معرفی کتاب معبر به آخرالزمان اثر مصطفی جمشیدی

  یکشنبه، 21 آذر 1400   زمان مطالعه 9 دقیقه
معرفی کتاب معبر به آخرالزمان اثر مصطفی جمشیدی
«دانيال» قهرمان كتاب، افسردۀ مشوشي است كه سالها در خارج كشور زندگي نا بساماني داشته، اما از آن همه زينت و شكوه و ثروت و مال باد آورده و يك ازدواج ناموفق زده شده و مصائب جهاني را زير سر سياستهاي پيچيده زندگي غربي مي بيند، بالاخره روزي دل به دريا مي زند و با چمداني پول به ميهن باز مي‌گردد...

درباره کتاب معبر به آخرالزمان

کتاب معبر به آخرالزمان رمانی از مصطفی جمشیدی است که در انتشارات کتاب نیستان به چاپ رسیده است. داستان درباره دانیال است. مردی که با افسردگی و سرخوردگی از مهاجرت، به وطن بازمی گردد.

خلاصه کتاب معبر به آخرالزمان

دانیال مردی افسرده است که سال ها پیش از ایران رفته و در خارج از کشور هم زندگی خوب و ازدواج موفقی نداشته است، اما توانسته ثروت خوبی بهم بزند و اموالی جمع کند. او بعد از تجربه تلخی که داشته به طور کلی نسبت به غرب بدبین شده و همه سختی ها و مصیبت های جهانی را اثر سیاست های غربی و زندگی غربی می داند. دانیال به فرودگاه که می رسد به دلیل پول زیادی که همراه دارد بازجویی می شود و در طول این بازجویی زندگی خود و پدرش و همه فراز و نشیب زندگی گذشته اش را بازگو می کند. از جمله ازدواج با زنی که در سال های حکومت پهلوی مامور سازمان سیا در ایران بوده است.نویسنده از خلال این داستان به روزهای تاریخی انقلاب و حال و هوای آن نیز سر می زند و از آن روزها نیز حدیث ها می گوید.

درباره نویسنده کتاب معبر به آخرالزمان

مصطفی جمشیدی متولد ۱۳۴۰ در شمیران (قریحه ی سعادت آباد) است. او از داستان نویسان دهه ۶۰ است که دستی نیز در سایر رشته های هنری چون سینما، شعر و... دارد.کتاب های داستانی او در حوزه داستان کوتاه و رمان بیشتر حول محور مسائل اجتماعی، دفاع مقدس و حوزه آفرینش های دینی است.از رمان های وی می توان به سونات عدن، بوفاری ۴، معبر به آخرالزمان، بیداری، شنیدن آوازهای مغولی، مغات میغ، باز یافته های شهر دلتنگ اشاره کرد.رمان وقت نیایش ماهی ها کاندیدای کاتب سال بوده است. اکثر کارهای او ویژه گی های نثری متمایز را داراست.حضور وی که یکی از داستان نویسان قدیمی کشور است در سال های اخیر بیشتر معطوف به ادبیات انتظار بوده است.رمان های مغات میغ، سونات عدن، خود نوشت و بوفاری ۴ اکثراً در جوایز ادبی حضوری فعال داشته و کاندیدای دریافت جوایزی بوده است.مصطفی جمشیدی در تهران زندگی می کند و حضور در جنگ تحمیلی و تجربیات منبعص از آن در آثاری چون بوفاری ۴ و برخی دیگر از نوشته های وی مشهود است. در سال های اخیر سبک نگارش وی به سمت نوعی ویژگی های خاصی که در نثر داستان نویسی معاصر مختص به خود اوست گرایش پیدا کرده و دارای تمایزات ویژه است.

کتاب های برگزیده مصطفی جمشیدی:

  • بوفاری 4
  • بیداری
  • لغات میغ
  • خودنوشت
  • سراب و سمرقند
  • سمندر
  • سونات عدن
  • معبر به آخرالزمان
  • وقایع نگاری یک زندیق
  • شنیدن آوازهای مغولی
  • شب رنج موسی
  • بازیافته های شهر دلتنگ

    مصطفی جمشیدی

    قسمتی از کتاب معبر به آخرالزمان

شاعر شده بودم، می دانستم این را. از مرگ همسرم به بعد، هیچ زنی نتوانست جای او را برایم پر کند. آشفته بودم. در هنگام تحصیلات دانشگاهی ام، در مرز ۳۳ سالگی فهمیده بودم شاعرم. با فلسطینی ها برخوردم. با مبارزان آفریقایی. با شوریدگانی از سرزمین های اشغالی. نمی دانم چه طور با این ها صمیمی شدم، اما برایشان سلاح خریده بودم. یک وقت به خودم آمدم که دیدم وسط آن معامله ام و این ماجرای کمی نبود. همهٔ تصاویر تلویزیون ها برایم جنگ هایی بودند که با آن سلاح ها تغذیه می شدند. ثروت کمی نبود آن همه پولی که از من به یغما رفت و دوباره به چنگش آوردم. سرم کلاه رفته بود؛ طرف برزیلی سلاح ها را داد. مسلسل وار و طی تحویل در چند بندر، بالاخره در بیروت سلاح ها ضبط شد. پول من این وسط به یغما رفته بود. نمی دانم چه طور به این شغل روی آورده بودم، اما هرچه که بود، دیگر دیر شده بود.

حالا در هتل انترناسیونال مسکو بودم و طرف ما یکی از پنج سرمایه دار مهم روسیه بود، روسیه پس از فروپاشی.

ـ این ها میزبانان شما هستند...

به جمع دختران زیبایی اشاره می کند که دور و برمان را گرفته اند. می دانند مشروب نمی خورم. از بهترین غذاهای هتل سفارش داده اند و موضوع، پرداخت پولی است بابت فروش سلاح به گروه هایی در افغانستان. الکساندر (طرف روسی) می گوید: «برای ما مهم نیست که جوان های زیادی را در آن جنگ از دست دادیم. حالا بازی قدرت ـ این شطرنج لعنتی ـ چیز دیگری می گوید».

(حواسم به هیچ کجا نیست،) به صحنه ای فکر می کنم که رزا همسرم در انگلستان در دخمهٔ پدرـ آقا شمس ـ گریه می کرد، به او می گویم: «حسرت غذای خانگی خفه ام کرده!» الکساندر به دستیارش که با لب تاپش ور می رود تشر می زند که دستمال سفره اش تمیز نیست (و این یعنی بیچارگی سر مهماندار هتل انترناسیونال).

باز غذا می آورند. دستپاچه جواب مرا می دهد: «مهم نیست، به همسرم

آلیوشا خواهم گفت بهترین غذایی را که بلد است برایت بپزد. در اولین فرصت مهمانی...!» تشکر می کنم و وارد بحث می شویم.

الکساندر می گوید: «داشتم می گفتم که برایم مهم نیست آن گذشته چه بوده، یا رفیق یلتیسن چه می گوید. من پیش از فروپاشی، آن وقت ها مأموریتم تهیهٔ پوتین این ننه مرده ها بود؛ سربازها را می گویم. از آبخازیا تا کارخانه های چرم قزاقستان و کارگاه های چرم مسکو محل تردد من بود. دله گی را از همان وقت ها شروع کردم...»

می خندد و به پشتم می زند. میان خنده های وحشتناک این مرد غول پیکر به موقعیت خودم فکر می کنم. می پرسد: «ایرانی هستی؟» جواب می دهم: «نه، یونانی.» اگر کلمه ای از این زبان، در این محاوره نابه جا به کار گرفته شود، با دشنه هایشان روبرو خواهم شد. بی جهت می گوید: «مهم نیست ... مهم نیست ...» بعد اضافه می کند: «حالا برایمان اصلاً مهم نیست آن ها دیگر! همه اهل هر جور کثافت کاری هایی هستند. یک طرفش آن آقا... چی بود اسمش؟ ملا عمر است، یک طرف دیگر احمدشاه مسعود! برای ما مهم آن سهم پولمان است. هزار تا هلی کوپتر هم که بخواهند یک روزه می توانم لب مرز تحویل شان بدهم، با اسکورت روسی یا داغستانی!»

می خندم و لیوان آب معدنی را سر می کشم.

ـ پولشان کجا بود جناب الکساندر! همه اش چند محموله سلاح سبک و نفربر که از ناموس و خان و مان ویران شده شان دفاع بکنند. همین!

الکساندر مبهوت، با صورتی که از حس تعجب پر شده نگاهم می کند: «مهم نیست، مهم نیست این ها...»

و حالا سعی می کند آرام باشد.

دلقک شامورتی بازی (یک سیرک باز) در لابه لای میزها گیر افتاده، چند تا دختر روسی سر به سرش گذاشته اند و به او راه نمی دهند تا به روی سِن برود. می خواهند ماسک او را از صورتش بردارند که مقاومت می کند. دست آخر یک مرد تنومند می آید، مرد دلقک را روی کولش می گذارد و از کنار میزهای آن ها دورش می کند. دستیاران الکساندر در میز دیگری مشغول خوردن می شوند و با دخترها خوش و بش می کنند. لحظاتی می گذرد که با صدای کوبش طبلِ بزرگی سکوت همه جا را فرامی گیرد و بعد نمایشی تازه. با فشار دادن یک دگمه توسط یک مأمور خوش پوش، قسمتی از کف سالن به صورت معجزه آسایی باز می شود و زیر سطح کف پوش ها، محوطه ای با یخ هموار یکدستی نمودار می شود. در چشم به هم زدنی چند دختر جوان روسی از یک طرف سالن تا آن سر را یک نَفَسه سُر می خورند و دایره وار در رقصی عجیب دوباره به آن وسط ها می آیند. حالا موزیکِ تندی هم آن ها را همراهی می کند. یکی از دلقک ها هم به تقلید از آن ها وارد گود می شود و می خواهد حرکات آن ها را تکرار بکند، اما نمی تواند و با آن دماغ بزرگ قرمز رنگ چند بار به زمین می خورد و دخترها با حرکاتی نمایشی او را از زمین بلند می کنند و دوباره همین صحنه ها تکرار می شود. در این سرسره بازی مکرر، چندین بار این حرکات با هیجان جمعیت مرور می شود و تشویق حضّار... دقایقی بعد دلقک طبل کوچکی می آورد و حالا این اوست که با مهارت عجیبی همراه آن ورزشکاران به همه جا سرک می کشد! الکساندر انگار این صحنه ها برایش عادی اند و زیاد توجهی به آن محدوده ندارد. کالسکهٔ بزرگی که به اندازهٔ یک وانت چرخ ایرانی هاست با انبوه غذاهای مختلف راهش را از میان آن میزها پیدا می کند تا به سمت ما بیاید. این طرف، قسمت میهمان های مخصوص هتل است و ربطی به هیاهوی آن طرف سالن ندارد. نمایشِ آن طرف تمام می شود و دوباره سطحِ یخِ مربوط به هنرآفرینی بالرین ها، با فشار دگمه ای پوشانده می شود. حالا موسیقی نرمی صحبت های ما را همراهی می کند. الکساندر بی هوا می پَراند: «شب های نقره ای مسکو قشنگند. بمانید تا رفقایمان رفتار روسی ما را به شما بچشانند. حتماً این کار را بکنید دوست عزیز.. .! حالا لیست درخواستی این افغان ها را به همراه نحوهٔ تحویل پول به همکارانم بدهید تا ترتیب کارهای لازم داده بشود.»

می پرسم: «شما نظامی بودید؟»

جواب می دهد: «بله. گفتم که، دنبال چرم و رودهٔ گاو و گوسفندها که تبدیلشان کنم به پوتین تا ارتش سرخ ما در صحراها و کوه های هلمند و اطراف کابل پابرهنه نمانند. عرض کردم که دله گی ام را از آنجا شروع کردم. دقت دارید؟»

دیگر چیزی نمی گویم.

ـ ... سر همین گروگانگیری مسافرینِ چند اتوبوس در ماجرای چریک های چچن بار و بنه ام را بستم. ما واسطهٔ مذاکره بودیم. «شامِل خان»، یکی از سران جدایی طلبان از دوستان قدیمی پدرم بود و توانستیم با چند بسته پول قضیه را فیصله بدهیم. اعتبار یک تاجر...

... بقیه حرفش را نمی زند و با حرکت بیهودهٔ دستش در هوا مابقی حرف را عملاً ناتمام می گذارد. لیست ها را در می آورم و به الکساندر نشان می دهم؛ همه ترجمه شده به روسی.

نیم نگاهی بهشان می کند و کمی بی حوصله آن ها را به دستیارانش رد می کند که حسابی آن طرف مشغولند. نگاهش اما هم چنان به کیف من است و لابد در انتظار دریافت اولین فقره از چک هایم...

شناسنامه کتاب معبر به آخرالزمان


دیدگاه ها
  دیدگاه ها
پربحث های هفته   
(عکس) امکانات فوق العاده برج روما رزیدنس، محل زندگی علی دایی / از آمفی تئاتر گرفته تا سونا و جکوزی و سالن بیلیارد! + تصاویری از داخل واحدها (10 نظر) تصاویری جالب و نوستالژیک از دوره دانشجویی مریم میرزاخانی در ایران/ مدال افتخار المپیاد بر گردن بانوی دانشمند (5 نظر) (فیلم) سربازی که صحنه رابطه نامشروع فرح و فریدون جوادی را دید، مغازه هدیه گرفت!!! (3 نظر) استقبال عجیب دانش آموزان دختر از شهردار زنجان+عکس/ به صف شدن دختران برای تعظیم؟ (1 نظر) شهرداری کرمانشاه مجسمه پاندای کونگ‌فوکار را به آغوش مردم ایران بازگرداند/ رفته میکاپ کرده اومده😂+عکس (1 نظر) دزدی از غرفه ویتنام و ترکیه در نمایشگاه کتاب تهران / فرهنگی‌ترین رویداد کشور در تیررس دله دزدها! (1 نظر) لوازم آرایش یک خانم شاغل که همیشه باید با خود داشته باشد (1 نظر) فرح پهلوی در چه شرایطی برای سگ سالومه مجری منوتو گریست؟ + ویدئو (1 نظر) از واکنش همایون شجریان به خیانتش تا صف طولانی امضای سروش صحت در حواشی داغ امروز سه‌شنبه 25 اردیبهشت 1403 اعتراف چندش و عجیب اهالی قبیله آدم‌خوارها: من گوشت یک مرد و یک زن را خورده‌ام!+ویدیو لحظه باورنکردنی شکار یک عقاب توسط خرس گرسنه در نوک درخت!+ فیلم فال انبیاء روزانه پنجشنبه 27 اردیبهشت ماه 1403 سلفی بامزه و سر صبحی شبنم قلی خانی با دختر یکی یدونه‌اش، شانا خانوم+عکس/ ماشالله بزرگ شده😍 طراحی چهره رهبر معظم انقلاب بر روی برگ درخت توسط این هنرمند+ویدئو/ منحصربفرد و بی نقص عکسی از درختکاری آیت الله جنتی در حیاط شورای نگهبان
دیگران می‌خوانند   
غالب بودن رنگ سفید در دکوراسیون خانه آرامش بخش و دلنشین لیلا حاتمی+عکس/ چقدر خاص و متفاوته👌 درگیری شدید حامد بهداد برای گرفتن سلفی بی‌موقع یک هوادار در مراسم ختم زری خوشکام/ لیلا حاتمی پا درمیانی کرد! عشق عمیق این پسر 19 ساله به پیرزن 76 ساله میلیاردر به ازدواج ختم شد! +عکس استایل و شلوار عجیب محمدرضا گلزار در حین اجرای مسابقه!+ عکس ترانه خوانی عجیب بنیامین بهادری در کوچه های تاریک تهران/ بنیامین بهادری از ماتریکس خارج شد😂+فیلم میز غذای خوشمزه جورجینا با استیک و میگو/ از رژیم هم خبری نیست+عکس میز غذای مفصل و رنگارنگ همایون شجریان و دخترش و سحر دولتشاهی در رستورانی خارج از ایران+عکس/ این همه غذا برا 3 نفر!؟ میز کار شلوغ و پلوغ مریم معصومی با خوراکی های خوشمزه+عکس سکوت ارسطو درباره حذف سارا نیکا از پایتخت 7 شکست! +عکس چهره بهت زده و غمگین لیلا حاتمی و همسر و دخترش با مشاهده دفن دارایی باارزش زندگیشان +عکس/ روحش شاد رونمایی از ورژن کیوت سریال پایتخت با شخصیت های عروسکی/ نقی معمولی لگو شد+فیلم رونمایی مونا کرمی همسر سپند امیرسلیمانی از لباس عروس شیک و دست دوزش/ ایشالا خوشبخت باشین+ویدیو جورجینا رودریگز با جدایی از رونالدو صاحب این چیزها می‌شود!! ترفندهای یک آرایش مناسب و سریع برای محل کار تعطیلات آخرهفته هادی چوپان درکنار خانواده پرجمعیتش در طبیعت/ ماشاءالله بچه هاش یکی از یکی نازتر+عکس کویرگردی دلچسب مینا مختاری همسر بهرام رادان در یزد زیبا+عکس رادش : با وافور تریاک می کشیدم ! /قدرت خدا بود بچه ام این صحنه را دید !+ویدئو درگیری و تذکر حامد بهداد به درخواست طرفدارانش درباره گرفتن عکس سلفی در مراسم تشییع مادر لیلا حاتمی+ویدیو تغییر چهره هوش پران محمد سریال لحظه گرگ و میش با استایل فشن و امروزی/ اصلاً قابل شناسایی نیست!+عکس اشک های جانسوز لیلا حاتمی بر سر خانه ابدی مادرش زری خوشکام+عکس کتک‌کاری جیگر وسط برنامه به خاطر یک شوخی!+ فیلم پست مشکوک منوچهر هادی درباره یکتا ناصر ؟! +عکس ماجرای جالب آشنایی ستاره سادات قطبی و همسرش شهرام شکیبا برای ازدواج: گفت سلام دخترم و ...+ویدیو لیلا حاتمی دقایقی پیش در مراسم تدفین مادرش زری خوشکام+ویدیو/ چقدر سخته آماده کردن خانه ابدی عزیزترین کس زندگیت رو ببینی! 2 سگ با پاپیون مهمان ویژه عروسی خانم بازیگر ایرانی ! / شیدا خلیق و مجری داماد ترکاندند + عکس ها دقایقی همراه با کوهنوردی با صلابت آیت الله هاشمی رفسنجانی+ویدیو/ از نوشیدن آبِ آبشار تا نوشتن یادگاری روی تخته سنگ استایل فوتبالی کیوان ساکت تازه داماد سینما و بهرام افشاری/ لباتون همیشه خندون +عکس لحظه کشف و ضبط 73 کیلو طلا در فرودگاه از یک زن+ویدیو/ جاسازی در کالسکه بچه تنبیه بدنی ؛ زخم‌های عمیق بزرگسالان دیروز بر روان بزرگسالان امروز واکنش احساسی ایمان صفا به ازدواج جنجالی کیوان ساکت و شیدا خلیق+عکس (ویدئو) آهنگ جدید "میخانه " حمید هیراد +لینک دانلود و متن آهنگ/تو مرا پیرم کردی ز جهان سیرم کردی... شاهکار منحصربفرد شهرداری شیراز در جان بخشی دوباره به درخت خشکیده متناسب با حال و هوای این شهر +عکس/ آدم هاج و واج میمونه از این همه زیبایی خاطره واقعی مهران مدیری از درگیری تک نفره با مخوف‌ترین باند گروگانگیری تهران!+ویدیو این زن در آذربایجان غربی پسر 7 ماهه و دختر 6 ساله اش را به قتل رساند +عکس دکوراسیون و تزئینات خانه لاکچری و لوکس فریبا نادری با چیدمان زیبا و منحصر به فرد/ چقدر خوش سلیقه+عکس حمله دسته جمعی کلاغ‌ها به شاهین شکاری در انتقام به شکار دوست‌شان+ فیلم ابتکار مادر شیدا خلیق در تبریک تولد دختر تازه عروسش با این عکس بامزه از کودکی خانوم بازیگر+ عکس/ چقدر ناز بوده بچگاش ژیلا صادقی مجری پُرحاشیه تلویزیون مهمان کافه المیرا شریفی مقدم/آرزوی ژیلا صادقی برای خانم مجری +عکس چرا نمایندگان موافقت رهبر انقلاب و مراجع تقلید را با مصوبه تعطیلی شنبه اعلام کردند؟ / دور زدن قانون یا تحت فشار گذاشتن شورای نگهبان؟! ابتکار خنده دار و خلاقانه جوان ایرانی در ساخت تردمیل خانگی با مایع ظرفشویی و آب+ویدیو/ مغز نیست که دنیای ایده های نابه😂
تیتر امروز   
عشق عمیق این پسر 19 ساله به پیرزن 76 ساله میلیاردر به ازدواج ختم شد! +عکس
جورجینا رودریگز با جدایی از رونالدو صاحب این چیزها می‌شود!!
پست مشکوک منوچهر هادی درباره یکتا ناصر ؟! +عکس
(ویدئو) آهنگ جدید "میخانه " حمید هیراد +لینک دانلود و متن آهنگ/تو مرا پیرم کردی ز جهان سیرم کردی...
این زن در آذربایجان غربی پسر 7 ماهه و دختر 6 ساله اش را به قتل رساند +عکس
تنبیه بدنی ؛ زخم‌های عمیق بزرگسالان دیروز بر روان بزرگسالان امروز
چرا نمایندگان موافقت رهبر انقلاب و مراجع تقلید را با مصوبه تعطیلی شنبه اعلام کردند؟ / دور زدن قانون یا تحت فشار گذاشتن شورای نگهبان؟!
بیوگرافی و زندگی خصوصی کیوان ساکت اف، تازه داماد سینمای ایران و همسرش+ تصاویر جذاب و دیدنی
به من فحاشی کنید به پرسپولیس نه؛ کجا بودید وقتی دایی به چلسی و میلان گل زد؟
گشت و گذار در سرزمین انبه‌های ترش / یخچال کله قندی 270ساله در حوالی پایتخت
نحوه عجیب قرار دادن واگن‌های مترو کرج با شکافتن سقف تونل+فیلم
متلاشی شدن یک شبکه شیطان پرستی در شهرستان شهریار تهران
قبر‌های لاکچری و مجلل جولان می‌دهند
از مراسم ازدواج شیدا خلیق با کیوان ساکت‌اف تا خاکسپاری مادر لیلا حاتمی در حواشی داغ امروز جمعه 29 اردیبهشت 1403
امام جمعه تهران با تعطیلی روز شنبه‌ مخالفت کرد
منتخب روز