به طور معمول ما در فصل های سرد سال شاهد تشکیل مه هستیم. این پدیده در ماه اول فصل بهار نیز کمابیش قابل رویت است. برای ایجاد مه هوای اطراف زمین از بخار آب اشباع می شود و به طور هم زمان، دمای اطراف زمین کاهش محسوسی پیدا می کند و زیبایی خاصی ایجاد میکند. در ادامه ساعد نیوز مجموعه ای از متن و شعر های ادبی با مضمون هوای مه آلود برای شما عزیزان فراهم کرده است امیدوارم لذت ببرید. همراه ساعد نیوز باشید.
زیباترین متن و شعر ادبی در مورد هوای مه آلود
شبی سرد و تاریک
کلبه ای کوچک و متروک
در عمق جنگلی مه آلود
تنها ماندم...
با پنجه هایم بخواب
و به فردا فکر نکن
که چه رنگی شده است
صورتت
و شاید دیده باشی آن را در چشمهایم
که همیشه برایت دست تکان می داد
میخواهم بجای تو فدم بردارم در
رؤیایت
و پاهایم را تو بپوشانی در
برفهایت
که چه بی انتهاست این
دریاچه ات
در جنگل مه آلود چراغ روشن می کنم
تا گم نشوی در بخار
دستانت
کلبه ام سوخته است
بسوی تو می آیم
تا آتش نگیرد
لباسهایت
دود در آسمان و من
دهانم بر دهان تو
تا نفس بکشد
ریه هایت
دستهایت را می گیرم و می فشارم به هم
یخ ...
💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭
من آن درخت خشک استوار
در جنگل مه آلود غربتم
که از گزند رعد و برق بی پروا ایستاده.
💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭
سرم از وعده و امید بهاران خالی
گوشم از آه کلاغان پر سوز
و کبود است تنم!
از طوفان ...
سیلی باد
لیک هنوز...
روزنه آب م من
به علف های به تن پیچیده.
💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭
دست و بالم خالی
شاخسارم پر درد.
وصله ای ناجورم ....
من در این جنگل آلوده به صد دوز و کلک.
تو بزن...
تو رها گشته به جبر از تن من
تو بزن...
تو تبر گشته به جبر از تن من
که از ایستاده مُردن خسته ام...
💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭
مرا در جنگل تاریک گیسوانت، تنها رهایم نکن!
در عمق درّه های مه آلود ذهنت! فریاد جراحتم را بشنو!
در پیچ و خم های ابروانت راه نشانم ده!
بگذار در سایه سارِ مژگانت دمی بیاسایم.
از باغ چشم هایت، انگور سیاهی خواهم چید،
تا شرابی بسازم، برای خِس خِس نَفَس های آخرم.
💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭
در آن سوی پیچ های خیسِ نَفَس های تندت،
افق عشق را به تماشا نشسته ام.
پیشانی تب آلود و ذهن ُپر تشویشم،
قدر دانه های عشقی که در دلم کاشت را می داند.
با باران چشمم سیرابش خواهم کرد،
تا
💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭
روز ناگزیر
این روزها که می گذرد ، هر روز
احساس می کنم که کسی در باد
فریاد می زند
احساس می کنم که مرا
از عمق جاده های مه آلود
یک آشنای دور صدا می زند
آهنگ آشنای صدای او
مثل عبور نور
مثل عبور نوروز
مثل صدای آمدن روز است
آن روز ناگزیر که می آید
روزی که عابران خمیده
یک لحظه وقت داشته باشند
تا سربلند باشند
و آفتاب را
در آسمان ببینند
روزی که این قطار قدیمی
در بستر موازی تکرار
یک لحظه بی بهانه توقف کند
تا چشم های خسته ی خواب آلود
از پشت پنجره
تصویر ابرها را در قاب
و طرح واژگونه ی جنگل را
در آب بنگرند
آن روز
پرواز دستهای صمیمی
در جستجوی دوست
آغاز می شود
روزی که روز تازه ی پرواز
روزی که نامه ها همه باز است
روزی که جای نامه و مهر و تمبر
بال کبوتری را
امضا کنیم
و مثل نامه ای بفرستیم
صندوقهای پستی
آن روز آشیان کبوترهاست
روزی که دست خواهش ، کوتاه
روزی که التماس گناه است
و فطرت خدا
در زیر پای رهگذران پیاده رو
بر روی روزنامه نخوابد
و خواب نان تازه نبیند
روزی که روی درها
با خط ساده ای بنویسند :
” تنها ورود گردن کج ، ممنوع ! “
و زانوان خسته ی مغرور
جز پیش پای عشق
با خاک آشنا نشود
و قصه های واقعی امروز
خواب و خیال باشند
و مثل قصه های قدیمی
پایان خوب داشته باشند
روز وفور لبخند
لبخند بی دریغ
لبخند بی مضایقه ی چشم ها
آن روز
بی چشمداشت بودن ِ لبخند
قانون مهربانی است
روزی که شاعران
ناچار نیستند
در حجره های تنگ قوافی
لبخند خویش را بفروشند
روزی که روی قیمت احساس
مثل لباس
صحبت نمی کنند
پروانه های خشک شده ، آن روز
از لای برگ های کتاب شعر
پرواز می کنند
و خواب در دهان مسلسلها
خمیازه می کشد
و کفشهای کهنه ی سربازی
در کنج موزه های قدیمی
با تار عنکبوت گره می خورند
در دست کودکان
از باد پر شوند
روزی که سبز ، زرد نباشد
گلها اجازه داشته باشند
هر جا که دوست داشته باشند
بشکفند
دلها اجازه داشته باشند
هر جا نیاز داشته باشند
بشکنند
آیینه حق نداشته باشد
با چشم ها دروغ بگوید
دیوار حق نداشته باشد
بی پنجره بروید
آن روز
دیوار باغ و مدرسه کوتاه است
تنها
پرچینی از خیال
در دوردست حاشیه ی باغ می کشند
که می توان به سادگی از روی آن پرید
روز طلوع خورشید
از جیب کودکان دبستانی
روزی که باغ سبز الفبا
روزی که مشق آب ، عمومی است
دریا و آفتاب
در انحصار چشم کسی نیست
روزی که آسمان
در حسرت ستاره نباشد
روزی که آرزوی چنین روزی
محتاج استعاره نباشد
ای روزهای خوب که در راهید!
ای جاده های گمشده در مه !
ای روزهای سخت ادامه !
از پشت لحظه ها به در آیید !
ای روز آفتابی !
ای مثل چشم های خدا آبی !
ای روز آمدن !
ای مثل روز ، آمدنت روشن !
این روزها که می گذرد ، هر روز
در انتظار آمدنت هستم !
اما
با من بگو که آیا ، من نیز
در روزگار آمدنت هستم ؟
همیشه زل زده چشم انتظار، تنها تر
فضای خاطره ام از نگاهتان خالی ست
خزان گرفته دلم بی بهار، تنها تر
شکست، پنجره - ویران شد از نیامدنت
خراب تر شده ام این کنار، تنها تر
بزرگ تر شده تنهایی ام که بشمارم
به قدر فاصله ها!! ده هزار تنها تر
تن شکسته ی من سال هاست می پوسد
درون فاصله در انحصار، تنها تر
در این هوای مه آلود - باز می رقصی!
شبیه آمدنت در ...
💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭
از این سرودن بی اختیار، تنها تر
غریب زاده ولی بی قرار، تنها تر
به شوق اینکه از این جاده می رسی آخر
همیشه زل زده چشم انتظار، تنها تر
فضای خاطره ام از نگاهتان خالی ست
خزان گرفته دلم بی بهار، تنها تر
شکست، پنجره - ویران شد از نیامدنت
خراب تر شده ام این کنار، تنها تر
بزرگ تر شده تنهایی ام که بشمارم
به قدر فاصله ها!! ده هزار تنها تر
تن شکسته ی من سال هاست می پوسد
درون فاصله در انحصار، تنها تر
در این هوای مه آلود - باز می رقصی!
شبیه آمدنت در ...
💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭
در این هوای بغض آلود
یادت خواهم کرد
در این افکار تو خالی
تو را جای می دهم
تو آشنا ترین بی گانه ی تاریخ منی
تو تنها بهانه ی اشعارم
افکارم
تو تنها بهانه ای
تو تنها سکوتی که در من فریاد می کشد
تو تنها بهانه ای
ای بهانه
بی بهانه دوستت دارم
💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭
ییلاق
دلم می گیرد از تنهایی
از هوای مه آلود در سایه غروب
همهمه های که دیگر وهم اند
💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭
من در میان مه زیسته ام
نه به آینده خوش بینم
نه از گذشته . . .
من همیشه در ابهام
مثل همین مه
که مدتهاست مهمان
روزگارم است ...
هوای مه آلود لعنتی
نه فرصت دیدن میدهد
نه حتی شنیدن !!
انگار در ترس زیسته ام
این گونه است
حکایت مه آلود بودنم . . . ...
💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭
ایستاده بر نوک انگشتان
سر در ابری هوای مه آلود،
رو به آبی سپید
و با آغوش باز میرقصم هوای بارانیت را
نفس میکشم تورا
که جاری شوی
در رگ هایم...
تا تمام من شوی،
و تمام شوم با تو.. ...
💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭
هوای امروز من....
جیروجیر این جیرجیرکهای مست، که تا صبح روشن ،
شب را همراهی کردند،
آرامم میکند.
امروز عطر نارنجهای مدهوش و سبز،
که به همراه گلهای یاس سفید،
حیاطم را آرایش کردند،
مرا پرت میکند در هوای مه آلود تو،
آرام آرام در خیال تو غروب میکنم،
وجودم را بغض می گیرد،
نداشتنت به کنارم،
مرا در لحظه های غربت جا می گذارد.
و من در هیاهوی این لحظات،
خیره به خاطر مشوّش تو،
آرزو هایم را مرور میکنم.
راستی چه زیباست ،
مرور کردن هر روز تو.
گاه ...
💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭
نگاهت پرنده معصومی است
در جستجوی دانه
و قلبت در آرزوی آشیانه ای پر می کشد
افق پرده ایست دود آگند
و جهان ظلمتی است
که تو را در
حسرت فرداها می گذارد
نمی گویم از رفتن بازمان
نمی خواهم سکونی را به تو بیاموزم
که خود از یاد برده ام
زندگی آموختنی نیست
زندگی تصویر پرنده ایست
که در هوای مه آلود پرواز می کند
و در آرزوی نوشیدن جرعه ایست
که طبیعت
پس از قرنها از او
دریغ کرده است
امیدوارم از مطالب ارائه شده نهایت لذت را برده باشید. همچنین شما میتوانید مطالب را که پسند کردید را با دوستان خود در انواع شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید. برای مشاهده ی مطالب پر محتوای دیگر به بخش سرگرمی( اس ام اس) ساعد نیوز مراجعه نمایید.