درباره کتاب تیغ و تاج
کتاب تیغ و تاج نوشته مصطفی جمشیدی است. این کتاب تلاشی برای بازسازی ظلم و خشونت ساواک در دهه پنجاه است. نویسنده در این کتاب نشان می دهد چگونه ساواک انقلابیون را تحت شکنجه و فشار می گذاشت.
خلاصه کتاب تیغ و تاج
این رمان به سرنوشت یک ساواکی که زنش را طلاق داده و تحت پوشش یک گارسن در رستوران تاسیسی ساواک کار می کند، می پردازد. زندگی شخصی وی، احساسات سردرگم و نحوه عمل سرتیم های ساواک با وی و همکارانش دستمایه های نویسنده در خلق این رمان است که در پایان با تهاجم انقلابیون مسلمان رستوران دچار آتش خشم انقلابیون مسلمان شده و تخریب می شود.
درباره نویسنده کتاب تیغ و تاج
مصطفی جمشیدی متولد ۱۳۴۰ در شمیران (قریحه ی سعادت آباد) است. او از داستان نویسان دهه ۶۰ است که دستی نیز در سایر رشته های هنری چون سینما، شعر و... دارد.کتاب های داستانی او در حوزه داستان کوتاه و رمان بیشتر حول محور مسائل اجتماعی، دفاع مقدس و حوزه آفرینش های دینی است.از رمان های وی می توان به سونات عدن، بوفاری ۴، معبر به آخرالزمان، بیداری، شنیدن آوازهای مغولی، مغات میغ، باز یافته های شهر دلتنگ اشاره کرد.رمان وقت نیایش ماهی ها کاندیدای کاتب سال بوده است. اکثر کارهای او ویژه گی های نثری متمایز را داراست.حضور وی که یکی از داستان نویسان قدیمی کشور است در سال های اخیر بیشتر معطوف به ادبیات انتظار بوده است.رمان های مغات میغ، سونات عدن، خود نوشت و بوفاری ۴ اکثراً در جوایز ادبی حضوری فعال داشته و کاندیدای دریافت جوایزی بوده است.مصطفی جمشیدی در تهران زندگی می کند و حضور در جنگ تحمیلی و تجربیات منبعص از آن در آثاری چون بوفاری ۴ و برخی دیگر از نوشته های وی مشهود است. در سال های اخیر سبک نگارش وی به سمت نوعی ویژگی های خاصی که در نثر داستان نویسی معاصر مختص به خود اوست گرایش پیدا کرده و دارای تمایزات ویژه است.
کتاب های برگزیده مصطفی جمشیدی:
- بوفاری 4
- بیداری
- لغات میغ
- خودنوشت
- سراب و سمرقند
- سمندر
- سونات عدن
- معبر به آخرالزمان
- وقایع نگاری یک زندیق
- شنیدن آوازهای مغولی
- شب رنج موسی
- بازیافته های شهر دلتنگ
قسمتی از کتاب تیغ و تاج
از کشوی مخصوص خودش اسپری برداشت و پاشید توی هوا. اوایل بهار بود. معمولاً وقتی بوی عرق و ادرار زندانی ها زیاد می شد، همه جا را معطر می کرد به حساب خودش.
در آرزوی خودم می رفتم جایی که دیوارهای بلند آجری نداشته باشد. حوض مدوّر و بعد پلکان که همیشه روی آن زندانی ها از زور درد، پای راه رفتن نداشتند. می رفتم جایی که یک کافه کوچک بود که از بوی قهوه پر می شد؛ با مردمانی که زبانم را نمی فهمیدند. من یک مأموریت کوچکی رفته بودم فرانسه و توی کافه های آنجا عرق خورده بودم، اما همیشه خوابش را می دیدم.
دوست داشتم می رفتم شمال، ویلای سازمانی که دو ساختمان مجزّا بود و یک موتورسیکلت تفریحی هم گذاشته بودند مخصوص گشت وگذار و دو هفته ای آنجا می ماندم. هم هوای خوب می خوردم و هم موتورسیکلت را برمی داشتم. وسیله ای که قبراق بود و زمینم نمی زد، اما این روزگار به واقع داشت زمینم می زد. آن از رفتن پری و این هم از این همه بَد بیاری!
- شما دارید به پادشاه خدمت می کنید؛ هیچ وقت این را فراموش نکنید. در قاموس هستی سه کلمه وجود دارد؛ خدا، شاه، میهن. اصلاً ترس به دلتان راه ندهید. این ها ناموس مملکت را به حراج گذاشته اند. می فهمید؟ با کسانی که نفت را می خواهند. گاز را می خواهند، میراث آریایی را می خواهند...، بجنگید برای تاج و میراث پادشاهی که هزاران سال است حکومت دارد در این مملکت ... .
شناسنامه کتاب تیغ و تاج
- نویسنده: مصطفی جمشیدی
- انتشارات: نیستان
- تعداد صفحات: 180
- نسخه صوتی:ندارد
- نسخه الکترونیکی: دارد