معرفی رمان بهترین داستان‌های کوتاه اثر گابریل گارسیا مارکز

  دوشنبه، 17 آبان 1400   زمان مطالعه 7 دقیقه
معرفی رمان بهترین داستان‌های کوتاه اثر گابریل گارسیا مارکز
گابریل خوزه گارسیا مارکز (۱۹۲۷-۲۰۱۴)، نویسنده کلمبیایی برنده نوبل ادبیات است. این کتاب مجموعه ای از داستان های کوتاه مارکز است.

درباره کتاب بهترین داستان های کوتاه

«داستان کوتاه» ژانری مهم در ادبیات است که کمتر به آن پرداخته شده است. در طول تاریخ تعریف های مختلفی برای داستان کوتاه ارائه شده است. متداول ترین تعریف آن «داستانی است، که بتوان آن را در زمان کوتاهی مطالعه کرد و به پایان رساند.» دانش نامه ی بریتانیکا داستان کوتاه را نوشته ای تعریف می کند که از رمان کوتاه تر است و شخصیت های کمتری در داستان داخلت دارند. اما بهترین و مشهورترین تعریف را ادگار آلن پو، نویسنده ی آمریکایی، از داستان کوتاه دارد. او در کتاب فلسفه ی نگارش می گوید:« داستان کوتاه آن است که کوتاه تر از رمان باشد و بیش ترین زمانی که برای مطالعه باید برای آن صرف کرد، بین 30 دقیقه تا دو ساعت باشد.» آلن پو می گوید:«داستان کوتاه برخلاف رمان باید تنها یک خط داستانی داشته باشد و تنها یک شخصیت اصلی داشته باشد.» در تاریخ ادبیات غرب داستان نویس هایی وجود دارند که داستان کوتاه هایشان مشهورتر و جذاب تر از رمان هایشان است. یکی از بهترین نمونه های این نویسندگان ارنست همینگوی، گابریل گارسیا مارکز و ادگار آلن پو که تنها یک رمان بلند دارد.

خلاصه کتاب بهترین داستان های کوتاه

داستان ها و مضمون آن ها به شرح زیر است:

  1. بعد از ظهر باشکوه بالتاسار: در مورد مردی که زیباترین قفس دنیا را ساخته است.
  2. تشییع جنازه مادر بزرگ: داستان در مورد روزهای آخر زندگی زنی است که رئیس قبیله ای مادر سالار است.
  3. کسی به سرهنگ نامه نمی نویسد: سرهنگی که ۱۵ سال منتظر نامه دریافت مستمری خود است.
  4. تسلیم سوم: پسری که مرده اما مادرش جسم او را زنده نگه داشته است.
  5. روی دیگر مرگ: پسری که به مرگ برادر دوقلویش فکر می کند.
  6. اوا درون گربه خود: زنی که از زیباییش عذاب می کشد.
  7. اندوه سه خوابگرد: زنی منزوی درون یک خانه که تصمیم می گیرد از جایش تکان نخورد.
  8. زنی که ساعت ۶ می آمد: در مورد زنی که هر روز ساعت ۶ به کافه ای می رود که کافه دار عاشقش است.
  9. چشم های سگ آبی رنگ: دختر و پسری که هر شب به خواب هم می روند.
  10. کسی این گل سرخ ها را به هم ریخته: در مورد روحی که هنوز در این دنیا باقی مانده است.
  11. شب تلیله ها: ۳ نفری که تلیله ها چشمشان را درآورده اند.
  12. زیباترین غریق جهان: مرد غرق شده ای که آب او را به یک روستا می آورد.
  13. پیرمرد فرتوت با بال های عظیم: فرشته ای که به درون آدمیان آمده است.
  14. بلاکامان نیک جادو جنبل کار: ۲ مرد اهل جادو.
  15. آخرین سفر کشتی اشباح: پسری که همیشه در ماه مارس یک کشتی سیاه بزرگ را می بیند اما کسی حرفش را قبول نمی کند.
  16. مرگ مدام در فراسوی عشق : مردی که چند ماه مانده به پایان زندگی اش با یک دختر زیبا برخورد می کند.
  17. رد خون توی برف: یک زوج جوان پولدار در سفر ماه عسل.
  18. نور مثل آب است: ۲ برادری که به جای جایزه مدرسه خواستار قایق و لوازم غواصی هستند.
  19. فقط اومدم یک تلفن بکنم: زنی که به یک تیمارستان می رود تا به شوهرش زنگ بزند و تاخیر خود را اعلام کند.
  20. سفر خوش آقای رئیس جمهور.
  21. ماریا دوس پراسه رس: زنی که تدارک تشییع جنازه اش را می بیند.
  22. رویاهایم را می فروشم: زنی که خواب واقعی می بیند.
  23. ارواح ماه اوت: خانه ای که گفته می شود پر از ارواح است.
  24. قدیس: مردی که قصد دارد ثابت کند دختر مرحومش یک قدیس است.
  25. ترامونات: باد مرگ زا.
  26. زیبای خفته در هواپیما.
  27. وقتی باد بدبختی بوزد: دختری که مادربزرگش به خاطر بدهی اش او را مجبور به همخوابی با همه مردها می کند.

درباره نویسنده کتاب بهترین داستان های کوتاه

گابریل خوزه گارسیا مارکز، زاده ی ۶ مارس ۱۹۲۷ در دهکده ی آرکاتاکا درمنطقه ی سانتامارا در کلمبیا - درگذشته ی ۱۷ آوریل ۲۰۱۴، رمان نویس، نویسنده، روزنامه نگار، ناشر و فعال سیاسی کلمبیایی بود. او بین مردم کشورهای آمریکای لاتین با نام گابو یا گابیتو (برای تحبیب) مشهور بود و پس از درگیری با رییس دولت کلمبیا و تحت تعقیب قرار گرفتنش در مکزیک زندگی می کرد. مارکز برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات در سال ۱۹۸۲ را بیش از سایر آثارش به خاطر رمان صد سال تنهایی چاپ ۱۹۶۷ می شناسند که یکی از پرفروش ترین کتاب های جهان است.مارکز یکی از نویسندگان پیشگام سبک ادبی رئالیسم جادویی بود، اگرچه تمام آثارش را نمی توان در این سبک طبقه بندی کرد. پزشکان در سال ۲۰۱۲ اعلام کردند که مارکز به بیماری آلزایمر مبتلا شده است.او برای نوشتن کتاب خاطرات روسپیان غمگین من، چاپ ۲۰۰۴، حدود ده سال وقت صرف کرد. در ژانویه ی ۲۰۰۶ اعلام کرد که دیگر تمایل به نوشتن را از دست داده است. میراث او، مجموعه ی بزرگی از کتاب های داستانی و غیرداستانی است که با پیوند دادن افسانه و تاریخ در آن، همه چیز را ممکن و باورکردنی می نماید. گابریل گارسیا مارکز در سال ۱۹۸۲ جایزه ی ادبی نوبل را دریافت کرد و بنیاد نوبل در بیانه ی خود او را «شعبده باز کلام و بصیرت» توصیف کرد. تمام داستان های وی به نثری نوشته شده اند که از نظر رنگارنگی و جاذبه ی غریبشان، فقط می توان آن ها را با کارناوال های آمریکای جنوبی مقایسه کرد.گابریل گارسیا مارکز، در روز پنجشنبه ۱۷ آوریل ۲۰۱۴، در ۸۷ سالگی، در مکزیکوسیتی درگذشت. جسد وی فردای آن روز در روز آدینه در مکزیکوسیتی سوزانده و بخشی از خاکستر جسد وی به زادگاهش کلمبیا منتقل شد.

گابریل خوزه گارسیا مارکز

درباره مترجم کتاب بهترین داستان های کوتاه

احمد گلشیری مترجم ایرانی ادبیات داستانی است. وی فعالیت ادبی خود را از جنگ اصفهان آغاز کرد.وی برادر هوشنگ گلشیری و پدر سیامک گلشیری دیگر نویسندگان ایرانی است.

چرا باید کتاب بهترین داستان های کوتاه را بخوانید؟

بدیهی است هنگامی که نام گابریل گارسیا مارکز را بشنویم به یاد رمان صدسال تنهایی و عشق در سال های وبا بیافتیم. اما حقیقت این است که داستا ن کوتاه های گابریل گارسیا مارکز سنگ محک های بهتری برای سنجش نویسندگی او هستند. این کتاب که گزیده ای از بهترین داستان کوتاه های او است بدون شک میتواند برای شروع بهترین کتاب باشد. خواندن این کتاب به شما کمک میکند که با قلم مارکز بیشتر و بهتر آشما شوید و با دقت به روش مطرح کردن داستان می توانید توانایی او را در نگارش تحسین کنید. گارسیا مارکز داستان هایش را با قلم شاعرانه و گاهی جادویی می نویسد که این موضوع خواندن داستان ها را جذاب تر می کند.

کتاب بهترین داستان های کوتاه برای چه کسانی مناسب است؟

خواندن این کتاب را به همه ی طرفداران ادبیات اسپانیایی پیشنهاد می کنیم. این کتاب می تواند شروع مناسبی برای داستان کوتاه خواندن باشد.

قسمتی از کتاب بهترین داستان های کوتاه

کسی به سرهنگ نامه نمی نویسد

سرهنگ در قوطی قهوه را برداشت، تنها یک قاشق کوچک قهوه به جا مانده بود. قهوه جوش را از روی اجاق بلند کرد، نیمی از آب آن را روی کف

خاکی اتاق ریخت و با چاقو ته قوطی را تراشید و آخرین ذره های قهوه را مخلوط با زنگ زاگی طاتوی فهوه جوش خالی کرد.

به انتظار جوش آمدن قهوه کنار بخاری سنگی نشسته بود و باحالی آميخته به دلگرمی و ساده دلی احساس می کرد که در وجودش انگار قارچ

و زنبق سمی ريشه می دواند. ماه اکتبر رسیده بود و صبح دشواری را می بایست بگذراند، حتی برای آدمی مثل او که صبح های زیادی را مثل این

روز صبح از سر گذرانده بود. تقریبا شصت سالی می شد، از پایان جنگ داخلی، که کارش تنها این بود که انتظار بکشد.

زنش او را دید که فنجان قهوه به دست، پا به اتاق خواب گذاشت، پشه بند را کنار زد. شب پیش باز دچار حمله آسم شده بود و حالا خواب آلود بود اما بلند شد نشست تا فنجان را بگیرد.

شناسنامه کتاب بهترین داستان های کوتاه


دیدگاه ها

  دیدگاه ها
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها