رمان داییجان ناپلئون یکی از بهترین و مشهورترین داستانهای ژانر طنز و بلوغ ادبیات فارسی است. ایرج پزشکزاد کوشیده در بطن ماجرایی کمدی و عاشقانه، جامعهی سنتی و تیپهای مختلف ایرانی را به نقد بکشد. این داستان اثری جریانساز است و بسیاری از دیالوگها و شخصیتهایش وارد ادبیات عامه شدهاند. و در کنار همهی اینها، یکی از رایجترین سندرومهای ایرانی را هم معرفی کرده: سندروم داییجان ناپلئون!
این رمان نخستینبار در اواخر دههی 1340، بهصورت پاورقی در مجلهی «فردوسی» با نام مستعار الف.پ آشنا منتشر میشد. سپس به صورت کتاب درآمد و تا امروز بارها تجدید چاپ شده یا افست و زیراکسی تکثیر شده است. رمانی زیبا، خواندنی، محبوب و با درونمایهی طنزآمیز و انتقادی که از زبان خواهرزادهی دایی جان (یک پسر نوجوان) روایت میشود و قصهی عشق او به لیلاست. عشقی پاک به دخترداییاش که در پسزمینهی آن، حجم انبوهی از روابط خندهآور و ریاکارانه، میانِ زنان و مردانِ خانوادهی اشرافیشان برقرار است.
هشدار: پیشنهاد میکنیم اگر این رمان را نخواندهاید و ترجیح میدهید پیش از خواندناش از داستان آن کمتر بدانید، سه پاراگراف زیر را نخوانید و به تیتر بعدی بروید.
سعید چهاردهساله یک روز تابستانی عاشق دخترداییاش لیلی میشود. آنها در عمارتی بزرگ در کنار هم زندگی میکنند و هر روز ظهر، وقتی پدرها و مادرهایشان در حال استراحتند، زیر درختی در حیاط همدیگر را میبینند. اما مشکل بزرگی بر سر راه آنها وجود دارد؛ داییجان، پدر لیلی، بههیچوجه از آقاجان، پدر سعید، خوشش نمیآید و دوست ندارد دخترش به سعید نزدیک شود. داییجان که مأمور بازنشستهی ژاندارمری و از خانوادهای مرفه است، هیچوقت آقاجان را، که پزشک داروساز است، همشأن خودشان نمیدانست و دوست نداشت با خواهرش ازدواج کند. گرچه این ازدواج سر گرفت ولی رابطهی این دو هیچوقت خوب نبود.
داییجان مرد بسیار سرسختی است که تمام خانواده از او حساب میبرند. بچهها با ترسولرز در برابرش میایستند و شنیدن اسمش کافی است تا قبض روح شوند. او شیفتهی ناپلئون بناپارت است و دائماً او را تحسین کرده و دلاوریها و درایتهای خود را با او مقایسه میکند، چنانکه بچههای خانواده پنهانی به او لقب داییجان ناپلئون دادهاند و به او میخندند. داییجان البته مسئلهی دیگری هم دارد؛ او خصومت زیادی با انگلیسیها دارد و همیشه با نفرت از آنها یاد میکند. او اعتقاد راسخی دارد که انگلیسیها نگذاشتند در ژاندارمری پیشرفت کند و به خاطر مبارزاتش با آنها، هنوز هم از او کینه دارند.
روزی داییجان در میان خانواده شرح نبردهایش با انگلیسیها را بازگو میکند و همه سرتاپا گوشاند که ناگهان صدای مشکوک و زشتی از میان جمع برمیخیزد. او تصور میکند این صدا از طرف آقاجان بوده و برای تمسخر اوست. اینچنین خشمش شعلهور میشود و تصمیم میگیرد پاسخ این توهین را بدهد.
داییجان شایعهای بین مردم پخش میکند که داروهای داروخانهی شوهرخواهرش الکل دارند و حراماند. آقاجان برای تلافی این رفتار، از در دوستی وارد میشود. او پای صحبتهای داییجان مینشیند و تأیید و ستایشش میکند. او آنقدر به توهمات این پیرمرد دامن میزند که داییجان واقعاً باورش میشود در جنگ با انگلیسیها بوده و شکستشان داده و حالا ارتش انگلیس برای انتقامگرفتن از او آمده. پیرمرد مجنون فکر میکند همه در حال جاسوسی از او هستند و قرار است به انگلیسیها تحویلش دهند. او چنان در توهماتش غرق میشود که قصد میکند نوکرش را بکشد…
داستان در خلال جنگ جهانی دوم رخ میدهد و درست از سالهای پیش از اشغال ایران به دست متفقین آغاز میشود و تا دوران اشغال ادامه مییابد. مکان داستان تهران است و قصه حول یک خانواده اشرافی میگذرد. محل زندگی این خانوادهی اشرافی مجموعهای است از چند خانه و باغ که هر یک در گوشهای از آن جا دارند: خانهی دایی جان ناپلئون، خواهرش و برادر کوچکترش که با وجود اینکه با درجهی پایینی از ارتش بازنشسته شده، به او سرهنگ میگویند.
لقبِ «ناپلئون» را، درواقع، بچهها به دایی جان دادهاند و علتش هم ستایشهای او از قهرمانش ناپلئون بناپارت، امپراتور فرانسه است. دایی جان هر کتابی دربارهی ناپلئون که به دستش برسد میخواند و از او قولهایی نقل میکند. همیشه سعی دارد پا جای پای ناپلئون بگذارد.
آنهایی که رمان را خواندهاند یا آنهایی که در دههی پنجاه، مجموعهی تلویزیونیاش را به کارگردانی ناصر تقوایی دیدهاند، حتماً میدانند بزرگترین افتخار شخصیت دایی جان، یکی دو درگیری کوچکِ کازرون بوده که با آب و تاب توسط پیشکارش مشقاسم بازروایی میشده و در حد جنگهای ناپلئون بناپارت گسترش مییافته! دایی جان مرد پریشاناحوالی است که به دلیل ناکامیهایش در زندگی واقعی، در ذهنش از خود ناپلئونی ساخته است و گمان میکند که انگلیسیها قصد نابودیاش را دارند.
رمان داییجان ناپلئون شخصیتهای فرعی زیادی دارد که هرکدام مدتی کوتاه حضور مییابند و به پیشبرد داستان کمک میکنند. اما نقشهای اصلی این قصه را پنج نفر بر عهده دارند:
داییجان ناپلئون: او بزرگ خاندان و مردی منظم و سختگیر است که کسی حق ندارد بر روی حرف او حرف بزند. داییجان مأمور بازنشستهی ژاندارمری است که با دزدها میجنگیده اما همیشه لاف میزند و از جنگ با قشون انگلیس میگوید. او آنقدر اصرار میورزد که کمکم خودش هم باورش میشود با ارتش بیگانه میجنگیده. داییجان شیفتهی اندیشه و رهبری ناپلئون بناپارت است و با فرانسوی دستوپاشکسته سرگذشت او را میخواند. به خاطر همین است که بچههای خانواده به او لقب داییجان ناپلئون دادهاند.
آقاجان: داماد خانواده، شوهرخواهر داییجان ناپلئون و پدر سعید است. او از همان ابتدا با داییجان مشکل داشته و آبشان با هم توی یک جوب نمیرفته. آقاجان داروخانه دارد اما به خاطر توطئهی داییجان ورشکست میشود و مجبور میشود آن را تعطیل کند. به خاطر همین تصمیم میگیرد به هر شکلی انتقامش را از او بگیرد. بخش دراماتیک داستان حول کشمکش و کینهتوزی این دو نفر شکل میگیرد.
مش قاسم: نوکر وفادار داییجان ناپلئون که مدتها در کنارش بوده و به او خدمت کرده. او همیشه به توهمات اربابش دامن میزند و با آبوتاب از جنگ کازرون و ممسنی میگوید. مش قاسم برای خودش هم نقش مهمی در این جنگها قائل است و معتقد است با کمک او بوده که داییجان دشمن انگلیسی را شکست داده. او به دور از چشم اربابش، پیغامهای سعید و لیلی را به هم منتقل میکند. مش قاسم شخصیتی ساده و مظلوم اما در عین حال فضول و مرموز دارد. او بعد از مرگ داییجان غیبش میزند و اعضای خانواده تصور میکنند از غم اربابش دق کرده اما ناگهان در هیبتی باورنکردنی ظاهر میگردد.
اسداللهمیرزا: شازده اسدالله میرزا از اقوام خانواده و کارمند وزارت خارجه است. او مردی خوشپوش و شیک و هیز و زنباره است و مطلقاً از هیچ فرصتی برای معاشرت با زنان نمیگذرد. اسدالله میرزا رابطهی نزدیکی با سعید دارد و با وجود عیاشی و بیخیالیاش، با او همدلی میکند و سعی دارد کمکش کند. او وقتی برای مأموریت به بیروت میرود، سعید را هم با خود میبرد تا حالش بهتر شود. برخی منتقدان معتقدند که اسداللهمیرزا از جهت خوشپوشی و جذابی و باسوادبودن یادآور شخصیت ایرج پزشکزاد است.
سعید: راوی قصه و پسر نوجوانی است که به دخترداییاش، لیلی دل میبندد. اما نمیتواند به این راحتی به او برسد، چون اختلافاتی خانوادگی وجود دارد. خواننده به بهانهی همین عشق وارد خانوادهی او میشود و از ماجراهای عجیبی که رخ داده مطلع میگردد. سعید سالها بعد، زمانی که به کشور برگشته و کارمند شده داستانش را روایت میکند. این داستان از زاویهی اولشخص روایت میشود و بهنوعی خاطرهنگاری سعید است. البته این راوی در رمان بینام است اما در سریالی که ناصر تقوایی بر اساس رمان شساخته، راوی سعید نامیده شده است.
ایرج پزشکزاد از بزرگترین طنزنویسان تاریخ ایران است. او در شصت سال فعالیت بیشتر از بیست کتاب نوشت. ایرج پزشکزاد زندگی هنریاش را با نوشتن داستانهای کوتاه برای مجلات آغاز کرد. او در مجلهی فردوسی مطالب طنزش را هر هفته در ستون طنزی به نام «آسمون و ریسمون» چاپ میکرد. «ماشاللهخان در بارگاه هارونالرشید» ،«شهر فرنگ از همه رنگ» و «ادب مرد به ز دولت اوست» نمونههایی از کتابهای طنز او هستند.
ایرج پزشکزاد، در خانوادهای بزرگ و اشرافی به دنیا آمد. او تحصیلاتش را در فرانسه تکمیل کرد و مدتی در دادگستری مشغولبهکار بود. سپس به دلیل دانش بالایی که در زبان داشت به خدمت در وزارت امور خارجه پرداخت. کتاب دایی جان ناپلئون، محصول سالهایی است که او در اتریش معاون سرکنسولگری بود.
پزشکزاد در سال 1381 کتابی را به نام «طنز فاخر سعدی» نوشت و در آن لحن طنز سعدی در بوستان و گلستان را بررسی کرد. او همچنین کتاب زندانی کازابلانکا اثر موریس دوکبرا و رمان دزیره اثر آن ماری سلینکو را به فارسی ترجمه کرده است.
ایرج پزشکزاد در 22 دیماه 1400 چشم از جهان فروبست.
بعضی معتقدند بعد از سعدی و عبید زاکانی، ایرج پزشکزاد بهترین طنزنویس ادبیات ایران است. شاید این استدلال و مقایسه درست نباشد و نتوان ادبیات پیشین را با دوران معاصر مقایسه کرد ولی حداقل در ادبیات طنز معاصر ایران، ایرج پزشکزاد از همه برتر است و گوهر درخشانی مثل «دایی جان ناپلئون» به این سادگیها یافت نخواهد شد.
عنوان | دایی جان ناپلئون |
نویسنده | ایرج پزشک زاد |
زبان | فارسی |
تعداد صفحه | 463 |
مجموعهی تلویزیونی دایی جان ناپلئون با اقتباس از رمان آن، در دههی پنجاه به تهیهکنندگی و کارگردانی ناصر تقوایی تولید و در تلویزیون ملی ایران پخش شد. غلامحسین نقشینه در نقش داییجان ناپلئون، پرویز فنیزاده در نقش مشقاسم، نصرت کریمی در نقش آقاجان، پرویز صیاد در نقش اسدالله میرزا، محمدعلی کشاورز در نقش دایی جان سرهنگ، سعید کنگرانی در نقش سعید و سوسن مقدم در نقش لیلی بازی کردهاند.
بیشتر کتابها شهرتشان را مدیون فیلم و سریالی هستند که از آنها ساخته شده اما دربارهی کتاب دایی جان ناپلئون این موضوع برعکس است. مهمترین عامل موفقیت سریال سهم مؤلف کتاب، ایرج پزشکزاد است. با این وجود سریال نه تنها در زمان پخش مخاطبهای خود را داشت بلکه قرنها برای نسلهای آینده تماشایی خواهد بود و مورد تحسین قرار خواهد گرفت. این سریال از نظر روانشناختی، جامعهشناختی و هنر نمایشی، یکی از ماندگارترین آثار سینمای ایران است.