متن فراموشی و دل کندن
می روی و من تحمل می کنم نبودنت را
می مانم و تو فراموش می کنی بودنـم را
قبر واقعی آدم در خاک نیست ، بلکه در قلب کسی است که فراموشت نمیکند !!!
تو آسمون عاشقی ستاره پیدا نکنی / مدیون اشکای منی اگه فراموشم کنی
تصمیم گرفتم آنقدر کمیاب شوم شاید دلی برایم تنگ شود ، ولی افسوس فراموش شدم !
از سکوت پرسیدم برای بهترینم چه بنوسیم ؟
گفت : بنویس ما را چون روزگاران مبر از یاد ...
از وقتی رفتی غمگینه خونه / گریم میگیره با هر بهونه
رفتی و موندم با این همه درد / هرگز نمیشه فراموشت کرد
گاهی بدون بغض و گریه و بدون داد و هوار ، باید قبول کنی فراموش شدنت را
حافظه ام همه ي چیز و همه ي کس را فراموش می کند
خسته شدم بس که سائیدمش و تو هر زمان نمایان تر شدي
ان دلم را اشتباهی بردی
فراموش کن
حتی برای دادنش هم برنگرد
از آن هم گذشتم
برایم تعریف کن تا من هم بدانم… هرگز فراموش نشدن چه حالی دارد
"دیگه برای همیشه فراموشش کردى"
و هیچ احتیاجى بهش ندارى و تمام بد و بیراه های دنیا رو نصیبش میکنى ...
دقیقا همون زمانیه که :
بیشتر از همیشه دلت براش تنگ شده ...
فراموش کردن تو هنر میخواهد و من بی هنرترین انسانم
در عرض یک دقیقه می شه یک نفر رو خرد کرد
در یک ساعت می شه یک نفر رو دوست داشت
و در یک روز فقط یک روز می شه عاشق شد
ولی یک عمر طول می کشه تا کسی رو فراموش کرد . . .
تو آسمون عاشقی ستاره پیدا نکنی
مدیون اشکای منی اگه فراموشم کنی
تا عشق تو آمد در قلبم ، تو رفتی
تا آمدم بگویم نرو ، رفته بودی
تا خواستم فراموشت کنم خودم را فراموش کردم ...
تنها یک برگ مانده بود ...
درخت گفت : منتظرت میمانم !
برگ گفت : تا بهار خداحافظ !
بهار شد ولی درخت میان آن همه برگ دوستش را فراموش کرده بود ...
شکسته این جماعت بال ما را
پریشان کرده ماه و سال ما را
تو هم ای بی وفا از ما بریدی
نمی پرسی دگر احوال مارا
گر توانی از محبت حلقه در گوشم کنی
حیف باشد که مرا چون شمع خاموشم کنی
من که از یاد تمام آشنایان رفته ام
وای بر من گر تو هم روزی فراموشم کنی
تمومه عمر آوازم ، دیگه خاموشه خاموشم / نمیری هرگز از یادم ، من از یادت فراموشم
شروع رفتنت بی من ، شروع شعر اندوهه / بدون بعد از تو یاد تو ، برام سنگین تر از کوهه
زمانی فراموشت خواهم کرد که عقلم خاموش
نفسم قطع
روحم در آسمان
و تنم در زیر خاک باشد
“خاموشی” بهانه است…
مشترک مورِد نظر، “فراموشی” دارد!
به خودم قول میدهم که فراموشت کنم
وقتی صبح میشود تو را که نه …
ولی!
قولم را فراموش میکنم!!!
ماههاست فراموشش کرده ام؛
خاطراتش را هم …!
ولی نمی دانم دستانم چرا هنوز به نوشتن نامش
ذوق میکنند!
برایم مهم نیست چه میشود؛
به همه ی باورهایم سوگند
هیچ چیزی برایم مهم نیست!
فراموشت نمیکنم
یک کلام
و این یعنی
نهایت خوشبختی!!