درباره کتاب پروژه ی خونین او
کتاب پروژه خونین او اثر گرم مک ری برنت و ترجمۀ شیوای پیمان خاکسار می باشد. این اثر نامزد جایزۀ بوکر در سال 2016 بوده است. داستان جذاب این کتاب حتما شما را با خود همراه می کند.
پشت جلد کتاب پروژه ی خونین او چنین آمده است:
گرم مک رى برنت، نویسنده ى اسکاتلندى، اولین کتابش، ناپدید شدن آدل بودو را در سال ٢٠١٣ منتشر کرد و جایزه ى نویسنده ى تازه وارد بنیاد کتاب اسکاتلند را دریافت کرد. دومین کتابش، پروژه ی خونین او در سال ٢٠١۶ نامزد نهایى جایزه ى بوکر شد و بین پنج نامزد نهایى، پرفروش ترین کتاب بود. و بالاخره آخرین رمانش، تصادف در جاده ى آ٣۵، در سال ٢٠١٧ منتشر شد. برنت در نویسندگى شیوه اى خاص خود دارد. در رمان اول و سومش خود را مترجمِ رمانى فرانسوى معرفى کرده و در رمانى که در دست دارید، گردآورنده ى یک سرى مدرکِ از پیش موجود. در هیچ کدام از آثارش خود را مولف نخوانده.
مک رىِ – نویسنده کتاب -در پیشگفتارى که براى کتاب نوشته است چنین مى گوید:
در بهار ٢٠١۴ پروژه اى را آغاز کردم براى شناخت پدربزرگم، دونالد «ترمپ» مک رى که در سال ١٨٩٠ در اپل کراس متولد شده بود، چند کیلومترى شمال کولدوى. طى تحقیقاتم در بایگانى مرکز هایلندِ اینورنس به چند بریده روزنامه برخوردم که شرح دادگاه رودریک مک رى درشان چاپ شده بود و به کمک آن اُهانلون، مسئول بایگانى آنجا، دست نوشته اى یافتم که بخش اعظم این کتاب را تشکیل مى دهد.
اشاره ى مک رى به بخش اول کتاب است که شرح ماوقع حادثه و اتفاقات پیش از آن به قلمِ قاتل است. خاطراتى که موجب شد پرونده ى مک رى بر سر زبان ها بیفتد و از او چهره اى منفور در اذهان عمومى ساخت.
بخش عظیمى از این خاطرات که سبب شکل گیرى عداوتى میانِ پدر رودریک مک رى و کدخداى روستا، لاکلان مکنزى شد، اشاراتى گسترده به بى عدالتى هاى دوران فئودالیسم دارد، از همین رو به جهت بررسى وضعیت اجتماعىِ مردم اسکاتلند در اواخر قرن هجده نیز مى تواند مفید باشد.
اظهاراتِ کتاب در چندین بخش ارائه شده است:
- اظهاریه ها؛ شامل اظهاراتِ جمعى از ساکنین روستا، و پلیس محلى.
- روایت رودریک مک رى؛ در قالب دست نوشته ى او که در سلولش به نگارش درآمده است.
- گزارش هاى پزشکى؛ شرح گزارش پزشکى قانونى و جراحات وارده بر مقتولین.
- سفرهایى در سرزمین هاى مرزى جنون؛ شواهد جمع آورى شده توسط جِى بروس تامسون، جراح مقبم زندان عمومى اسکاتلند در پرث.
- محاکمه؛ اظهارات مظنون و شاهدین، دفاعیه و گزارشى از دادگاه و روند محاکمه ى مک رى.
- موخره.
خلاصه کتاب پروژه ی خونین او
سال 1869 است. سه قتل وحشیانه در یک روستای دور افتاده در ارتفاعات اسکاتلند منجر به دستگیری یک جوان به نام رودریک مکرا می شود. خاطره ای که توسط متهم نوشته شده ، روشن می کند که وی مقصر است . چند حقوق دان و روانپزشک ماموریت می یابند تا مشخص کنند که چه چیزی او را به انجام چنین اعمال خشونت آمیز سوق داده است. او دیوانه بود؟ فقط قدرت متقاعد کننده وکیل ماکرا می تواند او را از اعدام نجات دهد.گرم مک ری برنت یک داستان بسیار جذاب را درباره ماهیت موقت حقیقت می گوید ، حتی اگر واقعیتها واضح به نظر برسند. پروژه خونین او یک داستان هیجان انگیز ادبی مسحور کننده در منظره ای نابخشودنی است که در آن اعمال قدرت به طرز ناعادلانه ای وجود دارد.
درباره نویسنده کتاب پروژه ی خونین او
گرم مک ری برنت، نویسنده ی اسکاتلندی، اولین کتابش ناپدید شدن آدل بودو را در سال 2013 منتشر کرد و جایزه ی نویسنده ی تاره وارد بنیاد کتاب اسکاتلند را دریافت کرد. دومین کتابش، پروژه ی خونین او، در سال 2016 نامزد نهایی جایزه ی بوکر شدو بین پنج نامزد نهایی پر فروش ترین کتاب بود. و بالاخره آخرین رمانش، تصادف در جاده آ35، در سال 2017 منتشر شد. برنت در نویسندگی شیوه ی خاص خود را دارد. در رمان اول و سومش خود را مترجم رمانی فرانسوی معرفی کرده و در رمانی که در دست دارید، گرد آورنده ی یک سری مدرک از پیش موجود. در هیچکدام از آثارش خود را مولف نخوانده. کلاغی لب چاله نشسته بود و نگاهم می کرد. گفتم «چی می خوای؟» گفت «به این فکر می کردم که چشمات صبحانه ی خوبی می شن برام.» گفتم «ببخشید زدم تو ذوقت.»

درباره مترجم کتاب پروژه ی خونین او
پیمان خاکسار (۱۳۵۴ تهران) مترجم ایرانی است که آثار ادبی انگلیسی زبان را به فارسی ترجمه می کند. ترجمه او از رمان اتحادیه ابلهان در نظرسنجی منتقدان و نویسندگان تجربه در سال ۱۳۹۱ رتبه اول را به دست آورد.اولین ترجمه خاکسار برگزیده ای از اشعار چارلز بوکوفسکی بود که با عنوان سوختن در آب، غرق شدن در آتش سال ۱۳۸۷ منتشر شد. خاکسار گفته است به صورت اتفاقی مترجم شده و کارش را با ترجمه شعر شروع کرده است.اولین رمانی که خاکسار به فارسی ترجمه کرد باشگاه مشت زنی بود که دیرتر از بقیه ترجمه های او در سال ۱۳۹۰ منتشر شد. او در گفت وگو با مجله ادبی هنری تجربه گفته است: «از نویسنده های پیچیده نویس خوشم نمی آید. من از نویسنده ای که در کارش جنون باشد خوشم می آید.»
قسمتی از کتاب پروژه ی خونین او
مطمئنم پدرم و لاکلان مکنزى مدت ها قبل از تولد من با هم دشمنى داشته اند. از منشا خصومت شان بى اطلاعم چون پدرم هیچ وقت درباره اش حرف نزده است. این را هم نمى دانم که کدام شان آغازگر این دشمنى بوده، یا این که آیا این کدورت در زمان حیات خودشان شکل گرفته یا ریشه در کینه اى دیرینه داشته. در این نواحى اصلا عجیب نیست که دشمنى ها باقى بمانند در حالى که علت شان مدت ها پیش از یاد همه رفته. (پروژه ی خونین او – صفحه ۲۵)
آقاى گیلیس انسان بسیار درس خوانده اى بود، تحصیلاتش را در گلاسگو تمام کرده بود. به جز خواندن و نوشتن و ریاضیات به ما علوم و تاریخ هم درس مى داد و گاهى بعدازظهرها براى مان قصه هایى مى گفت از خدایان و هیولاهاى اساطیر یونان. هرکدام از خدایان اسم داشتند و متاهل بودند و بچه هایى داشتند که آن ها هم خدا بودند. یک روز از آقاى گیلیس پرسیدم چه طور ممکن است بیشتر از یک خدا وجود داشته باشد و او در جوابم گفت خدایان یونانى شبیه خداى ما نبوده اند. آنها فقط موجوداتى بوده اند فناناپذیر. وقتى کلمه ى اسطوره را به کار مى بریم یعنى چیزى که درباره اش حرف مى زنیم واقعیت ندارد، قصه اى است براى سرگرمى. (پروژه ی خونین او – صفحه ۳۱)
مى دانستم گناهان پدرم، مادر را از ما نگرفته بود، تقصیر گناهان من بود. روى خاک خاکسترى ایستاده بودم و به وعظ آقاى گالبرایت فکر مى کردم و فورا به این نتیجه رسیدم که باید به محض محیا شدن شرایط، منجى پدرم شوم و او را از وضع هولناکى که گناهکارى من باعثش بود نجات بدهم. (پروژه ی خونین او – صفحه ۳۵)
در غیاب هرچیزى که حواس را پرت مى کند، آدم حیرت مى کند از این که تماشاى تغییرات اندک در بخش کوچکى از آسمان تا چه حد سرگرم کننده است. (پروژه ی خونین او – صفحه ۴۷)
دیدگاه مردم منطقه ى ما این است که اگر بداقبالى به سراغ کسى بیاید، هیچ راهى براى فرار از آن وجود ندارد. مثلا اگر یک دسته ماهى گیر از زدن به دل دریا صرف نظر کنند، همان روز تیر سقف خانه ى یکى شان کنده مى شود و مى خورد به سرش. به هیچ وجه نمى شود فهمید که بداقبالى به چه شکل بر شانه ى آدم مى نشیند و بنابراین هرتلاشى براى مقابله بت تقدیرِ در نظر گرفته شده ى آدم ها بیهوده است. (پروژه ی خونین او – صفحه ۷۱)
به نظر من هرکس که اتفاق بدى برایش مى افتد راحت مى تواند یک کلاغ را به خاطر بیاورد که صبح روى پشت بام خانه اش نشسته بوده، ارتباط دادن این دو به هم به هیچ عنوان منطقى نیست. (پروژه ی خونین او – صفحه ۷۱)
“اگر گفته بشه چیزى که تو مطمئن بودى اون زمان توى ذهن داشتى واقعا توى ذهنت نبوده چى؟”
با گستاخى به این حماقت خندیدم. “اگر چیز دیگه اى توى ذهنم بوده پس حتما ازش خبر داشتم. وگرنه نمى توانست توى ذهنم باشه.” (پروژه ی خونین او – صفحه ۸۵)
“این یکى از چیزهاییه که خدا براى امتحان ما مى فرسته.”
گفتم: “فکر کنم خدا کارهاى مهم ترى از امتحان کردن ما داره.”
گفت: “پس چرا همچین اتفاقاتى مى افتن؟”
گفتم: “کدوم اتفاقات؟”
“اتفاقات بد.”
گفتم: “کشیش مى گه براى تنبیه ما به خاطر ذات خراب مون.”
پرسید: “نظر تو چیه؟”
چند لحظه مکث کردم و گفتم: “به نظر من هیچ دلیلى پشت این اتفاقات نیست.” (پروژه ی خونین او – صفحه ۸۸)
“به نظر من تنها قصد کسى که مى خواد با قوانین آشنا باشه اینه که ببینه حد و حدودشون کجاست و چه طور مى تونه مرتکب خلاف بشه بدون اینکه گیر بیفته.” (پروژه ی خونین او – صفحه ۹۹)
متاسفانه مشکل تو برداشتِ غلطه، اگر تو محصول زمین همسایه ت رو برداشت نمى کنى به این خاطر نیست که قانون جلوت رو مى گیره. تو محصول اون رو نمى دزدى چون این کار اشتباهه. قوانین رو «نمى بینى» به این دلیل که قانونى وجود نداره، دست کم نه به اون شکلى که تو فکر مى کنى. مثل این مى مونه که بخواى هوایى رو که تنفس مى کنیم ببینى. البته که قانون وجود داره، ولى نمى تونى اون رو ببینى. قوانین وجود دارن چون همگى قبول داریم وجود دارن و بدون اون ها هرج و مرج میشه. وظیفه ى کدخداى دهکده اینه که این قوانین رو به صلاح دید خودش تفسیر و اجرا کنه. (پروژه ی خونین او – صفحه ۱۰۱)
شناسنامه کتاب پروژه ی خونین او
- نویسنده: گرم مک رى برنت
- ترجمه: پیمان خاکسار
- انتشارات: چشمه
- تعداد صفحات: ۲۷۷
- نسخه صوتی:ندارد
- نسخه الکترونیکی: دارد
معرفی رمان گیرنده شناخته نشد اثر كاترين كرسمن تيلور









































