به گزارش پایگاه خبری تحلیلی ساعدنیوز به نقل از شرق، این روزها که شهر پر شده از تصاویر او من که سالیان سال است شیفتهاش بودم. احساسی توأم با غم و شادی دارم. تضادی از شادی پیچیدن نام معشوق در میان شهر و این غم که نام او توسط کسانی بر سر دست گرفته شده که نسبتی با مرام او ندارند. در زندگی شخصی من سه «مصطفی» صفای جان شده. اول آنها «محمد مصطفی» صلوات است و دومی «مصطفی چمران» و سومی مانده در دل... .
«مصطفی چمران» شیفته مردی بود که آیتالله مصباح پدر معنوی برخیها او را دارای «انحرافات ریشهای» میخواند. مصطفی بر سر مزار شریعتی برایش خواند: «ای علی! دینداران متعصب و جاهل، تو را به حربه تکفیر کوفتند و از هیچ دشمنی و تهمت فروگذار نکردند و غربزدگان نیز که خود را به دروغ، «روشنفکر» مینامیدند، تو را به تهمت ارتجاع کوبیدند و اهانتها کردند».
و آیتالله مصباح درباره او گفت: «با همان نگاه اول به آثار او متوجه شدم شریعتی انحرافات ریشهای دارد» (گفتمان مصباح، 1389، صص 216- 218، به نقل از متن پیادهشده مصاحبه آیتالله مصباح با مؤسسه امام خمینی).
این نگاه درباره دکتر شریعتی مبنای اختلافی بود که میان آیتالله بهشتی و مصباح یزدی در دهه اول انقلاب هم بود. آیتالله بهشتی در نامه معروف خود به آیتالله مصباح به این اختلاف اینگونه اشاره کرده بود: «خوب دقت کنید این شعار ماست: مدرسه (مدرسه حقانی) جای برخورد سالم آرا و افکار است... موضع من در برابر دکتر شریعتی و کارهای او موضع بهرهبرداری صحیح است، نه لگدکوبکردن، نه لجنمالکردن و نه ستایشکردن و بالابردن؛ بلکه حسن استفاده از سرمایهای در خدمت هدفی، با روشنگری بدون کمترین محافظهکاری برای تمام نقطههای ضعف او... من با صراحت به جناب آقای مصباح اعلام کردم، جناب آقای مصباح! اجمالا به شما بگویم، من در برابر دکتر شریعتی نقد سالم و سازنده خواهم داشت.
این روزها کسانی از چمران حرف میزنند که هیچ نسبت فکری با او و اندیشههایش ندارند. تنها تصویر او را میخواهند نه مرام و اندیشه او را. سال 96 برای منکوبکردن رقیب خود در انتخابات، سخنرانی چمران در مجلس را که مخالف اعدام افسران ارتش بود، بهطور گسترده پخش کردند؛ اما همانها سال گذشته در مجلس نامه نوشتند و خواهان اعدام همه معترضان شدند. این تفکر چه نسبتی با «مصطفی» دارد؟
اگر برای چمران، شریعتی الهامبخش روحش بود، برای من تضادهای درونی چمران الهامبخش بود. مردان بزرگ همیشه سرشار از تضاد خاص بودند. تضادهایی که انسان را به حیرت وا میدارد. راست گفت مولانا که: کار پاکان را قیاس از خود مگیر/ گرچه باشد در نوشتن شیر شیر.
مردان بزرگ گِل وجودشان تبدیل به گُل میشود. در درون مصطفی چه میگذشت که زندگی راحت و آرام و حتی تأثیرگذار در آمریکا را رها میکند و سر از محلههای محروم لبنان درمیآورد؟ آن لحظه که تصمیم گرفت یکی از بزرگترین مراکز تحقیقاتی آمریکا و زن و فرزندش را رها کند، چه اتفاقی درونش افتاد؟ گاهی مقایسه میکنم میان کسانی که حتی برای گرفتن یک گرینکارت که نه، ویزای استرالیا حاضرند هزار نسبت ناروا به سروته خودشان ببندند، دچار حیرت میشود.
انسانهای بزرگ سرشار از تضادهایی هستند که مبهوتت میکند. یک سو آدمهایی را میبینی که در بهترین حالت، ادعای مبارزه دارند و به محض دریافت ویزای فلان کشور، ناپدید میشوند و یک سو آدمهایی که گرینکارت آمریکا که نه، حتی زن و فرزندانشان را که با تمام وجود دوستشان دارند، بر سر بازار عاشقی با خدا معامله میکنند.
مصطفی چمران بیشک یکی از تأثیرگذارترین چهرههای زندگی من است. نگاه به انتخابهای او زندگی را برای انسان متحول میکند. گاه پرده از چشمان انسان برمیدارد و فریاد میزند: «دنیا آنطور که میبینی نیست».
اگر جای او بودم به این میاندیشیدم که من در آن مرکز تحقیقاتی آمریکا میتوانم بیشتر برای بشریت تأثیرگذار باشم یا مدرسهای کوچک در جنوب لبنان؟ اما انگار راههای آسمان از راههای زمین جداست و فقط عدهای محدود آن را میشناسند. راهی که تضادهای بزرگ در آن نهفته است.
مصطفای جان مناجاتی دارد بسیار روحنواز و خواندنی. این بخش از آن که حکایت دردهای روزگار ماست، در سالروز شهادتش تقدیم شما: «خدایا! خسته و دلشکستهام، مظلوم از ظلم تاریخ، پژمرده از جهل و اجتماع ناتوان در مقابل توفان حوادث، ناامید در برابر افق مبهم و مجهول، تنها، بیکس، فقیر در کویر سوزان زندگی، محبوس در زندان آهنین حیات. دل غمزده و دردمندم آرزوی آزادی میکند و روح پژمردهام خواهش پرواز دارد، تا از این غربتکده سیاه، ردای خود را به وادی عدم بکشاند و از بار هستی برهد و در عالم نیستی فقط با خدای خود به وحدت برسد».