یکی از نام های زیبایی که می توان برای دختران خود انتخاب کرد شادی می باشد. معنی اسم شادی در زبان فارسی به معنی خوشحال، شادمانی بیان شده است. شما عزیزان همراه در ادامه می توانید با دیگر معانی، فراوانی و اسم های مشابه این نام اصیل دخترانه آشنا شوید پس تا پایان همراه ما باشید.
مشخصات اسم شادی
- جنسیت: دختر
- افراد دارای این نام:41094
- ابجد کبیر:315
- ابجد صغیر:9
- ریشه نام:فارسی
- نام به انگلیسی:shadi
- تلفظ به فارسی:شادی
- تلفظ نام به انگلیسی:/šādi/
معنی اسم شادی در ثبت احوال
1- وضع و حالت شاد، شاد بودن، خوشحالي، سرور؛ 2- (در قديم) جشن؛ 3- (در عرفان) بسطي كه پس از قبض براي سالك حاصل مي شود.
معنی اسم شادی در لغت نامه دهخدا،فرهنگ فارسی و عمید
- لغت نامه دهخدا:شادی. ( حامص ) شادمانی. خوشحالی. بهج. بهجت. استبهاج. بشاشت. مسرت. نشاط. طرب. ارتیاح. وجد. انبساط. سر ..
- فرهنگ فارسی:( اسم ) پرندهای از رد. گنجشکان جزو راست. شکافی نوکان که شامل ۸٠ گونه میشود و در سراسر کر. زمین پراکن ...
- فرهنگ عمید:۱. شادمانی، خوشحالی، خوش دلی. ۲. (اسم ) [قدیمی] جشن.
نام های هم آوا با شادی
شادیان،شائق،وادی،فادی ،خورشاد،شادمان
شعر با اسم شادی
کمترین تحریری از یک آرزو این است
آدمی را آب و نانی باید و آنگاه آوازی…
در قناری ها نگه کن، در قفس، تا نیک دریابی
کز چه در آن تنگناشان باز، شادی های شیرین است
بلورین است
چشمان مردی که تو را گم کرده
از زمستان می آید
نمی داند
شادی پرواز پرستوها
در آسمان بهار
از چیست!
تا سر زده شادی به دلم، سوخته عشقت
این سبزه ازین خاک دمیدن نگذارند.
از شادی قدم هایم،
شوق دیدن تو را در می یابند
شادی هایت را بر صورت من بریز
فروردین من !
و اضافه هایش را پست کن
برای کسی که بهاری ندارد …
زندگی بی غمِ دل دیدن داشت
شادی و خوبی و خندیدن داشت
بوی بهبود ز اوضاع جهان می شنوم
شادی آورد گل و باد صبا شاد آمد
من به همه ی شادی ها بدبینم
وقتی میان این ساحل
کمی آن طرف تر از
تولد ِ لاک پشت های کوچک
نهنگی دارد جان می کند
وقتی نیستی
فقط به یک چیز فکر می کنم
رفته ای
همسایه ی درخت باشی
شادی هایت را
کنار غم هایش بگذاری
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادیم بخشیده از اندوه بیش
شادیِ تو بی رحم است و بزرگوار،
نفس ات در دست هایِ خالیِ من
ترانه و سبزی است.
بگو چکار کنم؟
وقتی شادی به دم بادبادکی بند است
و غم چو سنگی
مرا در سراشیب یک دره دنبال می کند
کلید قلبم را
در دستانت می گذارم
نان شادی ام را با تو قسمت می کنم
به کنارت می نشینم
و سربر شانه ی تو
اینچنین آرام
به خواب می روم؟
مرا ببخش
که پنداشتم
شادی پرواز پرستو ها
از شوق حضور تو ست
آنها بهار را
با تو اشتباه می گیرند
آخر کوچک اند
کوچکم.
خاطره ای در درونم است
چون سنگی سپید درون چاهی
سر ستیز با آن ندارم، توانش را نیز
برایم شادی است و اندوه
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
این گل ز بر همنفسی می آید
شادی به دلم از او بسی می آید
پیوسته از آن روی کنم همدمی اش
کز رنگ وی ام بوی کسی می آید
شادی داشتنت
شادی بغل کردن سازی ست
که درست نمی شناسمش
درست می نوازمش
نت به نت
نفس در نفس
درکتاب چار فصل زندگی
صفحه ها پشت سر هم میروند
هریک از این صفحه ها ، یک لحظه اند
لحظه ها با شادی و غم میروند
بی تو آن ظلمی که شادی کرد با من؛ غم نکرد
گریه هم یک ذره از اندوه هایم کم نکرد