نام فریبرز به چه معناست؟
فريبرز : 1- دارنده ي فرّ بزرگ، بزرگ فره، شكوه فره؛ 2- (اَعلام) (در شاهنامه) پسر كيكاووس و عموی کیخسرو، که با پادرمیانی رستم، فرنگیس مادر کیخسرو را به زنی گرفت.
فریبرز در لغت نامه دهخدا
فریبرز. [ ف َ ب ُ ] ( اِخ ) نام پسر کیکاوس. ( ولف ). نام پسر کیکاوس است که در جنگ دوازده رخ ، کلباد پسرپیران ویسه او را به قتل آورد. ( برهان ) :
چو طوس و فریبرز و گودرز و گیو
چو رهام و گرگین و بهرام نیو.
فردوسی.
میوه شاخ فریبرز ملک
هم به باغ ملک آبا دیده ام.
خاقانی.
جان فریبرز از این شرف طرب افزود
ذات منوچهر از این خبر بطر آورد.
خاقانی.
فریبرز در فرهنگ فارسی
پسر کیکاوس وی باوجود ورود کیخسرو بایران ادعای جانشنینی کیکاوس را داشت و طوس و گودرزیان نیز طرفدار سلطنت وی بودند. اما کیکاوس تسخیر دژ بهمن را در نزدیکی اردبیل شرط جانشینی خود قرار داد . چون فریبرز بگشودن دژ توفیق نیافت و کیخسرو طلسم را شکست و دژ را بگشود ولیعهد کیکاوس گردید. فرنگیس مادر کیخسرو را بزنی به فریبرز دادند. پس از آنکه طوس بسبب قتل فرود و شکست از تورانیان فریبرز را بجای وی بسپهداری لشکریان ایران گماشت .فریبرز با پیران ویسه پیمان نهاد که یک ماه دو سپاه دست از جنگ بردارند تا خستگان بهبود یابند . پس از سی روز جنگی سخت در پیوست و ایرانیان را توان نماند و فریبرز بدشمن پشت کرد و بکوه پناه برد . در این هنگام میدان کارزار برای گودرزیان باقی مانده بود و گودرز بادامه جنگ تصمیم گرفت و فرمان داد که بیژن نزد فریبرز رود یااو را بکارزار برگرداند و یا درفش کاویانی را از او بگیرد تا در میدان برافراشته ماند ولی فریبرز بهیچ یک ازین دو پیشنهاد تن در نداد. بیژن خشمگین گشت و درفش کاویانی را بدونیم کرد و نیمی را که بچنگ آورده بود برافراشت . تورانیان برای گرفتن درفش حمله کردند و رزمی سخت درگرفت و ریو پسر کیکاوس کشته شد. چون تورانیان خواستند تاج او را بربایند آتش جنگ تیزتر شد. سرانجام بهرام تاج ریو را با نیزه از میدان برداشت و چون شب فرا رسید گودرزیان خسته و فرسوده بکوه برشدند و به فریبرز پیوستند . فریبرز درهمه جنگهای ایران و توران بخونخواهی سیاوش شرکت داشت و سپهدار لشکریان ایران بود . پایان کار فریبرز و پایان کار کیخسرو یکی است . چون کیخسرو در خواب پیام ایزدی را مبنی بر زنده رفتن بجهان دیگر شنید و با پهلوانان مشایعت کننده براه افتاد درریگزاری بی آب وگیاه از مشایعان درخواست کرد که بر گردند . گروه بسیاری ازگشتند ولی فریبرز و گیو و طوس و بیژن و گستهم با شاه براه خود ادامه دادند . کیخسرو شب هنگام که پهلوانان دیگر از خواب بیدار شدند او را نیافتند و مدتی بجستجو پرداختند تا شب فرارسید . در هنگام شب تند بادی برخاست و برفی سخت فرونشست : [ یکایک ببرف اندرون ماندند ندانم بدانجای چون ماندند ] [ نماندایچ کس را ازیشان توان بر آمد بفرجام شیرین روان . ] رستم و گودرز مدت یک هفته بانتظار آنان در کوه ماندند و چون تباهی آنان را دانستند بارنج و اندوه فراوان بازگشتند ( داستان )
خوش قدوقامت، بلندقد، ونام شخص