ساعدنیوز
ساعدنیوز

داستان های هزار و یک شب / شب بیست و ششم؛ جوان دست بریده و بانوی زیباروی (قسمت دوم)

  شنبه، 24 آذر 1403 ID  کد خبر 425093
داستان های هزار و یک شب / شب بیست و ششم؛ جوان دست بریده و بانوی زیباروی (قسمت دوم)
ساعد نیوز: در این بخش از مطالب ساعدنیوز ماجراهای شیرین و جذابی از داستانهای هزار و یک شب را خواهید خواند.

به گزارش سرویس جامعه ساعد نیوز، یکی از متون ادبی چندملیتی که زنان در آن حضوری روشن و فعال دارند، کتاب هزار و یک شب است. قهرمان قصّه‌های این کتاب، زنی با تدبیر و هوشیار است که با نقل قصّه‌هایی هوشمندانه، پادشاهی خودکامه و مستبد را به خودآگاهی می‌رساند. روند قصه‌گویی شهرزاد در کتاب هزار و یک شب نشان می‌دهد که او، کاملاً هوشمندانه و آگاهانه برای نجات جان خواهر خود و دیگر دختران سرزمینش تلاش می‌کرده است.

** این داستان زیرمجموعه داستانه های هزار و یک شب است

شهرزاد قصه گو که تا امشب از دست شهریار شاه خونریزی نجات پیدا کرده بود چون شب بیست و پنجم برآمد شهرزاد داستان خیاط و احدب و یهودی و مباشر و نصرانی را ادامه داد و این شب داستان جوان دست بریده را حکایت کرد که مدعی بود آنچه بر او گذشته از سرگذشت احدب نیز خوش تر است.

چون شب بیست و ششم برآمد

گفت: ای ملک جوانبخت، آن جوان بازرگان با نصرانی گفته بود که چون من داخل شدم بنشستم ناگاه آن ماهرو را دیدم تاج مکلل بر سر نهاده خرامان همی آید. چون مرا بدید تبسم کرد آنگاه با من گفت: این تویی که در نزد منی . گفتم: فدای تو شوم، من از غلامان توام. به خدا سوگند از روزی که ترا دیده ام خواب و خور بر من حرام گشته.

پس از آن به سخن گفتن بنشستیم ولی من از شرم لب بسته بودم و او از هر سو سخن میگفت تا آنکه خوان گسترده همه گونه خوردنیها بیاوردند. خوردنی بخوردیم و دست شسته، خویشتن با گلاب معطر کردیم و به حدیث اندر شدیم و من این ابیات برخواندم:

ختنی وار رخ خوب بیاراسته ای

چگلی وار سر زلف بپیراسته ای

این همه صنعت آرایش پیرایش چیست؟

گرنه آشوب و بلای دل من خواسته ای

گر بوَد خواسته عمر گرانمایه عزیز

خوشتر از عمر گرانمایه و از خواسته ای

از روی محبت دستارچه را که پنجاه دینار زر در میان داشت به زیر بالین بنهادم و آن پریروی را وداع کردم. او گریان گریان گفت: ای خواجه، روی نیکوی ترا کی خواهم دید؟ گفتم: هنگام شام نزد تو خواهم بود. چون بیرون آمدم دیدم که صاحب خر به انتظار من ایستاده است. من بر خر نشسته به کاروانسرای سرور آمدم و نیم دینار بدو داده گفتم: هنگام غروب باز آی و خود ساعتی در منزل نشسته پس از آن از بهر جمع آوردن قیمت بضاعت بیرون رفتم و هنگام پسین بازآمدم و در منزل نشسته بودم، خربان خر بیاورد. در حال من پنجاه دینار زر به دستارچه فرو بسته سوار شدم و همیرفتم تا به خانه آن زهره جبین رسیدیم. خانه را دیدم رفته و آبکی بر آن زده اند و شمعها در لگن و طعام در بار است و معشوقه حوروش به انتظار من نشسته. چون مرا دید برپای خاست و دست در گردنم افکند و گفت:

دور از تو جان سپردن، دشوار بود یارا

گر بی تو زنده ماندیم، معذور دار ما را

پس از آن خوان بنهادند، خوردنی بخوردیم. به غزل خواندن مشغول بودیم تا نیمی از شب بگذشت. چون بامداد شد برخاسته به عادت معهود پنجاه دینار در زیر بالین بگذاشتم و بیرون آمده خداوند خر بر در یافتم. سوار شده به منزل بازگشتم و ساعتی بخفتم. چون بیدار شدم میوه و نقل و ریحان حاضر کرده به خانه آن ماهروی فرستادم و خود به هنگام غروب پنجاه دینار زر به دستارچه فرو بسته بیرون آمدم و بر خر نشسته به خانه دخترک سیم تن شدم و آنگاه از روی مهر زرها به زیر بالین نهاده بازگشتم و پیوسته مرا کار همین بود. تا اینکه مرا دیناری و درمی نماند. خویشتن را ملامت کرده گفتم:

صبر کم گشت عشق روزافزون

کیسه بی سیم گشت و دل پرخون

حال این است و حرص عشقم بین

راست گفتند الجنون فنون

آن گاه از منزل بیرون آمده به هر سو می رفتم تا به دروازه ذویله رسیدم. خلقی انبوه در آنجا دیدم و در آن میانه مردی بود سپاهی. خواستم که از پهلوی او درگذرم. دستم به جیب او برخورد. احساس کردم که به جیب اندر بدره زر دارد. قصد آن بدره کرده دست به جیب او برده، به در آوردم. سپاهی جیب خود سبک یافت. دست در جیب برده بدره بر جای ندید و خشمگین بر روی من نگریست و دبوس(= گرز) کشیده بر سر من زد. من بیخود بیفتادم. مردم گمان هلاک من کردند. لگام اسب او بگرفتند و گفتند: از بهر تنگی راه نبایستی چنین جوان را بکشی. سپاهی بانگ بر مردم زد که این دزد حرامی است. در آن هنگام من به خود آمدم. شنیدم که بعضی می گفتند: این خوب جوانی است چیزی برنداشته و پاره ای دیگر به راستی سخن سپاهی گواهی میدادند.

آنگاه مردم خواستند که مرا از دست او برهانند و در کشاکش بودند که شحنه شهر برسید و هجوم مردم دیده سبب باز پرسید. سپاهی گفت: بیست دینار زر در جیب داشتم این جوان آن را دزدیده. شحنه مرا بگرفت و کیسه پدید آورد. زر بشمرد بی کم و زیاد بیست دینار بود. شحنه در خشم شد و بانگ بر من زد که راستی بیان کن. من با خود گفتم: چگونه اعتراف نکنم که در میان جمع بدره را در بغل من یافتند و اگر اعتراف کنم به سیاست گرفتار آیم. سر به زیر افکنده ناچار راستی بیان کردم. شحنه آن گروه را به سخن من گواه گرفت و سیاف را به بریدن دست من فرمان داد. سیاف دست من ببرید.

شحنه مرا در همان جا گذاشته برفت.

مردمان بر من گرد آمدند و سپاهی را نیز دل بر من سوخته بدره به من داد و گفت: همانا ترا حاجتی روی داده وگرنه تو دزد نیستی. من بدره از او گرفته گفتم:

تا بدان روی چو ماه آموختیم

عالمی بر خویشتن بفروختیم

با بت آتش رخ اندر ساختیم

خرمن طاعت بر آتش سوختیم

جامه عفت برون انداختیم

رندی و نادانشی اندوختیم

چون سپاهی برفت من برخاسته دست بریده خود در ژنده ای فرو پیچیده با حالت زبون به خانه معشوقه رفتم و خود را به بستر انداختم. چون معشوقه مرا دگرگون یافت سبب بازپرسید. گفتم: سرم به درد اندر است. آن پریزاد از سخن من اندوهگین شد و گفت: ای خواجه، دل مرا مسوزان و ماجرای خود بیان کن. از روی تو چنین می نماید که سخنی داری. من گفتم: سخن گفتن از من مخواه. آن ماهروی بگریست و گفت: چون است که ترا برخلاف پیش می بینم.

القصه او با من حدیث میکرد و من زبان پاسخ نداشتم تا اینکه شب بر آمد. طعام حاضر آوردند. از بیم آنکه راز من آشکار شود طعام نخوردم. یار مهربان با من گفت: ماجرای خود بازگو که ترا محزون همی بینم. من جواب ندادم و گریان شدم فریاد برکشید که از بهر چه گریانی ؟ من سخنی نگفتم تا اینکه درد بر من چیره شد و مرا خواب ربود. آن گاه ساعد بی دست مرا بدید و کیسه زر در جیب من پدید آورده محزون شد.

على الصباح که بیدار شدم طعام پیش آورد. من اندکی طعام خورده برخاستم که از خانه بیرون شوم مرا منع کرد و گفت: بنشین، من بنشستم. گفت: اکنون که ترا محبت بدین پایه رسیده که تمامت مال خود به من صرف کرده و دست خود نیز در راه من داده ای، خدا را گواه میگیرم که از تو جدا نخواهم شد.

آن گاه قاضی و شهود حاضر آورده به ایشان گفت که: مرا به این جوان کابین کنید و گواه باشید که مهر خود گرفته ام و کنیزکان و بندگان و هر چه که مراست از آن این جوان است. چون قاضی و گواهان مزد گرفته بازگشتند آن ماهروی آستین مرا گرفته به مخزنی برد و صندوق بزرگی را که در آن مخزن بود بگشود. نظر کردم دیدم که پر از دستارچه هایی است که من برده بودم. گفت: هر دستارچه که با پنجاه دینار به من داده ای من در این صندوق گذاشته ام. اکنون مال خود بگیر که در نزد من عزیزتر از جانی. از آنکه مال خود بر من صرف کرده ای و دست خود در راه من داده ای اگر من جان بر تو نثار کنم پاداش تو نخواهد بود. پس از آن تمامت مال خود را از زرینه و املاک در ورقه ای نوشته به من داد و آن شب را به سبب حادثه ای که به من رو داده بود با حزن و اندوه به روز آورد و چون بامداد شد رنجور گشت و روز به روز رنجوری اش فزونتر میشد. تا اینکه ماهی نگذشت که آن یار مهربان درگذشت. من هفت روز در عزای او بنشستم و بر تربت او بقعه ای ساختم و مالی بسیار در خیرات او صرف کردم. پس از آن دست به مال او بنهادم و انبار کنجد که به تو فروختم یکی از انبارهای او بود و تاکنون انبارهای او همی فروختم.

الحال تمنای من از تو این است که قیمت کنجد به هدیه از من قبول کنی و سبب غذا خوردن من با دست چپ همین بود و مرا تمنای دیگر از تو این است که با من به شهر من (1) سفر کنی. من تمنای او بپذیرفتم و ماهی مهلت خواستم. پس از آن بضاعت خود فروخته متاع گرفتم و با آن جوان به سوی همین شهر سفر کردم. آن جوان بضاعت خود فروخته متاع دیگر خرید و به مصر بازگشت. مرا آبشخور در این شهر نگاه داشت تا اینکه این حادثه روی داد.

ملک گفت: این حکایت خوشتر از حکایت احدب نیست. ناچار هر چهار تن را بکشم.

چون قصه بدینجا رسید بامداد شد و شهرزاد لب از داستان فرو بست.

( 1- در چاپهای فارسی به « شهر بغداد » و در تمام نسخه های عربی « بلادی » (= شهر یا سرزمین من) آمده و با توجه به اینکه ماجرا در چین می گذرد، بغداد غلط است.)


برای خواندن داستان های بیشتر با گروه شعر و حکایات ساعد نیوز همراه باشید.

دیدگاه ها

  دیدگاه ها
پربحث های هفته   
افسانه چهره آزاد: روزی که ازدواج کردیم به خانواده گفتیم از ما بچه نخواهید چون من و شاهرخ تصمیم داریم که هیچ وقت بچه دار نشویم با اینکه خیلی بچه‌ها را دوست دارم+فیلم (131 نظر) الهام چرخنده: نشون به اون نشون که شهربانو منصوریان گفت من از بسیج ورزشکاری هستم من هم دو تا ربع سکه برای شما دادم از جیب خودم/ لال شده بودم عین مرده! من تهدیدت نمیکنم +فیلم (77 نظر) پاسخ جالب رهبر معظم انقلاب به سوال چالشی؛ حکم شرعی استفاده از ظروف به جای آلات موسیقی در عروسی‌ها توسط زنان و شنیده شدن توسط مردان چیست؟ (49 نظر) (ویدئو) ژاله صامتی: جوونیام وقتی وارد حرفه بازیگری شدم، اصلا خوشگل نبودم، میتونستم خونه‌نشین بشم/ از خانوادم به خاطر اعتمادبه‌نفسی که بهم دادن ممنونم (45 نظر) مات و مبهوت موندن رضا گلزار از دیدن همزاد خودش/ چقدرم که شبیه همدیگه هستن!+عکس (37 نظر) عصبانیت علی دایی از سوال یک خبرنگار و ترک نشست خبری/ میگه:من بردم و میرم، تو اصلا در حد و عددی نیستی که بخوای اینجا شروع بکنی این حرف ها رو زدن (33 نظر) گلوریا هاردی: ساعد وقتی گرسنه هست اصلا تحمل نداره باید سریع غذا بخوره/ من غذاهای فرنگی بلدم اما الان بیشتر غذاهای ایرانی درست می کنم (31 نظر) نامه شکرگزاری و خوشحالی سیدمحمد خاتمی از خبر موفقیت‌آمیز بودن عمل جراحی رهبر معظم انقلاب+ عکس (29 نظر) اشعار فارسی استاد شهریار؛ قسمت 1- پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند+ متن صوتی با صدای اشکبار و پراحساس استاد (28 نظر) نصرالله رادش: من هم خیلی زشتم هم معتادم میخوام همه بدونن ولی راحت میگم غلط کردم سیگار بهتر از هروئینه!+فیلم (26 نظر) نفیسه روشن: کل سال برق نداریم من نمیدونم لوازم خانگی ما بسوزه کی میخواد جواب بده (26 نظر) بهنوش بختیاری: من دیگر مادر نمیشوم و شانس این را ندارم که مادر شدن را تجربه کنم ولی من از همسر خیلی شانس آوردم ! (25 نظر) گلوریا هاردی: آرزوی من این هست که کشور ایران و فرانسه با هم دوست باشند و روز به روز روابط بهتر و نزدیک تری داشته باشند، همان طور که حالا هم خوب هستند (24 نظر) (ویدئو) سردار تنگسیری: پهپاد جدید ما دنیا را متعجب می‌کند (23 نظر) تیکه سنگین پژمان جمشیدی به فردوسی پور:آقا ولم کن من اصلا بازی ملی ندارم، هر دفعه من رو سکه پول میکنی جلو مردم!/همینجوری میرفتی حقتو از تلویزیون میگرفتی الان برگشته بودی! (22 نظر)
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
تیتر امروز   
تقدیر از هلدینگ کمپانی اشراق به عنوان کارآفرین پژوهشگر برتر سال 1403
(عکس) متلک سنگین فلاحت پیشه به مشاور سعید جلیلی: سیاست خارجی هم انتخاری بشود؟
استاندار آذربایجان شرقی درباره سوداگری در جذب دانشجوی خارجی هشدار داد
(عکس) بیست و پنجمین جشنواره تجلیل از برگزیدگان پژوهش و فناوری استان آذربایجان شرقی در دانشگاه تبریز
ختم قرآن / تلاوت قرآن کریم؛ حزب 19- آیات 88 تا 113 سوره نساء + معنی و تفسیر آیات
تغییر چهره آقای جولانی را دست کم نگیرید!
فوری؛ سرمربی سابق تیم ملی فوتبال کشورمان در بیمارستان بستری شد + عکس
اشعار خواندنی؛ شاهنامه فردوسی: ضحاک - بخش 1؛ چو ضحاک شد بر جهان شهریار / متن صوتی و معنی اشعار + تصاویر نسخه های کهن
حمله جلیلی به پزشکیان: گفتن «سلاح خود زمین می‌گذاریم» هزینه دشمن را در نبرد کم می‌کند
براساس قانون حجاب اگر مغازه‌داری به زن بی‌حجاب چیزی بفروشد، جریمه می‌شود
جدول برنامه زمانبندی خاموشی برق تبریز: جدول جدید زمانبندی قطعی برق (شنبه و یکشنبه 24 و 25 آذر)
تمام گزینه ها برای ایران دوباره به روی میز بازگشت
قانون عفاف و حجاب امروز ابلاغ می‌شود یا قالیباف عقب‌نشینی کرد؟
افشاگری داماد حسن روحانی درباره ضرب شست رئیس دولت تدبیر و امید به علی شمخانی
چرا ایران باید به قطر حمله کند؟
منتخب روز   
ساغر عزیزی بازیگر نقش فرح پهلوی: یک‌بار هم می‌خواستند لباس ملکه را بر تنم اتو کنند که پوستم سوخت، به خاطر سختی‌های نفش فرح دیبا حسابی اشک ریختم! پلوهای مخلوی/ روش تهیه زرشک پلو مجلسی با مرغ رولی گزارش بارش 20 سانتی برف در جاده چالوس / تردد روان است رونمایی سپیده بزمی‌پور از پدر جنتلمن و خوش‌تیپش در دونفره‌های پدر-دختریشون در بلژیک / چه پدر خانوم باکلاسی داره شاهرخ استخری سفر به عصر قاجار؛ افشای راز تابلوی چهره‌نگار ناصرالدین شاه / دو اثر تاریخی از یک عکس + عکس چالش کدوم خودرو بهتره/ صفر تا صد جدیدترین جانشین پژو 206، سوزوکی سوییفت، در برابر پژو 207i شش سرعته اتوماتیک/ از طراحی ظاهری تا ایمنی و آپشن‌های رفاهی اشعار فارسی استاد شهریار؛ قسمت 2- پیر اگر باشم چه غم، عشقم جوان است ای پری!/ ماجرای نامه عاشقانه‌ی پری و روزی که استاد این شعر را سرود نگاهی به چیدمان شیک خونه دوبلکس شاهرخ استخری و همسرش در بلژیک/ سلیقه سپیده خانوم تو انتخاب فنجون‌ نعلبکی‌های عشق؛ غوغا کرده سرکرده فرقه چند همسری به حبس ابد محکوم شد (ویدئو) جشن تولد 58 سالگی مجلل و شاهانه مازیار لرستانی در بالن/ سومین سال تولد واقعی‌ام! پاسخ سرپرست تیم پزشکی رهبر معظم انقلاب به یک سوال پرطرفدار؛ آیا رهبری موبایل دارند؟+ویدیو نگاهی به ژست و استایل شیک پاییزی بازیگران سریال «کیمیا»/ از نیکی کریمی و مهراوه شریفی‌نیا گرفته تا مهدی پاکدل و امیرحسین آرمان و پوریا پورسرخ