درباره کتاب پرده
آخرین پرونده هرکول پوآرو، هزارتوی تاریک قتلی مرموز است و در مکانی اتفاق می افتد که او اولین پرونده اش را در آنجا انجام داد. خانه ای ییلاقی به نام «استایلز» که اکنون به کلی تغییر کرده است.آرتور هیستینگز، دوست و همراه همیشگی پوآرو، در کمال ناباوری نامه از او دریافت می کند تا به استایلز بیاید که اکنون به مهمانخانه بدل شده است. جودیت، دختر هیستینگز، نیز در آنجا حضور دارد و به نظر می رسد این دعوت برای تجدید دیدار و گذراندن اوقاتی خوش است اما پوآرو خیلی سریع موضوع را برای هیستینگز روشن می کند: «آمده ام این جا تا قاتلی را به دام بیندازم.»برای حل این پرونده و گرفتن قاتل، پوآرو به دوستش نیاز دارد چرا که او «درب و داغان و علیل» شده و حتی چند قدم راه رفتن از سخت ترین کارهای ممکن است. خوشبختانه هیستینگز که بسیار تحت تاثیر هوش و ذکاوت پوآرو قرار دارد و می گوید پوآرو زندگی اش را برای همیشه تغییر داده، با کمال میل او را همراهی می کند. هرچند که این همراهی و همکاری با پوآرو آن طور که باید و شاید پیش نمی رود.ماجرای اصلی از این قرار است که پوآرو با مطالعه ۵ پرونده مختلف که در هریک از آن ها فردی مرده است، به این نتیجه می رسد پای یک قاتل سریالی در میان است و دلایلی وجود دارد که پوآرو باور کند در آن مهمانخانه به زودی قتل دیگری اتفاق می افتد. مسئله اینجاست که در آن ۵ پرونده یا قاتل گرفته شده و یا دادگاه رای به خودکشی مقتول داده است. بنابراین کسی جز پوآرو فکر نمی کند که پای یک قاتل خطرناک در میان باشد.راوی داستان اما، هیستینگز است و خواننده همراه با او باید تلاش کند تا حقیقت را کشف کند. به دلایل مختلف، پوآرو اطلاعات بسیار کمی در اختیار هیستینگز قرار می دهد. پوآرو نه قاتل را معرفی می کند و نه سرنخی در اختیار او قرار می دهد ولی کمک هیستینگز برای حل معما ضروری است.از آنجایی که قاتل بسیار حرفه ای است و پوآرو اطمینان ندارد که هیستینگز به راحتی او را به دام بینداز (و خودش نیز توانایی لازم برای حضور در میدان نبرد را ندارد) صورت مسئله برای هیستینگز تغییر می کند. پوآرو از او می خواهد براساس ۵ پرونده قبلی که در برخی نکات شبیه به هم هستند، توجه از روی قاتل به روی مقتول بعدی تغییر پیدا کند. بنابراین مسئله اصلی اکنون این است که: «چه کسی قرار است به زودی جانش را از دست بدهد؟»برای هیستینگز این مسئله جدید نیز بسیار دشوار است چرا که دخترش در آن مهمانخانه حضور دارد و شاید دختر خودش قربانی بعدی باشد و…
خلاصه کتاب پرده
این داستان آخرین پرونده پوآرو است که بسیاری هنوز از خواندن آن امتناع می ورزند ، زیرا معروف است که شامل مرگ پوآرو است
درباره نویسنده کتاب پرده
آگاتا کریستی، زاده ی ۱۵ سپتامبر ۱۸۹۰ و درگذشته ی ۱۲ ژانویه ۱۹۷۶، نویسنده ی انگلیسی داستان های جنایی و ادبیات کارآگاهی بود.آگاتا کریستی با نام اصلی آگاتا مری کلاریسا میلر در شهر تورکی در ناحیه ی دوون انگلستان به دنیا آمد. پدر آمریکایی اش فردریک میلر نام داشت. مادرش کلارا بومر انگلیسی و از خانواده ای اشرافی بود. آگاتا به دلیل آمریکایی بودن پدر می توانست تبعه ی ایالات متحده نیز باشد، ولی هرگز از آن کشور تقاضای تابعیت نکرد. آگاتا دارای یک خواهر و یک برادر بود که هر دوی آن ها از وی بزرگ تر بودند.آگاتا در زمان جنگ جهانی اول در بیمارستان و سپس در داروخانه کار می کرد؛ شغلی که تأثیر زیادی بر نوشته های او داشته است: بسیاری از قتل هایی که در کتاب هایش رخ می دهند از طریق خوراندن سم به مقتولان صورت می گیرند.در هشتم دسامبر ۱۹۲۶ وقتی در سانینگ دیل واقع در برکشر زندگی می کرد به مدت ده روز ناپدید گردید و روزنامه ها در این مورد جاروجنجال فراوانی به پا کردند. اتومبیل او در یک گودال گچ پیدا شد و خود او را نیز نهایتا در هتلی واقع در هروگیت یافتند. آگاتا اتاق هتل را با نام خانمی که اخیرا شوهرش اعتراف کرده بود با وی رابطه عاشقانه دارد، کرایه کرده بود و در توضیح این ماجرا ادعا کرده بود که در اثر ضربه ی روحی ناشی از مرگ مادر و خیانت شوهر دچار فراموشی شده بوده است. آگاتا در سال ۱۹۳۰ با باستان شناسی به نام سر ماکس مالووان که ۱۴ سال از او جوان تر بود، ازدواج کرد و با او به سفرهای فراوانی رفت. رد پای این سفرها و شهرها و کشورهایی که او از آن ها دیدن می کرد را می توان در بیشتر داستان هایش که وقایع آن ها در کشورهای شرقی (خاورمیانه) رخ می دهند، دید. ازدواج او با مالووان در ابتدا ازدواجی موفق و شاد بود. این ازدواج توانست با وجود ماجراجویی های عشقی خارج از ازدواج مالووان، مدتی نسبتا طولانی دوام بیاورد.

قسمتی از کتاب پرده
آه! کاش می شد به عقب بازگردم و زندگی ام را از نو آغاز کنم. کاش امروز همان روز خوش در ۱۹۱۶ بود که من برای نخستین بار به استایلز سفر کردم… از آن موقع تاکنون، چه دگرگونی ها که رخ نداده است! چهره های آشنا چقدر از هم دور افتاده اند! (کتاب پرده – صفحه ۶)
در تمام دنیا هیچ موجودی از خودراضی تر از قاتل پیدا نمی شود؛ قاتل همیشه از همه ی آدم های دیگر باهوش تر است، هیچ کس به او ظنین نمی شود، پلیس را حسابی سردرگم می کند و غیره و غیره. (کتاب پرده – صفحه ۲۸)
با خودم گفتم البته چه بسیار قاتلانی که آدم های ناچیز و میان مایه ای بوده اند و درست از همین رو خواسته اند با دست زدن به جنایت خودی نشان دهند. (کتاب پرده – صفحه ۳۷)
دوست من، همه ی آدم ها در زندگی به چاشنی خطر نیاز دارند. بعضی آن را به واسطه ای به دست می آورند، مثل چیزی که در گاوبازی رخ می دهد. بعضی درباره اش چیزهایی می خوانند. بعضی دیگر هم آن را در سینما می یابند. اما مطمئنم امنیتِ زیادی مایه ی اشمئزاز سرشت آدمی است. (کتاب پرده – صفحه ۴۹)
از نق زدن بیزارم و به خاطر ضعف و بیماری لعنتی ام با تمام وجود احساس خفت می کنم. باید مدام از این و آن بخواهم کارهایم را انجام دهند. خیلی… خیلی تحقیر آمیز است. گاهی با خودم می گویم بیمار بودن واقعاً یک جور جنایت است. آدمی که سالم نیست و روحیه ی حساسی هم دارد، به درد این دنیا نمی خورد و فقط باید بی سروصدا از شرش خلاص شد. (کتاب پرده – صفحه ۱۱۲)
نوشتن درباره ی شکست و سرخوردگی، آن هم در کمال خونسردی، با حس غریبی همراه است که بر عزت نفس آدمی اثری کم و بیش ویرانگر دارد. (کتاب پرده – صفحه ۱۳۹)
حقیقت از این قرار است: مرگ به هر حال از راه می رسد، پس دیگر چه فرقی می کند که زود گریبان آدم را بگیرد یا دیر؟ فرق چندانی نمی کند. (کتاب پرده – صفحه ۱۷۵)
بدترین ویژگی قتل، تاثیر آن بر خود قاتل است. (کتاب پرده – صفحه ۲۲۸)
هریک از ما زندگی آرمانی را به سبک خود تعریف می کند، مگرنه؟ (کتاب پرده – صفحه ۲۳۸)
شناسنامه کتاب پرده
- عنوان اصلی: پرده
- عنوان فرعی: آخرین پرونده هرکول پوآرو
- نویسنده: آگاتا کریستی
- ترجمه: فرشته شایان
- انتشارات: ماهی
- تعداد صفحات: ۲۴۸
- نسخه صوتی:ندارد
- نسخه الکترونیکی: دارد
معرفی کتاب راهی به سوی بهشت اثر ماریو وارگاس یوسا










































