معرفی کتاب شیطان به قتل می رسد اثر آگاتا کریستی

  چهارشنبه، 05 آبان 1400   زمان مطالعه 5 دقیقه
معرفی کتاب شیطان به قتل می رسد اثر آگاتا کریستی
کتاب شیطان به قتل می رسد، رمانی نوشته ی آگاتا کریستی است که نخستین بار در سال 1936 انتشار یافت.

درباره کتاب شیطان به قتل می رسد

کتاب شیطان به قتل می رسد نوشته آگاتا کریستی مشهورترین جنایی نویس جهان و خالق پوآرو و خانم مارپل است که با ترجمه جمشید اسکندانی منتشر شده است. این کتاب ماجرای یک مهمانی ساده و بازی است که به یک جنایت هولناک تبدیل می شود.

خلاصه کتاب شیطان به قتل می رسد

در این رمان جنایی جذاب، شبی که قرار بود با بازی بریج سپری شود، شکلی مرگبار به خود می گیرد و هرکول پوآرو برای حل معمایی دیگر پا به داستان می گذارد. آقای شیتانا به برگزاری مهمانی های پرزرق و برق مشهور است. با این وجود، او کسی است که اطرافیانش کمی از او می ترسند. بنابراین زمانی که شیتانا با حسی از غرور و خودستایی به پوآرو می گوید که قتل را گونه ای از هنر در نظر می گیرد، کارآگاه باهوش داستان اندکی درباره ی پذیرفتن دعوت او برای شرکت در مهمانی شیتانا و دیدن «کلکسیون شخصی» او مردد می شود. در رمان شیطان به قتل می رسد، مهمان هایی که خود را برای بازی بریج آماده کرده بودند باید وارد یک بازی خطرناک و حتی خون آلود شوند.

درباره نویسنده کتاب شیطان به قتل می رسد

آگاتا کریستی، زاده ی ۱۵ سپتامبر ۱۸۹۰ و درگذشته ی ۱۲ ژانویه ۱۹۷۶، نویسنده ی انگلیسی داستان های جنایی و ادبیات کارآگاهی بود.آگاتا کریستی با نام اصلی آگاتا مری کلاریسا میلر در شهر تورکی در ناحیه ی دوون انگلستان به دنیا آمد. پدر آمریکایی اش فردریک میلر نام داشت. مادرش کلارا بومر انگلیسی و از خانواده ای اشرافی بود. آگاتا به دلیل آمریکایی بودن پدر می توانست تبعه ی ایالات متحده نیز باشد، ولی هرگز از آن کشور تقاضای تابعیت نکرد. آگاتا دارای یک خواهر و یک برادر بود که هر دوی آن ها از وی بزرگ تر بودند.آگاتا در زمان جنگ جهانی اول در بیمارستان و سپس در داروخانه کار می کرد؛ شغلی که تأثیر زیادی بر نوشته های او داشته است: بسیاری از قتل هایی که در کتاب هایش رخ می دهند از طریق خوراندن سم به مقتولان صورت می گیرند.در هشتم دسامبر ۱۹۲۶ وقتی در سانینگ دیل واقع در برکشر زندگی می کرد به مدت ده روز ناپدید گردید و روزنامه ها در این مورد جاروجنجال فراوانی به پا کردند. اتومبیل او در یک گودال گچ پیدا شد و خود او را نیز نهایتا در هتلی واقع در هروگیت یافتند. آگاتا اتاق هتل را با نام خانمی که اخیرا شوهرش اعتراف کرده بود با وی رابطه عاشقانه دارد، کرایه کرده بود و در توضیح این ماجرا ادعا کرده بود که در اثر ضربه ی روحی ناشی از مرگ مادر و خیانت شوهر دچار فراموشی شده بوده است. آگاتا در سال ۱۹۳۰ با باستان شناسی به نام سر ماکس مالووان که ۱۴ سال از او جوان تر بود، ازدواج کرد و با او به سفرهای فراوانی رفت. رد پای این سفرها و شهرها و کشورهایی که او از آن ها دیدن می کرد را می توان در بیشتر داستان هایش که وقایع آن ها در کشورهای شرقی (خاورمیانه) رخ می دهند، دید. ازدواج او با مالووان در ابتدا ازدواجی موفق و شاد بود. این ازدواج توانست با وجود ماجراجویی های عشقی خارج از ازدواج مالووان، مدتی نسبتا طولانی دوام بیاورد.

آگاتا کریستی

خواندن کتاب شیطان به قتل می رسد را به چه کسانی پیشنهاد می کنیم

این کتاب را به تمام علاقه مندان به داستان های جنایی پیشنهاد می کنیم.

قسمتی از کتاب شیطان به قتل می رسد

کاسبی تبهکاران هم کساد شده است شاید هم صبر کرده اند تا امروز به این جا دستبرد بزنند؟ به هرحال، اگر این کار را بکنند که خیلی جالب خواهد بود.»

پوارو در جواب گفت:

«متأسفانه باید به عرضتان برسانم که من هم مثل بقیه صرفآ برای تماشا آمده ام.»

در همین لحظه، زن جوان بسیار زیبایی که کلاه جدیدی از حصیر مشکی و مزین به سه پر بر سر داشت و سگ پودل کوچکی را هم بغل کرده بود، نزد شیتانا آمد و با او گرم گفتگو شد. شیتانا به او گفت:

«عزیزم، چرا به مهمانی آن شب نیامدی؟ جایت خالی بود. نمی دانی چه مهمانی گرم و جالبی بود! راستش خیلی ها با من صحبت کردند و حرف هایی هم زدند.

ولی خوب، یکی از آن ها فقط احوالپرسی کرد و بعدش هم تشکر و خداحافظی. نمی دانم، شاید از گاردن پارتی آمده بود که این قدر زود رفت.»

همچنان که شیتانا با این زن جوان صحبت می کرد، پوارو بی اختیار متوجه سبیل شیتانا شد و با خود گفت:

«چه سبیل قشنگی! واقعآ زیباست! احتمالا در لندن یگانه سبیلی است که تا حدودی می تواند با سبیل من، یعنی هرکول پوارو، رقابت کند. ولی نه، ابهت و جلالی ندارد و قابل مقایسه با سبیل من نیست. به هر صورت زیباست و جلب توجه هم می کند.»

ولی فقط به خاطر سبیل نبود، شیتانا طوری در مجامع حاضر می شد که توجه همه را به خود جلب می کرد. او با رفتار و کردارش حالت اهریمنی بخصوص و تجسمی واقعی از ابلیس را تداعی می کرد. لاغراندام و بلندقد بود، با صورتی کشیده و مغموم، ابروانی پرپشت، مثل شبق مشکی و سبیلی بسیار مرتب و منظم و چرب و براق که دو سر آن ها به زیبایی خم شده بود. لباس هایش که طرح هایی عجیب و غریب و سؤال برانگیز داشت، کار بهترین خیاط بود.

هر انگلیسی سالمی، به محض دیدن شیتانا، بی اختیار در دل می گفت: «باز هم این مردک، شیتانای لعنتی.» سپس حس می کرد دوست دارد با مشت و لگد به جان او بیفتد.

تمام زن های شوهردار، دخترهای جوان، خواهرها، عمه ها، خاله ها، مادرها، و حتا مادربزرگ ها، همه در مورد آقای شیتانا متفق القول بودند و می گفتند: «بله عزیزم. البته که می دانم. آقای شیتانا آدم مخوفی است

شناسنامه کتاب شیطان به قتل می رسد


دیدگاه ها

  دیدگاه ها
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها