سبک دیکانستراکشن
دیکانستراکشن در فارسى به ساختار زدایی، شالوده شکنى، واسازى، بنیان فکنى، ساختارشکنى و بنیان فکنى ترجمه شده است. شاید این کثرت اسامى به دلیل آن باشد که دیکانستراکشن یک نگرش چند وجهى و چند معنایی به دال ومدلول و هرنوع متنى دارد. و شاید هم به دلیل آن است که هنوز ابهامات و سؤالات زیادى در مورد دیکانستراکشن در کشور ما وجود دارد.از آنجایى که مبانى دیکانستراکشن مستقیمأ از فلسفه دیکانستراکشن استخراج شده وبه لحاظ آشنایی نسبتأ اندک معماران با فلسفه این مکتب، براى استنباط معمارى دیکانستراکشن، ابتدا لازم است فلسفه دیکانستراکشن و مهم تر ازآن، زمینه هاى نظرى این نحله ی فکرى تبیین شود. از معماران به نام این سبک می توان به دنیل لیبسکیند،پیتر آیزنمن،زاها حدید، فرانک گهری و … اشاره کرد.
مکتب معماری دیکانستراکشن چه ویژگی هایی دارد؟
با اینکه معماری ساختارزدا همانند اسمش از قوانین فراری است اما چند ویژگی خاص دارد که برای بسیاری از آثار آن صادق می باشند. هیچ معماری خود را به رعایت این اصول ملزم نکرده اما آثار یک رشته، هر قدر هم خلاقانه ساخته شوند و تفکرات آوانگاردی پشت شان باشد، باز هم شباهت هایی خواهند داشت، از جمله:
- ایجاد احساس تعلیق و ناپایداری (در مقابل نظم و تعادل ساختارگراها)
- پویا بودن و زاینده بودن طرح ها به شیوه ای که بخش هایی از آن در ذهن مخاطب شکل می گیرند.
- استفاده متداول از خطوط منحنی و مورب و دوری از خطوط صاف و فرم های زاویه دار
- کولاژ کردن عناصر به ظاهر بی ربط به هم
- تلاش برای القای معنا و احساسات به وسیله هر عنصر جزئی
- احجام و سطوح معلق را در قالب یک مجموعه ترکیب می کنند.
اگر چه این سبک، همزمان با دوران تفکر پست مدرنیسم شکل گرفت اما تفاوت هایی نیز دارد. تفکر پست مدرنیسم زمانی به وجود آمد که دنیای اندیشه و فلسفه آماده یک تغییر بنیادین بود و خیلی زود هنر پست مدرن هم در ادامه آن شکل گرفت. سینما، نقاشی، داستان و حتی معماری، از پیروان این تغییر بودند. معماری دیکانستراکشن در دل دوران پست مدرن به وجود آمد و بسیاری آن را یکی از زیرمجموعه های هنر پسامدرن می دانند، اما زمانی که این مکتب معماری را با معماری پست مدرن مقایسه کنیم، متوجه تفاوت ها خواهیم شد. معماری پست مدرن، تلاش می کند که اشکال، فرم ها و المان های مدرن را با تفکرات و فرم های گذشته ترکیب کند. برای معماران این حوزه، گذشته و سنت اهمیت بسیاری دارد و تاکید و تمرکز بر حفظ آن هاست. اما مکتب مورد نظر ما در هنر معماری فقط برای زمان حال خود کار می کند. به این معنا که، معماری ساختارزدا در دهه 80 میلادی یک نوع بود و در دهه 90 نوع دیگری شد، در حال حاضر معنای خاص خودش را دارد و در هیچ دوره ای شبیه دوره های قبلی نبوده است.به نوعی می توان آن را سبکی پیشرو دانست که تلاش می کند قوانین را زیر پا گذاشته و با خلاقیت و نوآوری پیش برود. در دوران هنر مدرن به خاطر اینکه هنر در بسیاری اوقات در خدمت صنعت قرار داشت، هنر کارکردگرا مقبولیت فراوانی داشت. مانند مدرسه باوهاوس که هنرهای دستی و هنرهایی که می توانستند به صورت صنعت سود اقتصادی داشته باشند را رواج می داد، اما در هنر «ضدساختار» قرار نیست هنری خلق شود که کارکرد خاصی داشته باشد. آثار هنری بر اساس خلاقیت و قوت خیال هنرمند شکل می گیرند و پس از خلق شدن برای شان کارکرد مناسبی پیدا خواهد شد.
آیا در حال حاضر معماری ساختار زدا وجود دارد؟
واقعیت این است که این معماری عمر خیلی طولانی نداشت و اگر قرار باشد آن را به معنای مکتبی که در دهه 80 و توسط پیتر آیزمن رشد یافت بررسی کنیم، این مکتب متعلق به همان دهه است.با توجه به استقبال ویژه ای که از معماری پست مدرن در دهه های بعدی شد، این مکتب اندکی به انزوا رفت. اما اگر بخواهیم آن را به معنای مکتبی بررسی کنیم که در پی شکستن ساختارها و محدودیت ها است، این مکتب هنوز هم حیات دارد. اگر در حال حاضر هم یک معمار بخواهد خلاف جریان حرکت کند و بر پایه خلاقیت خود اثری را خلق کرده و آثارش هویت و موجودیتی مستقل داشته باشند، او یک معمار دیکانستراکت خواهد بود. در تاریخ معماری هنرمندانی که پیرو این مکتب و تحت تاثیر پیتر آیزمن بودند، در دهه 90 میلادی مکتبی را تحت عنوان «فولدینگ» شکل دادند.
با هنرمندان این سبک آشنا شوید
معماران ساختارزدا متعدد هستند و در هر کشوری تعدادی معمار مشهور بوده اند که با خلق چند اثر خود را به این جنبش الحاق کرده اند، اما این چند نفر مشاهیر مکتب مذکور هستند:
- پیتر آیزمن
- زاها حدید
- فرانک گهری
- رم کولهاس
- برنارد چومی
نمونه بناهای معماری دیکانستراکشن
-
موزه طراحی ویترا:یکی از دستاوردهای شاخصِ معماری فرانک گری -که بی ارتباط به طراحی مبلمان نیست- طراحی «موزه ی طراحی ویترا» در شهر ویل آلمان است که در سال ۱۹۸۹ به عنوان یک بنیاد خصوصی مستقل، توسط رالف فِلبام، مدیرعامل شرکت مبلمان سوییسی ویترا و با پشتیبانی مالی و سازمانی این گروه صنعتی برپا شده است. این موزه ی مشهور بین المللی، یکی از بزرگ ترین گنجینه های طراحی مبلمان مدرن است که نمونه هایی را از همه ی سبک ها و دوره های تاریخی، از آغازِ سده ی نوزدهم تا به امروز به نمایش گذاشته است. گفتنی است که این موزه، با برگزاری نمایشگاه های کوتاه مدت با تمرکز بر آثار یک طراح ویژه، کارگاه های آموزشی، و راه اندازی یک کتابخانه ی پژوهشی و آزمایشگاه مرمت و احیای مبلمان و نیز انتشار منابع تخصصی، کمکِ شایان توجهی به توسعه ی دانش طراحی مبلمان در دو دهه ی اخیر کرده است. بنای این موزه، به عنوان یک جاذبه ی معماری در نوع خود، نخستین بنای فرانک گری در اروپا به شمار می رود. در کنار بنای این موزه، که در اصل به عنوانِ منزلگاهِ گنجینه ی خصوصی رالف فِلبام طراحی شد، گری همچنین یک سالن تولید با سیمایی کارکردگراتر و یک سازه ی ورودی برای کارخانه ی مجاور ویترا طراحی نمود.
-
پارک دولاویلت پاریس: این پارک در اواسط دهه 90 قرن بیستم توسط برنارد چومی طراحی و اجرا شد.فضای پارک پراز جاذبه های معماریست که در اینجا گوشه ای ازاین جاذبه ها را در عکسها خواهیم دید. پارک دولاویلت که در زبان فرانسه دولاوی ای (به معنی بنفشه) میباشد که یک جور فضای زیبا و دلنشین برای کودکان و جوانان و پیرمردان میباشد.درجای جای فضای پارک عناصر قرمز رنگی دیده میشود که در پایین توضیح بیشتر داده میشود. این عناصر قرمز رنگ در ابتدا و در وهله ی اول تنها زیبایی و جذابیتی که دارند نقش تکامل رنگ سبز پارک را ایفا میکنند. و در حقیقت سبز بودن تنهای پارک بعد از مدتی خسته کننده میشود که این عناصر مانع ایجاد آن خستگی و کسلی می شوند. تئوری های برنارد چومی در معماری، بین سال های 1970 در جریان برقراری گالری ها، کتاب ها و "تبلیغات "(به جای مانده ازآن) قوام یافت و بر انفصال جامعه ی معاصر میانِ کاربری، فرم و ارزش های اجتماعی تمرکز داشت و پرداخت هرگونه ازتباط میان این سه را هم به شکلی ممکن وهم منسوخ شده می دانست . تفکرات او بر موضوع انفصال به طراحی پارک دلا ویلِت در پاریس منجر شد . در همان زمان ، او در مسابقه ای در سال 1983 برای این اثر جایزه گرفت . این پارک شامل 35 فولی قرمز( فولی در لغت به معنای احمق ولی در معماری به نوعی ساختار گفته می شود که تنها پوسته ای از اثر قابل دیدن است بدون آن که شاید فضای داخلی محصور و یا فضایی با کاربری مشخص داشته باشد ) ، فضاهای ورزشی و تفریحی، زمین های بازی، موزه ی علم و تکنولوژی و مرکز موسیقی است . چومی علاوه برمسئولیت طراحی پلان، طراحی فولی ها و چیدمان سه سیستم : نقاط ابتدایی فولی ها، خطوط دسترسی ها و پلان های فضاهای ورزشی را نیزبر عهده داشت . این شبکه جواب گوی چیدمانی است که سعی دارد معماریِ حاصل از همپوشانی این سه سیستم غیر مرتبط را به شکلی ذاتی خلق کند . این سبک و سیاق، مفاهیم اساسی معماری را درکلِ پیشینه ی ساخت، سلسه مراتب و نظم مجموعه رد می کند . هر فولی بر یک مکعب استوار است و بر طبق قوانین تغییر فرم ( تکرار، پیچیدگی، همپوشانی، تعلیق، تکه تکه شدن ) پرداخت شده است ؛ بدون آن که هیچ یک از نیازهای عملکردی در آن اعمال شود . شبکه ی فولی های قرمز، نقاط عطفی را ایجاد می کند و بدون وابستگی به بافت مجموعه، فرم و رنگ آن است ولی در ادامه ی آن عمل می کند که در جهت از میان برداشتن مفاهیم" پرایوری " ایفای نقش می کند . فرم فولی ها به شکل علتی در مقابل معلول خود ظاهر می شود ( که مفاهیمی را به همراه دارد ) ، به جای آن که بی معنی باشد .
- ایستگاه آتش نشانی ویترا: نزدیک به یک دهه پس از آتش سوزی ویرانگر در سال ۱۹۸۱ در ویلم راین، آلمان، شرکت ویترا به دنبال یک معمار برای ساخت یک ایستگاه آتش نشانی بود. ایستگاه آتش نشانی ویترا اولین پروژه تحقق یافته در زندگی حرفه ای زاها حدید شد و در سال ۱۹۹۳ تکمیل شد و در نهایت مسیری برای آشنایی نام وسبک او به مخاطبان بین اللملی شد.هدف معمار ساختن فضا به سیال ترین شیوه ممکن بوده به نحوی که درهر کجای این بنا قرار بگیرید، بتوانید همه جا را ببینید .به علاوه تلاش شده است، تا شفافیت نه ازطریق به کارگیری مصالح شفاف بلکه در عین استفاده از بتن ایجاد گردد.