لیلی بنشین خاطره ها را رو کن، لب وا کن و با واژه بزن جادو کن؛ عاشقانه جادویی علیرضا آذر با صدای پر احساس استاد کاکاوند که به قلب چنگ میزند و روح را پرواز میدهد

  جمعه، 18 مهر 1404
لیلی بنشین خاطره ها را رو کن، لب وا کن و با واژه بزن جادو کن؛ عاشقانه جادویی علیرضا آذر با صدای پر احساس استاد کاکاوند که به قلب چنگ میزند و روح را پرواز میدهد
ساعد نیوز:شعر زیبا و بی مانند " هم مرگ" علیرضا آذر را با دکلمه پراحساس استاد کاکاوند می بینید و می شنوید. همچنین چنان چه علاقه مند باشید در ادامه با دکلمه کامل شعر با صدای خود شاعر همراهمان باشید.

به گزارش سرویس فرهنگ و هنر ساعد نیوز، علیرضا آذر به وقت یک‌شنبه، 13 آبان 1358، در شهر پرهیاهوی تهران، به دنیا آمد. در ادامه سکانس‌هایی از زندگی و فعالیت‌های ادبی او از دریچه کلمات به تماشا می‌نشینیم.

علاقه‌ی او به شعر و ادبیات، ریشه در کودکی دارد؛ روزهایی که دفترها و حتی حاشیه کتاب‌هایش به شعر و دلنوشته‌های او مزین می‌شدند.

علیرضا آذر بعدازفارغ‌التحصیل شدن از دبیرستان البرز، دانش‌آموخته دانشگاه تهران شد. رشته تحصیلی او مهندسی کنترل کیفی صنایع خودرو بوده است اما در نهایت تصمیم گرفت پیش از اخذ مدرک، درس خواندن را رها کند. جالب است بدانید که آقای آذر در مقاطعی کارمند مخابرات بوده اما، گویا سوختن در آتشی که شور شعر به جان او انداخته، به ترک تحصیل و مشاغل پیشینِ او می‌ارزیده است! اولین فعالیت جدی علیرضا آذر در زمینه ترانه‌سرایی، سرودن تیتراژ پایانی سریال ستایش در سال 1389 بود که به طرز عجیبی با اقبال عمومی مواجه شد. البته او پیش از این اتفاق خوب نیز اشعار قابل‌اعتنای بسیاری داشت که در ادامه مسیر به دکلمه آن‌ها پرداخت.

شهرت آذر با سرودن ترانه سریال ستایش به اوج خود رسید. در همین راستا همکاری علیرضا آذر با خوانندگان محبوب کشور مانند رضا صادقی و امیرعباس گلاب، باعث محبوبیت بیش از پیشِ او شد. آقای آذر هم‌اکنون در زمینه برگزاری کارگاه‌های آموزشی شعر و ترانه به‌صورت مجازی و حضوری فعالیت می‌کند.

علیرضا آذر سبک و سیاق شاعرانی همچون حافظ، سعدی، حسین منزوی، قیصر و صائب تبریزی را می‌پسندد اما آن‌طور که در مصاحبه‌هایش ادعا می‌کند، الگوی شعری خاصی ندارد. بیشتر اشعار او در قالب مثنوی و چهارپاره سروده شده‌اند اما ردپای غزل و شعر سپید هم در آثار علیرضا آذر قابل مشاهده است. ضمن این‌که آذر در ترانه‌سرایی هم به‌شدت موفق عمل کرده است.

متن شعر هم مرگ

لیلی بنشین خاطره ها را رو کن ... لب وا کن و با واژه بزن جادو کن
لیلی تو بگو،حرف بزن،نوبت توست ... بعد از من و جان کندن من نوبت توست
لیلی مگذار از دَم ِ خود دود شوم ... لیلی مپسند این همه نابود شوم

لیلی بنشین، سینه و سر آوردم ... مجنونم و خونابِ جگر آوردم
مجنونم و خون در دهنم می رقصد ... دستان جنون در دهنم می رقصد
مجنون تو هستم که فقط گوش کنی ... بگذاری ام و باز فراموش کنی

دیوانه تر از من چه کسی هست،کجاست ... یک عاشق ِ این گونه از این دست کجاست
تا اخم کنی دست به خنجر بزند ... پلکی بزنی به سیم آخر یزند
تا بغض کنی،درهم و بیچاره شود ... تا آه کِشی،بندِ دلش پاره شود

ای شعله به تن،خواهرِ نمرود بگو ... دیوانه تر از من چه کسی بود،بگو
آتش بزن این قافیه ها سوختنی ست ... این شعر ِ پُر از داغ ِ تو آتش زدنی ست
ابیاتِ روانی شده را دور بریز ... این دردِ جهانی شده را دور بریز

من را بگذار عشق زمین گیر کند ... این زخم سراسیمه مرا پیر کند
این پِچ پِچ ِ ها چیست،رهایم بکنید ... مردم خبری نیست،رهایم بکنید
من را بگذارید که پامال شود ... بازیچه ی اطفالِ کهنسال شود

من را بگذارید به پایان برسد ... شاید لَت و پارَم به خیابان برسد
من را بگذارید بمیرد،به درَک ... اصلا برود ایدز بگیرد،به درَک
من شاهدِ نابودی دنیای منم ... باید بروم دست به کاری بزنم

حرفت همه جا هست،چه باید بکنم ... با این همه بن بست چه باید بکنم
لیلی تو ندیدی که چه با من کردند ... مردم چه بلاها به سَرم آوردند
من عشق شدم،مرا نمی فهمیدند ... در شهرِ خودم مرا نمی فهمیدند

این دغدغه را تاب نمی آوردند ... گاهی همگی مسخره ام می کردند
بعد از تو به دنیای دلم خندیدند ... مردم به سراپای دلم خندیدند
در وادیِ من چشم چرانی کردند ... در صحن ِ حَرم تکه پرانی کردند

در خانه ی من عشق خدایی می کرد ... بانوی هنر، هنرنمایی می کرد
من زیستنم قصه ی مردم شده است ... یک تو، وسط زندگیم گم شده است
اوضاع خراب است،مراعات کنید ... ته مانده ی آب است،مراعات کنید

از خاطره ها شکر گذارم، بروید ... مالِ خودتان دار و ندارم، بروید
لیلی تو ندیدی که چه با من کردند ... مردم چه بلاها به سرم آوردند
من از به جهان آمدنم دلگیرم ... آماده کنید جوخه را، می میرم

در آینه یک مردِ شکسته ست هنوز ... مرد است که از پا ننشسته ست هنوز
یک مرد که از چشم تو افتاد شکست ... مرد است ولی خانه ات آباد، شکست
در جاده ی خود یک سگِ پاسوخته بود ... لب بر لب و دندان به زبان دوخته بود

بر مسندِ آوار اگر جغد منم ... باید که در این فاجعه پرپر بزنم
اما اگر این جغد به جایی برسد ... دیوانه اگر به کدخدایی برسد
ته مانده ی یک مرد اگر برگردد ... صادق،سگ ولگرد اگر برگردد

معشوق اگر زهر مهیا بکند ... داوود نباشد که دری وا بکند
این خاطره ی پیر به هم می ریزد ... آرامش تصویر به هم می ریزد
ای روح مرا تا به کجا می بری ام ... دیوانه ی این سرابِ خاکستری ام

می سوزم و می میرم و جان می گیرم ... با این همه هر بار زبان می گیرم
در خانه ی من پنجره ها می میرند ... بر زیر و بم باغ، قلم می گیرند
این پنجره تصویر خیالی دارد ... در خانه ی من مرگ توالی دارد

در خانه ی من سقف فرو ریختنی ست ... آغاز نکن،این اَلَک آویختنی ست
بعد از تو جهانِ دگری ساخته ام ... آتش به دهانِ خانه انداخته ام
بعد از تو خدا خانه نشینم نکند ... دستانِ دعا بدتر از اینم نکند

من پای بدی های خودم می مانم ... من پای بدی های تو هم می مانم
لیلی تو ندیدی که چه با من کردند ... مردم چه بلاها به سرم آوردند
آواره ی آن چشم ِ سیاهت شده ام ... بیچاره ی آن طرز نگاهت شده ام

هر بار مرا می نگری می میرم ... از کوچه ی ما می گذری، می میرم
سوسو بزنی، شهر چراغان شده است ... چرخی بزنی،آینه بندان شده است
لب باز کنی،آتشی افروخته ای ... حرفی بزنی،دهکده را سوخته ای

بد نیست شبی سر به جنونم بزنی ... گاهی سَرکی به آسمانم بزنی
من را به گناهِ بی گناهی کشتی ... بانوی شکار، اشتباهی کشتی
بانوی شکار،دست کم می گیری ... من جان دهم آهسته تو هم می میری

از مرگِ تو جز درد مگر می ماند ... جز واژه ی برگرد مگر می ماند
این ها همه کم لطفی ِ دنیاست عزیز ... این شهر مرا با تو نمی خواست عزیز
دیوانه ام،از دست خودم سیر شدم ... با هر کسِ همنام ِ تو درگیر شدم

ای تُف به جهانِ تا ابد غم بودن ... ای مرگ بر این ساعتِ بی هم بودن
یادش همه جا هست،خودش نوش ِ شما ... ای ننگ بر و مرگ بر آغوش شما
شمشیر بر آن دست که بر گردنش است ... لعنت به تنی که در کنار تنش است
دست از شب و روز گریه بردار گلم ... با پای خودم می روم این بار گلم

فایل صوتی هم مرگ با صدای علیرضا آذر



برای مشاهده سایر اشعار با سرویس فرهنگ و هنر ساعدنیوز همراه باشید.


2 دیدگاه


  دیدگاه ها
مجنون
2 ماه پیش

به قلبم نگأه مي كنم شخصي در قلبم شمعي روشن كرده ذكر مي گويد نماز مي خواند يگان پرستي مي كند گريه مي كند أز حال مي رود من را صدامی زند چگونه بگويم عاشق هستم گأه مي ميميرم وزنده مي شوم يك دريا آب مي خورم ولي به دون آن تشنه ام به قلبم نگاه میکنم مجنون
یاسمن
2 ماه پیش

چقدر زیباست این شعر با تک تک سلولهای تنم درکش کردم🥺💔
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها