معرفی رمان بیرون در اثر محمود دولت آبادی

  یکشنبه، 22 فروردین 1400   زمان مطالعه 7 دقیقه
معرفی رمان بیرون در اثر محمود دولت آبادی
کتاب بیرون در رمانی نفس‌گیر از محمود دولت‌آبادی است که به تازگی – در نمایشگاه کتاب ۹۸ – منتشر شده است. چاپ اول این رمان در بهار ۹۸ با تیراژ بیست هزار نسخه منتشر شده است.

درباره کتاب

وقتی نویسنده ای کهنه کار، صاحب سبک و تثبیت شده در عرصه ادبیات داستانی هنوز می تواند دست به خطر بزند و سمت خلق تجربه های نو و متفاوت -ولو در میان آثار خود- برود، هر خواننده و مخاطبی را در عرصه ادبیات سر ذوق می آورد و در این زمانه رخوت کتاب و کتاب خوانی، تجربه دلنشین خواندن و دنبال کردن رمان و ادبیات داستانی را دوچندان می کند. «بیرون درِ» محمود دولت آبادی چنین ویژگی ای دارد. نویسنده ای که نه تنها همچون بسیاری از هم دوره ای های خود دست از نوشتن و در صحنه حضورداشتن، نشسته است که همچنان سعی دارد با خلق آثار اخیرش همچون «طریق بسمل شدن» و «بیرون در» و حتی زندگی نوشتی مثل «عبور از خود» به نسل جوان یادآور شود که نویسندگی و خلق کردن اثر بازنشستگی ندارد. رمان «بیرون در» دولت آبادی اثر نفس گیری است. از این جهت اصطلاح «نفس گیر»بودن را به کار می برم که می توان از چند سویه مختلف وجود این اصطلاح را در کلیت رمان جست وجو و آن را ردیابی کرد.
در نخستین برخورد در این زمینه می توان به ساختار و فرم این اثر اشاره کرد. در این اثر، کمترین انقطاعی چه در شکل نوشتاری و چه در نحوه روایت وجود دارد. از ابتدای رمان تا نقطه پایان آن کمتر جایی است که با فاصله گذاری معمول یا به اصطلاح اهل نوشتار، پاگردی برای نفس گرفتن خواننده روبه رو باشیم. در طول رمان با پاراگراف ها و سطور طولانی و بلندی مواجهیم که گاه چندین خرده روایت را در بطن خود جای داده اند و ازهمین رو خواننده بی وقفه می بایست برای جانماندن از حرکت روایت و شخصیت ها، در حین خواندن و دنبال کردن مداوم و یک نفس رمان و شخصیت هایش باشد. این ویژگی خود تجربه ای کمتراتفاق افتاده در میان آثار ادبیات داستانی ما است.
رمان «بیرون در» با فضایی مبهم و بهت زده شروع می شود. فضایی نفس گیر. فضایی که از همان آغاز چه در نحوه روایت و چه در انعکاس آن در ذهن مخاطب، نوعی ناشناختگی و وهم آلودگی را به وجود می آورد. «آفاق» شخصیت اصلی رمان که سابقه فعالیت های سیاسی دارد، یکباره متوجه می شود که در خانه ای تاریک و ناآشنا روی مبلی قدیمی و فرسوده حضور دارد و هیچ شناخت قبلی از فضایی که در آن هست، به یاد ندارد. خانه ای که تا مدتی در آن سردرگم و گیج و منتظر است تا روزنه ای پیدا شود و نوری به درون آن فضا بتابد. اما وجود این ناشناختگی و وهم آلودگی در بستر روایت به گونه ای در نثر دولت آبادی جا افتاده است که نه تنها خواننده را خسته نمی کند و پس نمی زند که حس کنجکاوی و دریافت بیشتر او را از درونمایه اثر نیز بیشتر می کند. درواقع هر قدر رمان با این فضا جلو می رود، خواننده بیشتر تحریک می شود تا از ظرایف و جزئیات اثر و شخصیت هایش سر در بیاورد. شاید همان طور که اشاره شد، استفاده و کارکرد پاراگراف ها و سطرهای بلند و نثر تأثیرگذار نویسنده نیز در این جهت مؤثر واقع شده است.
نویسنده هوشمندانه و با تبحری ظریف توانسته از کارکرد «در» به عنوان واسطه ای میان فضای درونی و بیرونی، در روند تدریجی گشایش فضای وهم زده و رمزآلود آغازین روایت استفاده کند. «در»، در این رمان دولت آبادی به امری نمادین تبدیل شده است. امر نمادینی که این سو و آن سوی آن، دو فضای روایی متفاوت را به وجود می آورد. دو فضای متفاوتی که با پیش رفتن هرچه بیشتر روایت به سمت پایان، خواننده یکی شدن آنها را حس می کند. نویسنده با استفاده و کارکشیدن از مفاهیم، معانی و اشکال مختلف و متفاوت کلمه «در» در طول رمان، هم توانسته نقش تجربه ذهنی و عینی خود را از این کلمه و شیء نشان دهد و هم در ایجاد ساختار و فرم روایی رمان از آن به طور ویژه بهره ببرد. از سوی دیگر اشاره و تأکید مستقیم نویسنده به استفاده از کلمه «بیرون» در نام نهادن رمان بی جهت نبوده است. «بیرونِ» پس از «در» است که همواره مخاطب را به روشن شدن اتفاقات رمان و شخصیت هایش نزدیک می کند.
دولت آبادی در رمان «بیرونِ در» به هیچ وجه قصد ندارد روایتی سرراست و ساده نگرانه به مخاطبش ارائه کند. همچنان که قصد ندارد وارد حوزه هایی شود که مدعی نظریه پردازی و ادا و اطوارهای تئوریک است. آنچه رمان «بیرون در» را در میان آثار دولت آبادی خاص و یا آن طور که در ابتدای این نوشتار گفته شد «نفس گیر» نشان می دهد، خطرکردن و به سمت تجربه ای متفاوت رفتن نویسنده ای است که بیش از هر چیز برایش نفسِ نوشتن و خلق اثر اهمیت دارد. حتی اگر در دوره ای باشیم که تلقین بیهودگی نوشتن و منتشرکردن آثار ادبی بیش از هر زمان دیگری قصد دارد فضای ذهنی جامعه ادبی را تحت تأثیر قرار دهد.

خلاصه داستان

در این رمان نقش اصلی زنی است به نام آفاق که در اواسط دهه سوم زندگی اش و در سال های قبل از انقلاب در شهر تهران زندگی می کند. آفاق به دنبال مردی می گردد که فقط یک بار دیده اش و موضوع محوری این داستان چرایی این ملاقات است. توصیفات در کتاب مستقیم نیستند و خواننده باید برداشت خودش را از جو حاکم بر داستان با نشانه هایی که نویسنده در اختیارش قرار می دهد، داشته باشد. در این رمان شخصیت های زیادی وارد آن می شوند اما نویسنده شخصیت ها را به طور مستقیم توصیف نمی کند بلکه خواننده از بر هم کنش شخصیت ها با یکدیگر در طول داستان، با آن ها آشنا می شود و زمانی که اتفاقات در مکانی رخ می دهند مثلا وارد خانه می شوند، نویسنده از اشیا و اجسام کمک می گیرد تا احساسات و فضای حاکم بر داستان را به خواننده القا کند. از ویژگی های قابل توجه این اثر، ریتم تند و بدونه وقفه ی آن است که مجال نفس کشیدن به خواننده نمی دهد. روایت منحصر به فرد و فضاسازی قدرتند و زیبای "بیرون در" از نقاط قوت آن به حساب می آید. یکی از ایراداتی که به این کتاب وارده شده زاویه دید است که در ابتدا اول شخص است و در ادامه به سوم شخص تغییر می یابد و حتی در بعضی قسمت ها خواننده سخت متوجه نمی شود راوی داستان چه کسی است.

درباره نویسنده

محمود دولت آبادی Mahmoud Dowlatabadi نویسنده ی مشهور ایرانی متولد دهم مردادماه سال 1310 است. او در روستای دولت آباد سبزوار به دنیا آمد. او تحصیلات ابتدایی اش را در دولت آباد گذراند و بعد از آن به مشهد رفت. دولت آبادی در زمان زندگی اش در مشهد با سینما و نمایش آشنا شد. او برای تکمیل دانش سینمایی اش به تهران آمد و در تئاتر پارس مشغول به کار شد. دولت آبادی اولین تجربه های نویسندگی اش را با شرکت در کلاس های بازیگری آناهیتا تجربه کرد، او در نمایش های مهمی از برتولت برشت، بهرام بیضایی و اکبر رادی بازیگر بود. دقیقا در همان سال ها یعنی حدود دهه ی چهل شمسی بود که دولت آبادی نوشتن را آغاز کرد. اولین داستان او به نام «ته شب» سال 1341 در مجله ای در تهران منتشر شد. بعد از انتشار اولین داستانش بود که دولت آبادی به نوشتن روی آورد و این کار را به صورت حرفه ای دنبال کرد.

قسمتی از کتاب

اما چه مدتی از زمان لازم است تا متوجه بشوی سرانجام نشانه ای از حیات در خلوت مکان جاری خواهد شد یا نخواهد شد؟ چنین لحظاتی زمان نمی ایستد، کند می شود. شاید به طول سالیان باشد، چه می دانی! شاید به همان میزان زمان می برد تا لنگه ی در ساختمان گشوده شود و آن یکی لنگه اش هم - و سپس انسانی به ریخت تنه ی پیرشده ی یک درخت گلابی، خشکیده و ساکت از ورودی بیرون بیاید با یک تکه آهن_میلگرد زنگ زده به جای عصا_ و یک روز تمام طول بکشد تا همان سه-چهار قدم را بردارد و بیاید روی یکی از آن مبل ها به دشواری نشسته شود، تکه میلگرد را تکیه بدهد به دیوار، کف دستش را بکشد روی پیشانی و پایین بیاورد، بعد از آن دست را سایبان چشم ها کند مگر بتواند به جایی نگاه بیندازد، انگار به سرابی در دوردست ها.

شناسنامه کتاب


دیدگاه ها

  دیدگاه ها
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها