به گزارش پایگاه خبری-تحلیلی ساعدنیوز به نقل از خبرفوری، سامیار پس از بازگشت از مدرسه درون آسانسور منزلش در نایبند شمالی با ضربات متعدد میله آهنی جان سپرد.
روز حادثه
ساعت 17و 35 دقیقه 23 آذرماه سال جاری فردی با مرکز فوریت های پلیس ۱۱۰ تماس گرفت وبیان داشت که ساعاتی قبل پسر یکی از همسایگان طبقه پنجم در آسانسور گیر افتاده بود که پس از انتقال به بیمارستان فوت کرد.
مأموران با حضور در آپارتمانی در محله نایبند شمالی با کابین غرق در خون آسانسور روبرو شدند.بلافاصله این حادثه به کارآگاهان جرائم جنایی پلیس آگاهی استان هرمزگان اطلاع داده شد.
کارگاهان پس از حضور درصحنه و پس از بررسی موضوع دریافتند که با پرونده قتل پسربچه با شی برنده و تیز روبرو هستند.با دستور بازپرس کشیک دادسرای بندرعباس جسد سامیار برای تشخیص دقیق علت مرگ به پزشکی قانونی منتقل شد.
این حادثه مأموران و بازپرس جنایی را در مقابل یک پرونده قتل قرار داد. کارگاهان پلیس در تحقیقات اولیه پس از بازجویی های از نزدیکان سامیار و همسایه ها دریافتند که در آن ساعت از روز به جز نامادری، فردی دیگری در راهرو طبقه پنجم نبوده است.
سخنان نامادری
این زن 29 ساله در بازجویی مدعی شد:«ساعت 12 و نیم چهارشنبه مانند همیشه منتظر سامیار بودم که از مدرسه به خانه بازگردد اما آن روز او دیر کرده بود، نگران شدم ،خواستم با آسانسور به طبقه پایین بروم شاید سامیار در آنجا مشغول بازی بود، تا دکمه آسانسور را زدم سامیار غرق در خون را دیدم، نبضش را گرفتم ، نبض نداشت، حالش خراب بود، شوکه بودم، نمی دانستم چکار کن ، نفسم بندآمده بود بلافاصله به همسرم تماس گرفتم و ماجرا را به او بازگو کردم».
انکار و اعتراف هولناک
کارآگاهان در تحقیقات گسترده و تخصصی خود پس از بازجویی از نزدیکان کودک، به اظهارات ضد و نقیص نامادری وی مشکوک و بررسی های خود را روی وی متمرکز کرده تا اینکه پنجم دی ماه جاری با دستور قضائی به اتهام قتل عمد، زن جوان را بازداشت کردند.
پزشکی قانونی نیز بعد از بررسی اعلام کرد کودک پس از برخورد ضربات میله به سرش به قتل رسیده است.
نامادری که 4 ماهه حامله بوده است در اعترافات اولیه اش در مقابل کارگاهان منکر قتل شد اما پس از رؤیت مدارک و مستندات در نهایت به قتل پسر همسر خود اعتراف کرد. زن جنایتکار که بی وقفه گریه می کرد گفت :»سال 99 با پدر سامیار که از همسرش جداشده بود ازدواج کردم و بیشتر اوقات سامیار نزد ما بود ، اکثر مواقع حس می کردم حضور او مانعی برای تداوم محبت های همسرم است ، حدود 4 ماهه باردارم در این مدت دچار افسردگی بارداری شدم ، سامیار بازیگوش بود و می خواستم او را از سر راه زندگی ام بردارم، از همین رو تصمیم گرفتم جان وی را بگیرم، آن روز پس از شنیدن صدای آسانسور، میله ای را از جعبه ابزار برداشتم و جلوی آسانسور قرار گرفتم تا درب آن باز شد بلافاصله با دیدن سامیار حدود 8 ضربه به سر او وارد و او را مجروح کردم.... پس ازآنکه پیکر نیمه جان او را در آسانسور رها کردم به همسرم که در محل کارش بود تماس گرفتم و سپس برای صحنه سازی وی ، یک حادثه جلوه دادم ....آن روز دچار جنون شده و درحالی که به شدت عصبانی بودم جان کودک بی گناه را گرفتم و حالا به شدت پشیمان هستم».