درباره کتاب در دل زمستان
کتاب در دل زمستان اثری از ایزابل آلنده با ترجمه ی گلشن محجوب است. در دل زمستان داستان عشقی بین دو نفر است که فکر می کنند در زمستان عمرشان قرار گرفته اند.
خلاصه کتاب در دل زمستان
ایزابل آلنده در کتاب در دل زمستان داستان سه آدم متفاوت را روایت می کند. آن ها به وسیله ی تصادفی ساده با هم همراه می شوند. با خواندن کتاب در دل زمستان با نویسنده سفری پرماجرا را از بروکلین امروز به گواتمالا، برزیل و شیلیِ دهه هفتاد تجربه می کنیم.ایزابل آلنده در کتاب در دل زمستان به مسائلی مانند حقوق بشر، پناهندگان و تاریخ آمریکای لاتین می پردازد و عشقی نامنتظر را به داستان وارد می کند.
درباره نویسنده کتاب در دل زمستان
ایزابل آلنده، زاده ی 2 آگوست 1942، نویسنده ای اهل شیلی است. رمان های او اغلب در سبک رئالیسم جادویی جای می گیرند. در سال ۱۹۸۱ زمانی که پدربزرگش در بستر بیماری بود، ایزابل نگاشتن نامه ای به وی را شروع کرد که دستمایه رمان بزرگ «خانه ارواح» گردید. پائولا نام دختر وی است که پس از تزریق اشتباه دارو به کما رفت. ایزابل رمان «پائولا» را در سال ۱۹۹۱ بصورت نامه ای خطاب به دخترش نوشته است. رمان های آلنده به بیش از سی زبان ترجمه شده و نویسنده خود را به دریافت جوایز ادبی بسیاری مفتخر نموده اند.
قسمتی از کتاب در دل زمستان
تا روز شنبه، کولاک، دیوانه وار مسیرش را به سمت آتلانتیک ادامه داد، اما هوا در بروکلین همچنان سرد و برفی بود. لوسیا هنوز جرأت نمی کرد بیرون برود، هرچند از کلهٔ صبح تلاش برای تمیز کردن خیابان ها شروع شده بود، خیلی از آن ها هنوز بسته بودند. این طوری وقت زیادی برای مطالعه و آماده کردن کلاس های هفتهٔ بعد داشت. در خبرها می دید که کولاک هر جا که می رفت به ویرانی ادامه می داد. از آسودگی، یک رمان خوب و استراحت لذت می برد. بالاخره کسی پیدا می شد و برف های جلوی درش را جمع می کرد. دردسری نداشت، بچه های محل همین حالا هم حاضر بودند در قبال چند دلار کمک کنند. لوسیا فهمیده بود که در غارش راحت است و بالاخره زندگی در پراسپکت هایتسِ نامهربان آن قدرها هم بد نیست و از این بابت قدردان بخت خوبش بود.
همین که غروب شد، کم کم حوصله اش از خانه نشینی سر رفت. با مارسلو سگ چی واوا سوپ را سهیم شد و بعد هر دو روی تخت، روی تشکی بدقواره و زیر کوهی از پتو جاگیر شدند تا چند قسمت از سریال جنایی ای که دوست داشتند را ببینند. آپارتمان بسیار سرد بود، لوسیا کلاه پشمی و دستکش پوشید.
اولین هفته هایی که تصمیمش برای ترک شیلی جدی شده بود، که در آن جا لااقل می توانست شوخ طبعی اسپانیایی اش را به کار بگیرد، با اطمینان به خودش دلگرمی می داد که همه چیز تغییر خواهد کرد و همهٔ بدبیاری های امروز، فردا خاطره ای قدیمی خواهد ماند. درواقع همهٔ تردیدهایش زودگذر بودند: از شغلش لذت می برد، مارسلو را داشت و در دانشگاه و محله دوستانی پیدا کرده بود، همه مهربان بودند و کافی بود سه بار به کافی شاپی برود تا مثل یکی از خودشان با او برخورد کنند. تصوری که شیلیایی ها از یانکی های سرد و بی روح داشتند، افسانه ای بیش نبود. تنها کسی که باید با او تا می کرد و تا حدی یخ بود صاحب خانه اش، ریچارد بومستر بود. که خب، برود به درک.
ریچارد بابت این خانهٔ بزرگ با نمای سنگ قهوه ای، که شبیه خیلی دیگر از خانه ها در آن اطراف بود، بهای کمی پرداخته بود. خانه را از دوست صمیمی آرژانتینی اش خریده بود که یکباره پول خوبی به ارث برده بود و باید برای کارهای انحصار وراثت به کشورش برمی گشت. چند سال بعد همان خانه منتها کهنه تر بیشتر از سه میلیون دلار می ارزید. درست وقتی صاحبِ خانه شد که بعد از آن دلال های حرفه ای و جوان گروه گروه از منهتن سررسیدند، این خانه های تماشایی را خریدند و بازسازی کردند و قیمت شان به طرز احمقانه ای بالا رفت. پیش تر، آن محله جای مجرمین و موادفروش ها و خلافکارها بود، طوری که کسی جرأت نمی کرد شب ها بیرون برود. اما از وقتی که ریچارد به آن جا آمده بود، با وجود سطل های آشغال، درخت های لاغرمردنی و آشغال های توی حیاط ها، به یکی از پرمتقاضی ترین محله های کل کشور تبدیل شده بود. لوسیا با ریچارد شوخی می کرد و گفته بود که باید این اثر باستانی با پله های زهواردررفته و درهای درب وداغانش را بفروشد و باقی عمرش را به جزایر کارائیب برود و آن جا مثل شاهزاده ها زندگی کند. اما ریچارد آدم غمگینی بود که عیب ها و کم و کاستی های خانه فقط بدبینی اش را تشدید می کرد. خانه ای با ۵ اتاق خالی بزرگ، ۳ حمام بلااستفاده، اتاق زیرشیروانی رهاشده و طبقهٔ اول با سقفی چنان بلند که برای عوض کردن لامپ یک نردبان خیلی بلند لازم می شد.
شناسنامه کتاب در دل زمستان
- نویسنده: ایزابل آلنده
- انتشارات: مروارید
- مترجم:گلشن محبوب
- تعداد صفحات: 305
- نسخه صوتی:ندارد
- نسخه الکترونیکی: دارد