یکی از نام های زیبایی که می توان برای دختران زیبای خود انتخاب کنید سپیده می باشد. معنی اسم سپیده در زبان فارسی به معنی روشنی کم رنگ آسمان قبل از طلوع افتاب بیان شده است. شما عزیزان همراه در ادامه می توانید با دیگر معانی، فراوانی و اسم های مشابه این نام اصیل دخترانه آشنا شوید پس تا پایان همراه ما باشید.
مشخصات اسم سپیده
- جنسیت: دختر
- افراد دارای این نام:78109
- ابجد کبیر:81
- ابجد صغیر:20
- ریشه نام:فارسی
- نام به انگلیسی:sepide
- تلفظ به فارسی:سپیده
- تلفظ نام به انگلیسی:/sepide/
معنی اسم سپیده در ثبت احوال
1- روشني كم رنگ آسمان در افق مشرق قبل از طلوع آفتاب؛ 2- (در قديم) سفيداب؛ ذره و براده ي قلع.
معنی اسم سپیده در لغت نامه دهخدا،فرهنگ معین و عمید
- لغت نامه دهخدا:اتنا. [ اِ ] ( اِخ ) کوه آتش فشانی است در شمال شرقی جزیره صقلیه ( سی سی لیا ) که از مرتفعترین جبال ا ...
- فرهنگ معین:( آتنا ) ربه النوع یونانی مظهر اندیشه هنرها دانشها وصهعت دختر زئوس الهه ایست که اسم خود را به شهر ...
- فرهنگ عمید:۱. سفیدی و روشنایی صبح. ۲. (زیست شناسی ) [قدیمی] = سفیده ۳. [قدیمی] = سفیداب
نام های هم آوا با سپیده
سپیتام،ناهیده،سپیدار،سپیدخت،ستوده،عابده
شعر با اسم سپیده
و تو
با سپیده ی صبح
شبنم شدی و به درونم غلتیدی
تا گلی که در اعماق قلبم بود
پژمرده نشود.
تو را با یک بوسه
تو را با یک بغل انتظار
تو را با تمام دوست داشتن های زنانه ام
به سپیده دم خورشید می سپارم
به دل هوای تو دارم و بر و دوشت
که تا سپیده دم امشب کشم در آغوشت
نه برای من
برای این کوچه
که انتهای آن
در سپیده و انتظار گم می شود
بمان
نگاهت همه ی آفتاب های یک کهکشان است؛
سپیده دم همه ستاره هاست.
روزی نو
آغازی نو
جغرافیای بوسه ی من، کجایی؟
تا در سپیده های تو پهلو گیرم
خاطرم سرشار باد
از یاد خیابانی خاکی با دیوارهای کوتاه
و سواری بالا بلند
که سپیده را از خود سرشار می کند
شاید تلفنت
عاشقانه تر از همیشه زنگ بزند
کسی با یک سلام
قبل از سپیدهء سال بعد
دیوانه ات کند
اسفند که عاشق شوی
تمام دروغ ها را باور می کنی
و دلت غنج می زند
نامت
گل واژه ای به سپیدای ماهتاب و سپیده است
دیدارت سکوت است
آبشار پرندگانى که راه سپیده را می جویند،
لیوانى عسل
در کف ناخدایى خسته که بوى نهنگ می دهد
محو توام چنان که ستاره به چشم صبح
یا شبنم سپیده دمان آفتاب را
اینجا همه ی آب های روان
مشتاق سپیده دم دریایند
ما تشنه ایم!
ساعت شما چند است!؟
می خواهم بنوشمت
مزه مزه نگاه نگاه
تا آخرین قطره
تا سپیده ی پگاه
مرا به خاکستر خواب ها نشانده ای
هم از این روست که هر شب
تا سپیده دم بیدارم
میان خورشید های همیشه
زیبائی تو
لنگری ست –
خورشیدی که
از سپیده دم همه ستارگان
بی نیازم می کند
تو تمامِ سهمِ من از ثروتِ سپیده دَمی
کوه و جاده و دریا چیست
تو را دوست دارم چون صدای اذان در سپیده دم
چون راهی که به خواب منتهی می شود
دلم به بوی تو آغشته است
سپیده دمان
کلمات سرگردان برمی خیزند و
خواب آلوده دهان مرا می جویند
روز
از آخرین نفس شب پر انتظار
آغاز می شود
و -اینک- سپیده دمی که شعله چراغ مرا
در طاقچه بی رنگ می کند
اندوه را تعریف کن،
ای سپیده محصور که در پیکرت روح حساس ابریشم ها جاریست
و هیچ کس جز من رنگ چشمانت را نشناخته
دوستت می دارم !
تو به زندگی می مانی !
به سلام هر سپیده دم
تو را دوست می دارم
به سان تندیس میدانی بزرگ،
که نشستن گنجشک کوچکی را بر شانه اش
و محکومی
که سپیده ی انجام را
شهزاده می شوی و می آیی و می بَری
همراه خود مرا دَم ِ صبح ِ سپیده ای
امشب که تو ، در کنار منی ، غمگسار منی
سایه از سر من تا سپیده مگیر