یکی از نام های زیبایی که می توان برای دختران انتخاب کرد آرزو می باشد. معنی اسم آرزو در زبان فارسی میل و اشتیاق برای رسیدن به مراد یا مقصودی معمولاً مطلوب بیان شده است. شما عزیزان همراه در ادامه می توانید با دیگر معانی و فراوانی و اسم های مشابه این نام اصیل پسرانه آشنا شوید پس تا پایان همراه ما باشید.
مشخصات اسم آرزو
- جنسیت: دختر
- افراد دارای این نام:155476
- ابجد کبیر:214
- ابجد صغیر:16
- ریشه نام: فارسی
- نام به انگلیسی:arezu
- تلفظ به فارسی:آرزو
- تلفظ نام به انگلیسی:/ārezu/
معنی اسم آرزو در ثبت احوال
(پهلوی، ārzok) ۱- خواهش، كام، مراد، چشمداشت، اميد، توقع و انتظار؛ ۲- ميل و اشتياق براي رسيدن به مراد يا مقصودي معمولاً مطلوب؛ ۳- (اَعلام) (در شاهنامه) دختر شاه یمن و همسر سلم پسر فریدون و نیز دختر ماهیار گوهر فروش و همسر بهرام گور.
معنی اسم آرزو در لغت نامه دهخدا،فرهنگ معین ،فرهنگ فارسی و عمید
- لغت نامه دهخدا:( آرزو ) آرزو. [ رِ ] ( اِ ) شهوت. ( ربنجنی ). اشتهاء. ( حبیش تفلیسی ). قوّت ِ جذب ملایم. هوی ̍. هوا :همی ز آرزوی... -ر، خواجه را گه خوان بجز زونج نباشد خورش بخوانش بر.
- فرهنگ معین:( آرزو ) (رِ ) [ په . ] ( اِ. )۱ - خواهش ، کام . ۲ - امید، چشمداشت . ۳ - شوق ، اشتیاق .
- فرهنگ فارسی:( آرزو ) ( اسم ) ۱ - خواهش کام مراد. ۲ - چشمداشت امید توقع انتظار . ۳ - شوق اشتیاق . ۴ - شهوت هوی . ۵ - معشوق محبوب دلبر . ۶ - مطلوب دلخواه . ۷ - آز حرص شره . ۸ - استبداد رای خودرایی خود سری . ۹ - خواستگاری ( زن ) خطبه.شهوت اشتها
- فرهنگ عمید:( آرزو ) ۱. امید.۲. چشمداشت. ۳ آرمان.۴. خواهش، درخواست.۵. کام.۶. هوس، اشتها.۷. تمایل.
نام های هم آوا با آرزو
برزو،امید،آرزم،آرمان
شعر با اسم آرزو
دلخوش به جمع کردن یک مشت “آرزو”
این “شادی” حقیر همین است زندگی
درد عشقی کشیدم که مپرس
از دیدگانت حجابی برگزیده ام که مپرس
از تو دور افتاده ام، که بی تابم
نوری از چشمان سیاهت برگزیدم
همچنان در خاک کوی تو می تابم
از دوری تو در این کلبه رنج می برم
با بودنت جان تازه ای به جانان می خرم
کجایی که مردم ، از این جدایی!!
من به گوش خود حرفهایی شنیده ام
گلی از باغ آرزو هایت گاهی چیده ام
کجایی که مردم ، از این جدایی!!
من آرزوی تو کردم که بیشتر باشی
برای این دل سردم تو بال و پر باشی
آن سنگ شعله ور
که از پهنای آسمان گذشت
و در دوردست تاریکی ها
گم شد…
آرزوهای زیادی را با
خود برد…
آرزوی پسرک فلج همسایه را
که دوست داشت
با دوچرخه ای سبز رنگ
تمام جهان را بگردد…
آرزوی دختر چهل ساله ای را
که برای ستاره تنهایی اش
جفتی در آسمان می جست
تا
در دشتی از یاس های سپید
میهمان حنا و عسل شود…
آرزوی زنی با اجاق خاموش
که پسری بزاید با کاکل طلایی
تا عصای پیری اش را بیابد
اما هیچکس
هیچکس…
آرزوی روشن ماندن قلبم را
در تاریکی ها نشنید…
به یاد آرزوهایم آرزویی می کنم
به یاد آخرین روز دیدارم سکوتی می کنم
آرزویم آرزوی سبز رنگی است
روبه رویم دی سپید رنگی است
من آرزویی دارم هنوز
خندهای بر لب ، آرزویی در دل دارم هنوز
حالا من یه آرزو دارم تو سینه
باشد آین آرزو یک روزی، به دل بشینه
که چشمم اون روز، ببینه
قسم به خدایی که می پرستم
به یاد اون روز، من نشستم
به یاد طللوع آرزوهایم آرزویی می کنم…
به یاد آخرین آرزویم سکوتی می کنم…
گره زدم نفسم را به آرزوی شما
ودست و پای دلم را به تار موی شما
زمانی اندک ای ایینه من !نگاهم بر تو سرد است.
که این تصویر است از من ؟که تالاب درد است
تو هم ای اینه بر من غریبی؟
به تصویرت دهی بر من فریبی؟
نمی دانی دلم تنگ است؟
همه دلهای عالم بر من بی سایه سنگ است.
نمیدانی که من تنهاترین قطره از این دنیای بارانم؟
که از نامردی اغیار اشک آمد به چشمانم
ندارم در برم ابری که گاهی مادرم باشد
انیس و مونس و یار٬چو جان در پیکرم باشد
کنون بینم تو هم چون من پریشانی
که از بی آرزویه آرزو همواره گریانی
ببین ای آرزوی اندر این اینه٬ سکوتم
همان گاهی که میبینی در این دنیا هبوطم
بیا بر چشمهایم لحظه ای کوته نظر کن
فقط یک قطره اشک گرم برایم مرحمت کن
که تنها قطره اشکی بیاید بهر درمانم
در ان لحظه که سیلاب است ٬این حس بارانم
راستی یادم رفت!!
باران میبارد!!
آرزو(باران)
من آن دختر آبانماهم که پاییز نمادش است
مرا باران تخلص هست که این نام افتخارش است
سحرگاه پا نهادم در این دنیای نا سامان
همان روزی که یازده قطره چکید از آسمان، باران
دریغا دست تقدیر نبود یار و شفیق من
گرفت در کودکی از من دو سایه همزمان از من
یکی این سو یکی سوی دگر بود
که رنج من جدایی دو تن بود
زمان سر شد
دلم آماج غم شد
کسی نشنید کلامی از زبانم
فقط بوم و فقط رنگ و صدای این درونم
بگذریم قصه عمر کوتاهم زیاد است…..
آرزو
خیلی وقته از چشام ، بی تو بارون می باره
دل نا اکید من، تو رو آرزو داره
دل ناامید من ، تو رو آرزو داره
ای همیشگی ترین ، آه ای دورترین
سوختن کار من است ، نگرانم منشین
راست می گفتی تو ، دیگر اکنون دیر است
دوستی و دوری ، آخرین تقدیر است
راست می گفتی تو ، باید از عشق برید
از چنین پایانی به سر آغاز رسید
شکستی و شکستم ، گسستی و گسستم
چه بودی و چه بودم ، چه هستی و هستم
تو رها از من باش ، ای
برایم همه کس
زیر آوار قفس ، مانده ام من ز نفس
تو و خورشید بلند ، من و شب های قفس
بعد از این با خود باش ، یاد تو ما را بس
شکستی و شکستم ، گسستی و گسستم
چه بودی و چه بودم ، چه هستی و هستم
می خوام یه قصری بسازم پنجره هاش آبی باشه
من باشم و تو باشی یک شب مهتابی باشه
می خوام یه کاری بکنم شاید بگی دوسم
داری
می خوام یه حرفی بزنم که دیگه تنهام نذاری
می خوام برات از آسمون یاسای خوشبو بچینم
می خوام شبا عکس تو رو تو خواب گل ها ببینم
می خوام که جادوت بکنم همیشه پیشم بمونی
از تو کتاب زندگیم یه حرف رنگی بخونی
امشب می خوام برای تو یه فال حاقظ بگیرم
اگر که خوب در نیومد
به احترامت بمیرم
امشب می خوام تا خود صبح فقط برات دعا کنم
برای خوشبخت شدت خدا خدا خدا کنم
امشب می خوام رو آسمون عکس چشات و بکشم
اگه نگاهم نکنی ناز نگاتو بکشم
می خوام تو رو قسم بدم به جون هر چی عاشقه
به جون هر چی قلب صاف رنگ گل شقایقه
یه وقتی که من نبودم بی خبر
از اینجا نری
بدون یه خداحافظی پر نزنی تنها نری
به موقعی فکر نکنی دلم واست تنگ نمیشه
فکر نکنی اگه بری زندگی کمرنگ نمیشه
اگه بری شبا چشام یه لحظه هم خواب ندارن
آسمونای آرزو یه قطره مهتاب ندارن
راسیتی دلت میآد بری بدون من بری سفر
بعدش فراموشم کنی برات بشم به
رهگذر
اصلا بگو که دوست داری اینجور دوست داشته باشم
اسم تو رو مثل گلا تو گلدونا کاشته باشم
حتی اگه دلت نخواد اسم تو تو قلب منه
چهره تو یادم می آد وقتی که بارون می زنه
ای کاش منم تو آسمون به مرغ دریایی بودم
شاید دوسم داشتی اگه آهوی صحرایی بودم
ای کاش بدونی
چشمات و به ثد تا دنیا نمی دم
یه موج گیسوی تو رو به صد تا دریا نمی دم
به آرزوهام می رسم اگر که تو پیشم باشی
اونوقت خوشبخت میشم مثل فرشته ها تو نقاشی
تا وقتی اینجا بمونی بارون قشنگ و نم نمه
هوای رفتن که کنی کرگ گلای مریمه
نگام کن و برام بگو بگوی می ری یا می مونی
بگو
دوسم داری یا نه مرگ گلای شمعدونی
نامه داره تموم میشه مثل تموم نامه ها
اما تو مثل آسمون عاشقی و بی انتها