بازی گاو، گوسال، مندک، پنیر
نام محلی: شاه دراز
شرح بازی: 3 نفر به عنوان دادا (داور) می نشستند. نفر اصلی وسط و دو نفر دیگر سمت راست و چپ او قرار می گرفتند.
چند نفری هم که تعداد آنها نامعلوم بود و هیچ وابستگی گروهی به هم نداشتند یعنی هر یک نقش مساوی و جداگانه داشتند، رو به روی آنها می ایستادند و آن 3 نفر دادا با ابتدایی ترین وسیله مثل 4 شی که می توانست هر چیزی باشد مانند یک سنگ کوچک به عنوان گاو، یک سنگ کوچکتر از آن به عنوان گوساله، یک عدد دکمه سفید پیراهن یا یک تکه گچ کوچک به عنوان پنیر، و یک چوب کبریت یا چوب خرما که آن زمان در خیلی از بازی ها مورد استفاده داشت به عنوان شاه دراز انتخاب می کردند و آنها را به رؤیت افراد مقابل می رساندند و بعد نفر وسط نشسته هر بار دو دست خود را به پشت سر خود می برد و یکی از اشیاء را در یک مشت خود به جلو می آورد و از تک تک افراد مقابل سؤال می کرد که گاو گوسال مندک پنیر یا شاه دراز؟
همه به ترتیب جواب می دادند تا هر زمان که یکی از آنها جواب درست می داد، آن فرد به عنوان یکی از برنده ها موقتاً از دور خارج می شد و این کار تکرار می شد تا همه خارج می شدند و یک نفر به عنوان بازنده باقی می ماند.
حالا نفر بازنده باید تک تک افراد برنده را روی کول خودش سوار کند و دادای وسط همه اشیاء را که در دست دارد به پشت سر خود برده و هر تعداد از آنها را که صلاح بداند در یک مشت خود به جلو آورده و از فردی که کولی می دهد سؤال می کند «دکتر دکتر چندانی؟» و او می تواند یکی از این 5 جواب را بدهد.
- یک دانی
- دو دانی
- سه دانی
- همه دانی
- هیچ دانی

اگر جواب درست می داد که فرد سواره را پیاده می کرد و نفر بعدی را سوار می کرد. اگر می گفت دو دانی ولی سه دانی بود، یعنی جواب درست نبود بازی به همین ترتیب ادامه می یافت.
اما اگر مشت دادا پوچ بود ولی سؤال شونده جواب درست نمی داد مثلاً می گفت «دو دانی»، دادا بلافاصله با خوشحالی مشت خود را باز می کرد و می گفت هیچ دانی یک چشمت کور و آن وقت آن کسی که سوار بود با یک دست خود یک چشم او را می گرفت و بازی ادامه می یافت تا اگر جواب درست داده می شد بایستی سواره پیاده می شد و نوبت به نفر بعدی می رسید،
اما اگر یک بار دیگر مشت دادا پوچ بود ولی جواب درست داده نمی شد، دو چشمش کور می شد و تازه بازی به اوج خودش می رسید که همه بازیکنان و تماشاگران منتظر این لحظه بودند.
حالا دو چشم کولی دهنده بسته است و دادای وسط با گذاشتن انگشت اشاره خود روی یک عضو از بدن خودش از کولی دهنده سؤال می کند «اسولولو؟» کولی دهنده هم باید با انگشت اشاره خودش درست روی همان نقطه از بدن خودش دست گذاشته و بگوید اسولولو که به ندرت اتفاق می افتد جواب درست باشد و این کار ادامه می یافت و همچنان دادا سؤال می کند اسولولو؟ اسولولو؟ اسولولو؟
و هر زمان که کولی دهنده به نقطه مورد نظر نزدیک می شود، دادا دستش را جای دیگری می گذارد و می گوید اسولولو؟ بعضی وقت ها هم برای اینکه نمکی ریخته باشد می گوید ایسی لی لی؟ ایسی لی لی؟ و خلاصه آنقدر این اسولولو و ایسی لی لی گفتن ها ادامه پیدا می کند تا اشک کولی دهنده در بیاید و آنقدر این کار ادامه می یابد تا کولی دهنده خسته شود.
آشنایی با بازی محلی گاو، گوساله، پنیر، فینگلی استان زنجان









































