ساعدنیوز
ساعدنیوز

روایت فرزند زن ایرانی شهید شده در لبنان از روز شهادت

  چهارشنبه، 02 آبان 1403 ID  کد خبر 414521
روایت فرزند زن ایرانی شهید شده در لبنان از روز شهادت
ساعدنیوز: مهتدی مطمئن بود که یک روز می‌آید که پدر از خانه بیرون می‌رود و دیگر برنمی‌گردد. هر بار که به پدرش و رفتار‌هایش نگاه می‌کرد مطمئن‌تر می‌شد این مرد برای زمین نیست و بوی آسمان می‌دهد. اما فکرش را نمی‌کرد مادر هم یک روز برود و دست در دست هم شهید شوند.

به گزارش سرویس اجتماعی ساعدنیوز به نقل از فارس، «مهتدی عواضه» پسر دوم شهیده کرباسی و شهید رضا عواضه است، پسر 14 ساله‌ای که دو روز پیش پهپاد اسرائیلی در چشم برهم‌زدنی، پدر و مادرش را از او گرفت و عزادارش کرد. وقتی از ایران روی خط لبنانی‌اش برای مصاحبه پیام گذاشتم، اصلاً انتظارش را نداشتم در آن شرایط پیامم را باز کند یا بخواند. اما خواند.

وقت مصاحبه را که مقرر کردیم، شرمنده بودم از اینکه تماس بگیرم، به‌هرحال داغ سنگینی بود و فرد پشت خط عزیزترین دارایی‌هایش را ازدست‌داده بود. اولین بارم نبود که چند ساعت بعد از حادثه‌ای با خانواده شهدا صحبت می‌کردم اما این، بار اولی بود که می‌خواستم با پسر نوجوانی حرف بزنم که در یک ثانیه، هم پدرش و هم مادرش شهید شده بودند. اصلاً چه باید می‌پرسیدم؟! اگر سؤالی پریشانش می‌کرد چطور باید آرامش می‌کردم؟!
بعد از چند بوق آزاد، صدای پر از آرامش و باصلابت مهتدی روی خط نشست و باید اعتراف کنم از صلابت و مقاومتش جا خوردم. چند دقیقه بعد میان صحبت‌هایش راز این همه صبوری را برایم فاش می‌کند. این مقاومت و صلابت ارثیه پدر و مادر برای آنهاست، حتی خواهر و برادر کوچک ترش، زهرای 10ساله و محمدِ 7ساله هم در سوگی که به جانشان نشسته همین‌قدر صبور و آرام هستند.

خانم کرباسی و آقای عواضه کجا می‌رفتند؟!

بعد از ویدئوی تعقیب خودرو خانم کرباسی و همسرش توسط پهپاد، اولین سؤالی که در ذهنم نشست این بود که شهید و شهیده کجا می‌رفتند؟! مسیرشان به کجا ختم می‌شد که ناتمام ماند؟! سؤالم را از مهتدی می‌پرسم و او با کلمات فارسی‌ شمرده، شمرده که با لهجه لبنانی عجین شده است جوابم را می‌دهد: « 20 روزی می‌شد که ما خانه‌مان را در بیروت ترک کرده بودیم و در یکی از هتل‌های جونیه زندگی می‌کردیم. یک اتاق دو خوابه که خانواده 7 نفرهٔ ما و خانواده پدری‌ام در آن می‌ماندیم. پدرم طبق معمول آن روز نماز صبحش را خواند، قهوه‌اش را با مادر خورد و برای رفتن به سرکار آماده شد، مادرم هم همراهشان رفت تا سری به خانه بزند و لباس‌های ما را بشوید. تقریباً 1 ساعت بعد از آن که از خانه رفتند شهید شدند.

جوابم را که می‌دهد، این جمله را هم پیوست می‌کند به حرف‌هایش: «البته مادر هیچ‌وقت راضی نبود خانه‌مان را در بیروت ترک کنیم.»

ساختمانشان خالی شده بود، تقریباً همه همسایه‌های دور و اطراف از ترس بمباران‌های بی‌امان صهیونیست‌ها رفته بودند. آقای عواضه نگران خانواده‌اش بود، به محل کار که می‌رفت دلش آرام و قرار نداشت. چندباری به معصومه خانم گفته بود مثل همسایه‌ها این چند وقت خانه را خالی کنند و به جونیه بروند اما بی‌فایده بود. معصومه خانم می‌خواست در خانه بماند. می‌خواست پیامش را به صهیونیست‌ها مخابره کند؛
هر چقدر هم بمب‌ و موشک‌هایتان را روی سرمان بریزید باز هم اینجا خانه ماست. در خانه‌مان می‌مانیم و زندگی می‌کنیم. تا آخرین روزها هم ماندند. صهیونیست‌ها تهدید کرده بودند که نقطه‌ای نزدیک خانه‌شان را قرار است بمباران کنند، معصومه خانم همچنان می‌خواست بماند، درست مثل جنگ 33 روزه که در خانه ماند. دست آخر هم نه از ترس صهیونیست‌ها بلکه به به‌خاطر وحشت فاطمه 2ساله از صدای انفجار به جونیه رفتند.

موشک‌هایی که هیچ‌وقت خانم کرباسی را نترساند!

لباس‌هایی که مادر آن روز با خودش برد هیچ‌وقت شسته نشد، خونی و خاکی شد. البته این اولین باری نبود که معصومه خانم به خانه‌شان در بیروت باز می‌گشت. در این بیست و چند روزی که به جونیه آمده بودند، تقریباً سومین باری می‌شد که معصومه خانم بهانه‌ای پیدا می‌کرد تا به خانه‌شان برگردد و چراغ‌خانه را روشن نگه دارد.

خاطراتش را از پشت تلفن از لبنان به ایران صادر می‌کند و می‌گوید: « اولین‌بار مادر با پدرم به خانه برگشت اما دومین بار تنها به خانه رفت تا سری به خانه بزند و لباس‌ها را بشوید. مادرم آن‌قدر زن شجاعی بود که اصلاً نمی‌ترسید چندساعتی را در خانه بماند و موشک‌های اسرائیلی ناغافل سراغ او و خانه‌مان را بگیرند.»

آن روز وقتی معصومه خانم رسیده بود خانه، آب ساختمان قطع شده بود. وقتی به همسرش اطلاع داد که خانه آب ندارد، آقای عواضه انتظار داشت معصومه خانم به جونیه برگردد و روز دیگری برای شستن لباس‌ها برگردند اما چند دقیقه بعد معصومه خانم دوباره به او از پشت‌بام زنگ زد. آچار به دست شده بود و از آقای عواضه می‌خواست راهنمایی‌اش کند چطور قطعی آب را برطرف کند. همان موقع بود که پهپاد اسرائیلی MQ از بالای سر معصومه خانم رد شد و صدایش تا آن طرف خط هم رفت، آقای عواضه حسابی نگران شده بود. هرچه به معصومه خانم گفت خطرناک است و باید برگردد بی‌اثر بود، معصومه خانم خنده‌ای تحویلش داد و جواب داد: «حالا ولش کن، پهپاد رد شد و رفت، بگو این آب را چطور تعمیر کنم؟!»

مادری به سبک مادران مقاومت

مادرها همه جای دنیا مراقب، محافظ و همیشه نگران فرزندانشان هستند. مخصوصاً اینکه پای جنگ و آوارگی هم در میان باشد. اما مادران مقاومت فرق می‌کنند هرچقدر هم که عاشق باشند باز فرزندانشان را به دل حادثه‌ها می‌سپارند تا از وطن و خانه‌شان دفاع کنند. مادرهای مقاومت شجاع‌اند و شجاعت را هم نسل به نسل از خودشان به جا می‌گذارند، معصومه خانم هم همین‌طور بود.

صدای پرصلابت مهتدی از آن‌سوی تلفن دوباره با توصیفی از مادر شگفت‌زده‌ام می‌کند: «برادر بزرگ‌ترم مهدی از ابتدای جنگ به تشویق مادرم همراه گروه‌های جهادی در مناطق جنگ‌زده حاضر شد و به آواره‌ها کمک کرد. این اواخر پدر خیلی دوست داشت برادرم به جونیه بیاید و او را ببیند اما مادر موافق نبود می‌گفت بگذارد در کنار مردمی باشد که به کمک او احتیاج دارند.»

روایت آخرین دیدار و تلاش سابقه‌دار اسرائیل برای ترور آقای عواضه

مهتدی مطمئن بود که یک روز می‌آید که پدر از خانه بیرون می‌رود و دیگر برنمی‌گردد. هر بار که به پدرش و رفتار‌هایش نگاه می‌کرد مطمئن‌تر می‌شد این مرد برای زمین نیست و بوی آسمان می‌دهد، چهره همیشه خندان و مهربان پدر، آرامش کلامش و نماز شب‌های همیشگی‌اش مهتدی را مطمئن‌تر می‌کرد. اما فکرش نمی‌کرد مادر و پدر دست در دست هم شهید شوند.

مهتدی آخرین دیدار را به‌خوبی یادش مانده است. صبح که برای نماز بیدار شد، برخلاف همیشه جانماز مادر وسط خانه پهن نبود. فکر کرد شاید مادرش هنوز بیدار نشده اما در رختخواب هم نبود. نگران شد. خوب که خانه را گشت متوجه شد مادر جانمازش را در بالکن پهن کرده و زیر آسمان نماز صبحش را می‌خواند. مهتدی ایستاد و چند لحظه‌ای مادر را تماشا کرد و تصویر آخرین نماز مادر هیچ‌وقت از ذهنش پاک نخواهد شد.
از لحظه شنیدن خبر که می‌پرسم تردید ندارم، آرامش صدای مهتدی جرئت این را به من می‌دهد که از یک نوجوان 14ساله از لحظهٔ دردناکی بپرسم که خبر شهادت مادر و پدرش را شنیده است. با زبان فارسی دست‌وپا شکسته‌ای که یادگار مادر است می‌گوید:«ما خبر شهادت را خیلی دیر متوجه شدیم، پدر آن روز با ماشین مادربزرگم به محل کار رفت، چون متوجه شده بود که ماشین خودش تحت تعقیب است. حتی صهیونیست‌ها نفوذ کرده بودند به تلفن مادر و پدرم و جاسوسی خانواده را می‌کردند. پدر و مادرم با ماشین مادربزرگ رفتند اما بااین‌حال ماشین را شناسایی و آنها را ترور کردند، پدربزرگم اولین نفر متوجه شد و بعد به ما اطلاع دادند.»

ساعتی قبل از تشییع

مهتدی یادش نمی‌آید پدرش یا مادرش سر او یا خواهر و برادرانش داد کشیده باشند، ‌ همیشه بهترین رفیقشان پدر و مادر بودند حتی وقتی اشتباهی هم می‌کردند پدر کنارشان می‌نشست و در کمال آرامش آگاهشان می‌کرد. از وقتی آمده بودند به جونیه مادر مدام سفارش می‌کرد سوره طه را بخوانند می‌گفت برای تسلی و آرامش قلبشان خوب است. اصلاً میان مهتدی و مادر برای حفظ سوره طه مسابقه بود، مسابقه‌ای که به سرانجام نرسید.

مسابقه مهتدی با مادر آخرین کلماتی است که بین‌مان ردوبدل می‌شود، میان حرف‌هایش متوجه می‌شوم کمتر از دو ساعت دیگر مراسم تشییع و خاکسپاری پدرش دکتر رضا عواضه است و باید برود. کلمات را ردیف می‌کنم برای ابراز شرمندگی اما با کمال تواضع رفتار می‌کند، آخرین سؤالم از او تاریخ تشییع مادرش است، می‌گوید: «مادر را به‌زودی به ایران می‌آوریم و آنجا به خاک سپرده می‌شوند.»
نیاز نیست مهتدی بیش از این برایم از پدر و مادرش بگوید. همین‌ که ساعتی قبل از تشییع پدرش و در سوگ مادرش آن‌قدر مقاوم و صبور است، همین که بزرگ‌ترین دارایی‌هایشان را در راه مقاومت فدا کرده‌اند و خم به ابرو نمی‌آورند، کافی است تا خانم کرباسی و همسرش را بشناسم. کافی است تا بدانم همان‌هایی هستند که سوره حجرات درباره‌شان فرموده است:«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ۚ أُولَٰئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ مؤمنان، تنها کسانى هستند که به خدا ورسولش ایمان آورده و دچار تردید نشدند و با اموال و جان‌های خود در راه خدا جهاد کردند. اینانند که (در ادّعاى ایمان) راست‌گویان‌اند.»


  دیدگاه ها
پربحث های هفته   
بهاره رهنما: آدمی که بعد 30 سال کار کردن نتونه رفاه مالی داشته باشه آدم بی دست و پاییه! ما راننده تاکسی‌ها و پاکبان‌ها بابت بی دست و پایی‌مان از شما معذرت می‌خواهیم خانم بهاره رهنما+فیلم (491 نظر) مریم امیرجلالی: داماد و دخترم توی کانادا هر دوتاشون کارمند بانک هستند و تا 5 کار می‌کنند که بعدش نای حرکت ندارند؛ ایران همه چیز سر جای خودشه کارمندا تا 2 کار می‌کنند+ویدیو (303 نظر) بهنوش طباطبایی: کشتن روباه و استفاده از پوست حیوان خیلی هم خوبه برای محیط زیست مفیده چطور گوشت از قصابی میخریم نمیگیم به قیمت کشته شدن حیوانه+فیلم (152 نظر) ارژنگ امیرفضلی در کانادا: آدم‌ها می‌گن بریم خارج عشق و حال کنیم اما وقتی میان اینجا میگن بریم همون ایران، من خودم بخوام نفسی از ته دل بکشم میرم ایران+فیلم (145 نظر) المیرا شریفی مقدم خطاب به شاهزاده امارات: زیاد حرف بزنی باید 2 تا جزیره دیگه رو هم پس بدی +عکس (142 نظر) هادی چوپان در برنامه علی ضیا: قهرمان جهان شدم صبحش رفتم سر ساختمون گچکاری؛ صاحبکارمون بنر یک در یک زده بود آقا قهرمان جهان شدی مبارکه!/ از شیراز تا تهران رو با اتوبوس می اومدم (124 نظر) رهبر معظم انقلاب: 14 ساله که بودم از پدرم اجازه می‌گرفتیم و با برادرم به ییلاق می‌رفتیم شب خسته برمی‌گشتیم و می‌خوابیدیم، پدرم ما را در خواب می‌بوسید چون دلتنگمان می‌شد+عکس (95 نظر) حرف های گنده تر از دهن مهشید حامدی زن ابی خواننده خطاب به محسن چاوشی: عرب پرست!/ مثل سگ افتخار می‌کند به کاباره و شهامتِ تهران ندارد! (88 نظر) محمدرضا شریفی نیا: رهبر معظم انقلاب در زمینه ادبیات متبحّر هستند خصوصا ادبیات روس؛ خیلی جالب بود که یک روحانی چقدر مسلط بر ادبیات کشورهای دیگه هستند+ویدیو (85 نظر) محمدرضا گلزار برای اولین بار با انتشار عکس مادر جوان و باکلاسش در اینستاگرام تولدش را تبریک گفت+عکس/ مادرشوهر جوان آیسان خانوم چه چهره مهربونی داره (84 نظر) رهبر معظم انقلاب: ساعت 5 صبح که کارم رو شروع می‌کنم، ده و نیم دلم میخواهد بخوابم +ویدیو/ شرح یک روز کاری پُربار از زبان رهبری (75 نظر) حضور بازیگران مشهور ایرانی در ورژن ایرانی افسانه جومونگ/ رضا عطاران در نقش موپالمو، امین حیایی در نقش یونگ بو، الناز شاکردوست در نقش سوسانو و جواد عزتی در نقش جومونگ+فیلم (70 نظر) حال و هوای کلاس درس در حضور سرزده رهبر معظم انقلاب در یک روستای محروم +عکس؛ از خنده های ریز یک دانش آموز تا نگاه های خیره دانش آموز دیگر (70 نظر) زهرا خواهر رضا داوودنژاد: روز اول مهر صبح با مادرم رفتم مدرسه و بعد از ظهرش دیگه مادرم رو ندیدم، به خاطر اینکه ایشون سکته قلبی کردند و از دنیا رفتند (60 نظر) همسر بیرانوند: علیرضا از غر زدن های من می ترسد/ بعد از 4 بار خواستگاری به علیرضا جواب مثبت دادم/ کافی است چیزی از اشتباه علیرضا بگویم تا فورا عصبانی شود (55 نظر)
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
تیتر امروز   
10 دقیقه‌ای برای عصرونه کیک درست کن / طرز تهیه کیک ساده خانگی به صورت مرحله به مرحله و بسیار خوشمزه
آشپزشو؛ 10 دقیقه‌ای کتلت درست کن / آموزش گام به گام طرز تهیه کتلت سیب زمینی ساده و خانگی با طعمی بی نظیر
10 دقیقه‌ای پنکیک درست کن / آموزش طرز تهیه پنکیک خانگی
10 دقیقه‌ای فلافل درست کن / طرز تهیه فلافل ساده به روش خوزستانی با طعم بسیار عالی
آشپزشو؛ 5 دقیقه‌ای سالاد ماکارونی درست کن / طرز تهیه سالاد ماکارونی خوشمزه و مجلسی به روش رستورانی
در عرض 10 دقیقه مثل کافه‌ها چیز کیک درست کن / طرز تهیه گام به گام چیز کیک یخچالی با بیسکویت پتی بور با ساده ترین دستور
فال ابجد روزانه شنبه 5 آبان 1403
فال شمع روزانه امروز شنبه 5 آبان 1403
فال روزانه امروز شنبه 5 آبان ماه 1403
فال قهوه با نشان روز شنبه 5 آبان ماه 1403
رهبر معظم انقلاب: موهای دخترم را شانه کردم، بافتن موی سر را خیلی خوب بلدم اما با یک دست نمیشود؛ دودستی باید ببافند چون باید موها را سه قسمت کنند+عکس/ روایتی از پدرانگیِ شیرین رهبری
فال انبیاء روزانه شنبه 5 آبان 1403
فال حافظ با تفسیر امروز شنبه 5 آبان 1403 + فیلم
شوک خونین در فوتبال اروپا / قطع عضو بازیکن فوتبال در زمین بازی + فیلم
تعجب مقامات مصر از پزشکیان و تیم همراهش / اروپا چهره دیگری از شما نشان می‌دهد
منتخب روز   
رفتار خارج از عرف و بی‌احترامی اردوغان به پزشکیان در اجلاس بریکس+ویدئو (فیلم) کباب بازی مردم لبنان زیر بمباران وحشتناک اسرائیل / انصافاً این روحیه مردم لبنان قابل ستایشه ... عکس دیده نشده از معشوقه یهودی مظفرالدین شاه قاجار / ماشالا مَردیه برای خودش!😂 زوایای پیدا و پنهان سرطان‌های ارثی/آیا سرطان ارثی است؟ بازداشت مردی که به اسیدپاشی روی دوستش متهم است وحشتناک ترین قتل مرد جوان به دست بستگانش / صحنه‌سازی زن و شوهر جوان برای طبیعی جلوه دادن مرگ 4 محکوم پرونده مشروبات الکلی مسموم اعدام شدند مال باخته برای پیدا کردن دزد خودرواش اشتباهی مردی بیگناه را ربود! پذیرایی از مسعود پزشکیان در باند فرودگاه و پس از پیاده شدن از هواپیما با شیرینی های مخصوص و محلی در روسیه+عکس قتل دختر 9 ساله به دست دوست 13 ساله‌اش / جسد در تپه های شهرک مسعودیه پیدا شد! + اعترافات افشای رازهای تاریک قتل داریوش مهرجویی و همسرش/ چه کسانی پشت این جنایت بودند؟ فردی که در فرودگاه امام خمینی مرتکب قتل شد: می‌خواستم کارفرما را بترسانم!