به گزارش پایگاه خبری تحلیلی ساعدنیوز به نقل از فرادید، این خاطره مربوط به روز دوشنبه 13 خرداد سال 1257 است؛ روز قبل از این در حالیکه شاه در برلین حضور داشته، امپراتور آلمان مورد سوءقصد قرار گرفته است. در این روز مقامات مختلف کشوری مثل ملکه و سفرا به برلین میآیند تا از حال امپراتور باخبر شوند؛ برخی از آنها با ناصرالدینشاه نیز ملاقات میکنند.
صبح در برلن از خواب برخاستم، از احوال امپراطور [که دیروز ترور شده] خبر صحیحی نیست . . . امپراطریس از بادنباد گویا رسیده است، متصل شاهزادگان و اقوام و وزرا و غیره از داخل و خارج میرسند . . .
موسیو بولو وزیر خارجه آمد، پیرمرد گردنکلفت بابنیه سبیل و زنخ تراشیده، موی سفید، آدم قابلی بود، صحبت شد . . . بعد از آن دو شاهزادۀ پروس که تازه از راه رسیده بودند حضور آمدند، یکی از آنها دختر فردریک شارل را میخواهد عروس کند، بسیار شاهزادۀ بدگل کثیف، بدسبیل، بدریش، بد قیافه، بدلهجه، چیز غریبی بود.
خلاصه بعد از آن سوار کالسکه شدیم . . . رفتیم به آکواریوم . . . جایی است که مرغ و ماهی، مار و حیوانات زنده نگاه میدارند . . . در ساعت 6 بعد از ظهر که دو ساعت به غروب مانده باشد سوار کالسکه شده رفتم سر راهآهن برای [رفتن به] شهر بادنباد. سوار ترن شدیم . . . به راه افتادیم، همه جا آبادی و سبزه و چمن و گل و زراعت و باغ و جنگل بود. دریاچههای متعدد باصفا دیده شد . . . دور این دریاچهها هم آبادی و جنگل و چمن است .