درباره کتاب نان و شراب
کتاب "نان و شراب" از آثار برجسته قرن بیستم،که راجع به ظهور فاشیسم در ایتالیا میباشد.این کتاب که نوشته "اینیاتسیو سیلونه" میباشد،در ایتالیا با نام فاشیسم شناخته شده است که از رژیمی صحبت میکند که با زورگویی و دروغ،حق مردم از آزادی را گرفته اند.
کتاب "نان و شراب" را میتوان از شاهکارهای قرن بیستم دانست و داستان مردی پاک تینت است که در دنیایی که سراسر جنگ و خونریزی است بدنبال خیرخواهی در میان مردم است.
این اثر "اینیاتسیو سیلونه" را میتوان با آثار نویسندگانی چون "اورل" و "کامو" همتراز دانست که محوریت داستان هایشان پیوند آزادی سیاسی با جامعه میباشد."نان و شراب" برای هر سن و سالی حرف دارد و صمیمانه میخواهد در هر فردی در سرنوشت خودش نقشش را پیدا کند.
روحیه مقاومت افراد قصه در این کتاب،در برابر ظلم و جور فاشیسم بشدت الهام بخش و تاثیر گذار خواهد بود و نشان میدهد روحی زخمی هر نشدنی را شدنی میکند حتی با دستان خالی.
داستان در زمان حکومت موسولینی اتفاق می افتد.دهقانان و روستاییان بشدت تحت فشار هستند تا آنجا توانایی انجام هیچ کاری را ندارند.کلیسا هم که به کمک دولت آمده توانسته با باورهای خرافی مردم را آرام نگه دارد.اما قهرمان قصه "اینیاتسیو سیلونه" تلاش میکند که مردم را بیدار کند.
خلاصه داستان نان و شراب
داستان نان و شراب در مورد پیترو سپینای است. او یک مهاجر است که به صورت غیر قانونی به ایتالیا مهاجرت کرده است و برای مخفی کردن هویت خود به شکل یک کیش در آمده و نام خود را دون پائولو گذاشته است. او بیمار می شود و به همین دلیل رم را ترک کرده و برای معالجه به یک روستا نقل مکان می کند. پیترو در این روستا با دختری راهبه به نام کریستینا آشنا می شود. دختری که به دلیل علاقه به جوهر اخلاقی مسیحیت به این دین روی آورده است. در این بین پیترو توسط پلیس ها شناسایی شده و به کوهستان پناه می برد.
درباره نویسنده کتاب نان و شراب
سیلونه دوران کودکی را با فقر و تنگدستی گذراند و در زمین لرزه سال ۱۹۱۵ ایتالیا پدر و مادر و پنج برادر خود را از دست داد. در ۱۹۲۱ به حزب کمونیست ایتالیا پیوست و با دستگاه فاشیستی موسولینی به مبارزه پرداخت. در ۱۹۲۷ سفری به شوروی کرد و پس از بازگشت از آن سفر مانند همکاران دیگر خود آندره ژید و آرتور کوستلر و غیره راه مستقلی در پیش گرفت، چنان که در ۱۹۳۰ از حزب کمونیست استعفا داد. وی به علت فعالیتهای سیاسی ناگزیر شد در ۱۹۳۰ به سویس بگریزد.
قسمتی از کتاب نان و شراب
روزی که گوش کرهای مصلحتی باز شود و زبان لال های مصلحتی به سخن درآید آن روز آغاز لحظات بسی دردناکی خواهد بود که من آرزومندم تو را از آن نصیبی نباشد. (رمان نان و شراب – صفحه ۲۶)
آزادی چیزی نیست که آن را به کسی هدیه کنند. می توان در یک کشور دیکتاتوری زندگی کرد و آزاد بود. فقط کافی است که علیه دیکتاتور مبارزه کرد. مردی که با مغز خودش فکر می کند، آزاد است. مردی که به خاطر آنچه برحق می داند مبارزه می کند آزاد است. (رمان نان و شراب – صفحه ۵۶)
مومن هیچ گاه تنها نیست، برعکس کافر همیشه تنها است ولو روز خود را از بام تا شام در پر جنجال ترین کوی ها بگذراند. جانی که خدا را درک نکند تنها است، به مثابه برگ جدا شده از درخت است، برگی تنها که به زمین می افتد و خشک می شود و می پوسد. برعکس، جان به خدا بسته چون برگی است به درخت و به وسیله شیره حیاتی که او را تغذیه می کند به شاخه و تنه و ریشه و تمام زمین مربوط است. (رمان نان و شراب – صفحه ۱۱۹)
بدنی که به ضربات تازیانه عادت کرد دیگر احساس درد نمی کند. (رمان نان و شراب – صفحه ۱۴۹)
پدرم الکلی بود و در سن چهل سالگی مرد. چند هفته قبل از مرگش یک شب مرا به نزد خود خواند و تاریخچه زندگی خود را برای من حکایت کرد، یعنی تاریخچه شکستش را. ابتدا از مرگ پدرش، یعنی پدربزرگم با من شروع به صحبت کرد. پدرش به او چنین گفته بود: «من فقیر و ناکام می میرم، ولی همه ی امیدم به تو است، شاید تو بتوانی آنچه را که زندگی به من نداده است، از او بگیری!» پدر من نیز وقتی حس کرد که اجلش فرا رسیده است به من گفت که حرفی به جز تکرار آنچه پدرش به او گفته بوده است، ندارد: «من نیز ای فرزند عزیزم، اینک فقیر و ناکام می میرم. امیدم به تو است و آرزومندم بتوانی آنچه را که زندگی به من نداده است، تو از او بگیری!» بنابراین آرزوها هم مثل بدهی ها از نسلی به نسل دیگر منتقل می شوند. من اکنون سی و پنج سال دارم، و می بینم در همان نقطه ای هستم که پدر و پدربزرگم بودند. من نیز آدمی هستم شکست خورده و زنم پا به زا است. فقط همین حماقتم باقی هست که معتقد شوم، فرزندم خواهد توانست آنچه را که زندگی به من نداده است از او بگیرد. من می دانم که او نیز نخواهد توانست از این سرنوشت محتوم بگریزد، او نیز از گرسنگی خواهد مرد، یا از آن بدتر نوکر دولت خواهد شد. (رمان نان و شراب – صفحه ۲۴۹)
شناسنامه کتاب نان و شراب
نویسنده:اینیاتسیو سیلونه
مترجم: محمد قاضی
ناشر: امیرکبیر
تعداد صفحات: 424