مهدی کوشکی با انتشار این عکس نوشت: من رومینایی را می شناختم که در . دهه ی هفتاد کُشته شد، بدستِ پدرش. همانجا قلبم شکسته شد و شکسته ماند تا حالا که آخرِ دهه نود است. تکرار می شود؛ این اضمحلالِ سردِ غلیظِ قتل و حذف به بهانه ی تفاوت... این قتل غلطِ دهشتناکی است آری، غلطی که به اختیارِ فرهنگِ من نمایشنامه نویس ِ نویسندهِ خوبی هستم، تغییر نمی کند و حتی به روشنفکر ِ خوبی هستم مربوط نمی شود، شاید مربوط است به فرهنگِ هنگ های نظر ده، فرهنگِ سنگ سارِ درونی شده، فرهنگِ زخمِ زبان. دردی مزمن است و هیچ فعلِ بعیدی نیست، نگاه سنگینِ همسایه ای رومینا را کشته باشد، یا فحشِ زیر لبِ خاله و عمه ای یا حتی پچ پچِ فامیل دوری در مه رقیقِ صبحگاهی.... از این رنج قلبم در دستم مچاله است چه که ... هزار و چهارصد شد و بعید که ما تفاوت کنیم، همانیم در هزار دستانِ خون آلود. یا خوابیم یا در زندگیِ هم سرک می کشیم. و هر روز رومیناهایی را بی دفاع آماده ی قربانی شدن می کنیم. باید می توانستم همین متنِ نمک بر زخم را نمی نوشتم، ولی چه کنم من هم از همه هستم، همه یِ من آدم خوبی هستم ها، همه یِ تو آدم خوبی نیستی ها.
5 سال پیش
5 سال پیش
5 سال پیش
5 سال پیش
5 سال پیش
5 سال پیش
5 سال پیش
5 سال پیش
5 سال پیش
5 سال پیش
5 سال پیش
5 سال پیش
5 سال پیش
5 سال پیش
5 سال پیش
5 سال پیش