درباره کتاب یادداشتهای شیطان
کتاب “یادداشت های شیطان” آخرین اثر نویسنده روس، آندری یف، است که در دوران سراسر تغییر اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم می زیست. بحران های جهانی همچون انقلاب روسیه، جنگ های پیاپی در سراسر دنیا و تغییرات شگرفی که در افکار مردم به وقوع پیوست جهان ادبیات را هم متأثر ساخت. آندری یف در این کتاب که به علت مرگ وی در سپتامبر ۱۹۱۹ ناتمام ماند، تمام این سرگشتگی ها را به تصویر می کشد.
خلاصه کتاب یادداشتهای شیطان
رمان یادداشت های شیطان آندری یف، با استفاده از کتاب یوحنا سقوط شیطان به زمین را به تصویر می کشد. اما بر خلاف بسیاری از کتب دینی و غیر دینی، این بار شیطان نه به دستور خدا و نه برای وسوسه جنگ با انسان،بلکه برای شناخت انسان پا به زمین می گذارد. او برای این هدف، میلیاردی معروف بنام گرنی واندرهود را انتخاب می کند.شیطان با کشتن واندر هود برای اولین بار در قالب انسان قرار می گیرد.اولین تجربه شیطان در قالب انسان با سانحه ای دردناک در قطاری که به سمت روم در حرکت بود همراه می شود. سانحه ای که بشدت او را زخمی می کند. او که از درد فیزیکی رنج می برد با دیدن باقی زخمی ها،انسان را تمسخر و تحقیر می کند.در این سانحه همچنین با فردی به نام مگنوس آشنا می شود. مگنوس هم مانند شیطان از انسان متنفر است. در این میان اندره هود با دختری زیبا که بسیار شبیه به مریم است آشنا می شود و برای اولین بار طعم عشق را می چشد. به مرور و با بیشتر شدن آتش عشق آندره به مریا،مگنوس اختیار اموال او را بر عهده می گیرد.در انتهای رمان با کنار رفتن نقاب مگنوس و ماریا،ذات شیطانی آنها برای آندره هود نمایان می شود.در سراسر رمان هر چه قدر شیطان با جادوی عشق به خوی والاتر و انسانی تری دست می یابد؛ مگنوس با زهر ثروت و امپریالیسم به خوی اهریمنی و پلیدتری نزدیک می شود. آندری یف در “یادداشت های شیطان” با هنرمندی تمام طبقه ی بورژوا و امپریالیسم را به عنوان شیطانی مسلم به تصویر می کشد که سبب می شود حتی در ورای چهره معصوم ماریا هم فاحشه بابل نمایان شود.
درباره نویسنده کتاب یادداشتهای شیطان
لئونید نیکلایویچ آندریف (۲۱ اوت ۱۸۷۱–۱۲ سپتامبر ۱۹۱۹) یک نمایشنامه نویس و نویسندهٔ رمان و داستان کوتاه اهل روسیه است که او را به عنوان پدر اکسپرسیونیسم ادبیات روسی می شناسند. او یکی از با استعدادترین و پرکار نمایندگان عصر نقره ای بود. سبک ادبی آندریف ترکیبی از عناصر مکاتب ادبی رئالیسم، طبیعت گرایی و نمادگرایی روسی است.آندریف، از یک سو در بحبوحه بحران های اجتماعی و انقلاب های روسیه حضور داشت و از سوی دیگر در مسیر ایده ها و جریانات اجتماعی و ادبی مختلف قرار گرفته بود. او در دوره های مختلف زندگی اش با عقاید و افکار و تمایلات زیادی دست و پنجه نرم کرد. او تلنگری به همه مکتب های ادبی نوین زد و در راهی طولانی از رئالیسم به سمبولیسم، با در هم آمیختن این دو مکتب، طراوت و ظرافت خاصی به آثارش بخشید. او همواره به دنبال یافتن پاسخی برای پرسش های بی شمارش در زندگی از جمله سرنوشت، عشق، امید، زندگی، مرگ و غیره بود.

درباره مترجم کتاب یادداشتهای شیطان
حمیدرضا آتش برآب (متولد مرداد ۱۳۵۶ در اهواز) مترجم ایرانی و پژوهشگر زبان و ادبیات روسی است. او دانش آموخته دانشگاه دولتی مسکو است.
قسمتی از کتاب یادداشتهای شیطان
شهرت طلب که می دانی یعنی چه، یعنی وقتی از تحسین و کف زدن خوشت بیاید، حتی اگر احمق باشی، درست است؟ (یادداشتهای شیطان – صفحه ۱۹)
یک لحظه از انسان شدنم هست که آن را هرگز نمی توانم بدون وحشت به خاطر بیاورم؛ زمانی که برای اولین بار صدای تپش قلبم را شنیدم. این صدای دقیق، بلند و منظم، که توامان نوید مرگ و زندگی را می دهد، با ترس و تشویشی غریب به شگفتم می آورد. آنها همه جا ساعت نصب کرده اند، اما چه طور می توانند چنین ساعتی با ثانیه شماری سریع که تمام ثانیه های زندگی را همراهی می کند، توی سینه شان حمل کنند؟ (یادداشتهای شیطان – صفحه ۲۳)
عشق وهم می آورد و دلسوزی توان را کم می کند و از بین می برد. (یادداشتهای شیطان – صفحه ۸۶)
به هیات انسان درآمدنم دیگر دارد نگرانم می کند. هرساعت که می گذرد، همه آن چیزهایی که پشت حصار انسانیت گذاشته ام، بیشتر فراموشم می شود. با هر دقیقه سوی چشمم کمتر می شود. انگار این دیوار و حصار انسانیت، نفوذناپذیر است و پشت آن سایه هایی ضعیف در جنبش اند و من دیگر نمی توانم خطوطشان را تشخیص دهم. هر ثانیه که می گذرد، صدایم را خفه می کند. (یادداشتهای شیطان – صفحه ۱۱۲)
به گذشته زمین می نگرم و هزاران هزار نفر را می بینم که دنبال سایه ای می دوند و به آرامی در قرنها و سرزمینهای مختلفی غوطه می خوردند و می روند؛ آنها بردگان هستند. دستشان بی هیچ امیدی سوی آسمان بلند شده، استخوان تیز دنده شان انگار می خواهد پوست لاغر و کشیده شان را پاره کند، چشمشان پراشک است و حنجره شان از فرط ناله خشکیده. خون و جنون می بینم، دروغ و زور می بینم، تهمتشان را می شنوم، افترایی که می بندند تا دعای مدامشان را به درگاه خدا تغییر دهند. در دعاشان با هرواژه ای که درباره مهربانی و رحم و شفقت باشد، زمینشان را لعنت می فرستند. (یادداشتهای شیطان – صفحه ۱۶۱)
برای گرگ، گرگ بودن خوب است، برای خرگوش، خرگوش بودن و برای کرم هم کردم بودن؛ چرا که روج آنها تار و حقیر است و اراده شان تسلیم. اما تو، ای انسان، خدا و شیطان را همزمان در وجود خود جمع داری و این دو در چنین کالبد تنگ و تاریکی چه وحشتناک باهم در ستیزند! (یادداشتهای شیطان – صفحه ۱۶۶)
من نگاه تندی به چشمهای مگنوس انداختم و مدتی در افسون وحشتناک این نگاه خشک شدم. چهره اش می خندید. این ماسک رنگ پریده هنوز حالت خنده ای شاد داشت، اما چشمانش تار و بی حرکت بود. در حالی که نگاهش متوجه من بود، جایی دورتر را نگاه می کرد و با حالت تار و تهی و جنون آمیزش وحشتناک می نمود. فقط یک جمجهه، جمجمعه ای با آن حدقه تهیِ چشم است که می تواند چنین خشمگین بنماید. (یادداشتهای شیطان – صفحه ۲۶۱)
شناسنامه کتاب یادداشتهای شیطان
- نویسنده: لیانید آندری یِف
- ترجمه: حمیدرضا آتش برآب
- انتشارات: علمی و فرهنگی
- تعداد صفحات: ۲۸۲
- نسخه صوتی:ندارد
- نسخه الکترونیکی: دارد
معرفی رمان سربازان سالامیس اثر خاویر سرکاس










































