات خاصی به خاک سپرده شد.
هرچند تولستوی در سبک نگارش بسیار متاثر از «ژان ژاک روسو» بود، اما بدون شک بيش تر نویسندگان بعد از تولستوی، به نحوی متاثر از سبک نویسندگی او هستند. او هنر را برای هنر نمی خواست. بلکه معتقد بود ادبیات و رمان نویسی ابزاری برای بیان مفاهیم اخلاقی و اجتماعی هستند. از نظر تولستوي داستان ها فقط برای سرگرمی مخاطب ها نوشته نمی شوند، بلكه آن ها می خواهند از قضاوت های بی رحم و بی ملاحظه ی انسان ها کم کنند و کمکی برای گسترش مهربانی، خوش ذوقی اخلاقی و سلامت عاطفی باشند.

قسمتی از کتاب آنا کارنینا

استپان آرکادیچ لبخند زد. او این احساس لوین را خوب می شناخت. می دانست که برای او دخترهای دنیا دو دسته اند؛ یک دسته همه دختران غیر از او که صاحب همه عیبها و ضعف های آدمها هستند و دخترانی بسیار عادی اند و دسته دیگر فقط اوست که از هر عیبی پاک است و از همه آدمها برتر است. (کتاب آنا کارنینا – صفحه ۷۰)

نباید تسلیم قهر گذشته شد و انسان می تواند زندگی خود را هر طور که بخواهد پیش ببرد. (کتاب آنا کارنینا – صفحه ۱۳۷)

ازدواج های موفقی که من می شناسم فقط از روی عقل و مصلحت صورت گرفته اند. (کتاب آنا کارنینا – صفحه ۱۹۰)

زن موضوعی است که هر قدر هم که مطالعه اش کنی باز هم کاملاً برایت تازگی دارد. (کتاب آنا کارنینا – صفحه ۲۲۰)

اگر من بودم چقدر از این حال به خود می بالیدم. وقتی به این جمعیت پای پنجره نگاه می کردم چقدر خوشحال می شدم! ولی او اعتنایی به این چیزها ندارد، فقط می خواهد خواهش مادرجان را رد نکند و اسباب خوشحالی او شود. چه رازی در وجود او نهفته است؟ چه چیز به او این قدرت را می دهد که به همه چیز بی اعتنا باشد و خود را در نهایت آرامی مستقل احساس کند؟ چقدر دوست داشتم که این را بدانم و از او بیاموزم! (کتاب آنا کارنینا – صفحه ۲۹۰)

ترید پیرمرد به قدری خوشمزه بود که لوین از رفتن به خانه برای ناهار منصرف شد. با پیرمرد همکاسه شد و ضمن خوردن با او از کار و بارش حرف می زد و به مسائل او علاقه بسیار نشان می داد و از زندگی خود برایش می گفت و از مسائلی که ممکن بود برای او جالب باشد. احساس می کرد به او نزدیک تر است تا به برادرش و ناخواسته پیوسته خندان بود و لبخندش از محبتی بود که نسبت به پیرمرد در دل داشت. (کتاب آنا کارنینا – صفحه ۳۲۹)

شناسنامه کتاب آنا کارنینا

نویسنده: لئو تولستوی

مترجم: سروش حبیبی

ناشر: نیلوفر

تعداد صفحات: 1032


دیدگاه ها

  دیدگاه ها
از سراسر وب   
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها