معرفی رمان خانه‌روان اثر یا جسی

  شنبه، 02 مرداد 1400   زمان مطالعه 6 دقیقه
معرفی رمان خانه‌روان اثر یا جسی
رمان خانه‌روان – بازگشت به خانه – با عنوان اصلی Homegoing اثر یا جسی، نویسنده غنایی – آمریکایی است که در سال ۲۰۱۶ منتشر شد. این کتاب علاوه بر اینکه از پرفروش‌ترین رمان‌های نیویورک تایمز بود، توانسته است دو جایزه پن‌همینگوی و جایزه کتاب آمریکا را از آن خود کند.

درباره کتاب خانه روان

«خانه روان» داستان هفت نسل است در گستره سه قرن و دو قاره. داستان زندگی و زنده ماندن، ایمان و تردید، داد و بیداد، درهم شکستن و از نو ایستادن، بخشش و فراموش نکردن و داستان آب و آتش. رمانی عظیم که در آن داستان انسان هایی که ماندند و هراسشان از آتش نقل می شود و آن هایی که برده شدند و وحشتشان از آب. سرنوشت برای افیا و اسی، دو خواهر ناتنی و بی خبر از وجود یکدیگر، دو مسیر متفاوت را برگزیده و یا جسی ما را همراه این دو در این مسیر طولانی که تا شش نسل پس از آن ها طول می کشد با خود می برد. از سرزمین های داخلی و ساحلی غنا در قرن هجدهم تا پنبه زارهای جنوب آمریکا، تا معادن زغال سنگ آلاباما، تا ایالت های آزاد شمالآمریکاو تا کالیفرنیا و غنای امروز ادامه پیدا می کند. خانه روان داستان تکان دهنده انسان هاست که با وسعت و کششی کم نظیر و با نثری پراحساس همه ما را به فکر وامی دارد که هم نقش نسل های گذشته را در ستمی که رفته به یاد آوریم و هم به وظیفه خود در قبال ستمی که همچنان می رود بیندیشیم. خانه روان (Homegoing) آیین سوگواری ویژه ای در میان سیاهپوستان آمریکاست که باور دارند پس از مرگ، روح آزاد می شود تا به سوی زندگی بهتر برود. به باور برده های اولیه که بنیانگذاران این رسم بودند، روح پس از مرگ به خانه واقعیاش یعنی آفریقا بازمیگردد.

خلاصه کتاب خانه روان

دو خواهر ناتنی به نام های افیا و اسی در دو روستای مختلف در غنا به دنیا می آیند. افیا با مردی انگلیسی ازدواج می کند و زندگی راحتی در اتاق های مجلل قلعه ی کِیپ کوست دارد. اما افیا نمی داند که خواهرش اسی، در سیاهچال های همین قلعه زندانی بوده، به همراه هزاران نفر دیگر در بازار برده فروشان به فروش رسیده و به آمریکا برده شده است. بخشی از روایت رمان خانه روان به داستان نوادگان افیا در طول قرن ها جنگ در غنا می پردازد. بخش دیگر داستان، روایت گر زندگی اسی و فرزندانش در آمریکاست. کتاب خانه روان با ارائه ی داستانی بسیار جذاب و تأثیرگذار، پرداختی جالب به تاریخ دارد و با تیزبینی و ظرافتی مثال زدنی به این موضوع می پردازد که چگونه خاطراتِ زخم های بردگی و اسارت در روح و ذهن یک ملت ثبت می شود.

درباره نویسنده کتاب خانه روان

یا جسی، زاده ی سال 1989، رمان نویسی غنایی/آمریکایی است.جسی در شهر مامپونگ در غنا به دنیا آمد. خانواده اش در سال 1991 به آمریکا مهاجرت کردند و او در آلاباما بزرگ شد. او، کودکی خجالتی بود و بهترین دوستان خود را در زمان کودکی، کتاب های مختلف می دانست. جسی در هفده سالگی و پس از خواندن کتاب «سرود سلیمان» نوشته ی تونی موریسون، تصمیم گرفت که نویسندگی را به عنوان حرفه ی اصلی خود انتخاب کند.او در دانشگاه استنفورد، هنر خواند و دوره ی نویسندگی خلاق دانشگاه آیوا را نیز پشت سر گذاشت. جسی اندکی بعد از فارغ التحصیلی از استنفورد، نوشتن اولین رمان خود را آغاز کرد.

یا جسی

قسمتی از کتاب خانه روان

به این ترتیب چرخه آغاز شد: بآبا افیا را می زد و کوبی بآبا را. وقتی افیا به ده سالگی رسید، می توانست تاریخچه ی تمام جای زخم های روی تنش را بگوید: تابستان سال ۱۷۶۴ که بآبا سیب زمینی های شیرین را روی پشت افیا خرد کرد، بهار سال ۱۷۶۷ که با سنگی روی پای چپ افیا کوبید و انگشت شستش را شکست طوری که از آن به بعد همیشه به جهت مخالف دیگر انگشتانش اشاره می کرد. به ازای هر جای زخمی روی بدن افیا، یکی هم روی تن بآبا وجود داشت، ولی این نه مانع مادر می شد که دختر را بزند و نه مانع پدر که دست روی مادر دراز کند.

خود او هرگز نتوانسته بود حتا یک تخته چوب را روی سرش ببرد، ولی دیده بود مادرش نارگیلی کاملا گرد را بدون اینکه بلغزد، انگار که به قرص و محکمی سر دومی باشد، با خود حمل می کند. آن موقع اسی از مامه پرسیده بود: «اینو کجا یاد گرفتی؟» و زن پاسخ داده بود: «مجبور که باشی، هرچیزی رو می تونی یاد بگیری. می تونی یاد بگیری چطور پرواز کنی، اگه معناش این باشه که یه روز بیشتر زندگی کنی.»

دلت می خواد بدونی ضعیف بودن چیه؟ ضعیف بودن اینه که با دیگران طوری رفتار کنی انگار مال تواَن. قوی بودن اینه که بدونی هرکسی مال خودشه.

اسی به مادرش خیره شد و چنین بود که انگار برای اولین بار او را می دید. مامه زن کاملی نبود. تکه های بزرگی از روحش گم شده بود و فارغ از اینکه چقدر اسی را دوست داشت و فارغ از اینکه اسی چقدر او را دوست داشت، در آن لحظه هردو می دانستند که عشق هرگز نمی توانست آنچه مامه از دست داده، بازگرداند. و اسی هم می دانست مادرش ترجیح می دهد بمیرد تا اینکه بخواهد دوباره به جنگل فرار کند، بمیرد پیش از اینکه اسیر شود، بمیرد حتا اگر به این معنا باشد که با مردنش اسی آن حس توصیف نشدنی فقدان را به ارث ببرد و بفهمد معنای ناکامل بودن چیست.

وقتی نس را در سال ۱۷۹۶ فروختند، لب های اسی به همان حالت خط نازک باقی مانده بودند. نس به یاد می آورد که دستش را به سوی مادرش دراز می کرد، بازوانش را به هرسو تکان می داد و لگد می زد و با بدن مردی که آمده بود تا او را ببرد، می جنگید. و با این حال لب های اسی تکان نخورده و دستانش دراز نشده بود. او همان جا ایستاد، محکم و قوی، همان گونه که نس همیشه او را دیده بود. و هرچند نس در کشتزارهای دیگر به برده های خون گرمی برخورده بود که لبخند می زدند، بغل می کردند و داستان های قشنگ می گفتند، اما همیشه دل تنگ قلب مادرش بود، آن قلب همچون سنگی خاکستری. و حالا نس دیگر همیشه عشق واقعی را با یک جور سنگ دلی روح مرتبط می دانست.

مشکل تاریخ همینه. چیزی رو که خودمون اونجا نبودیم تا ببینیم و بشنویم و تجربه کنیم، نمی تونیم بدونیم. باید به حرفای دیگرون اعتماد کنیم. اونایی که قدیما اونجا بودن، اونا داستان هایی رو به بچه ها گفته ان تا بچه ها بدونن، تا بچه ها بتونن اون داستان ها رو به بچه هاشون بگن و همین طور و همین طور. ولی حالا به مشکل داستان های متناقض برمی خوریم.

از بدی، بدی به وجود میاد و بزرگ می شه و تغییر ماهیت می ده. برای همین گاهی نمی تونی ببینی که بدی توی دنیا از بدی تو خونه ی خودت شروع شده.

این احساس هرازگاهی به سراغش می آمد. مادربزرگش اسمش را می گذاشت دل شوره. بدن چیزی را ثبت می کرد که دنیا هنوز متوجهش نشده بود. مارجری گاهی پیش از گرفتن نمره بدی در امتحان آن را حس می کرد. یک بار آن را پیش از یک تصادف رانندگی داشت. بار دیگر آن را فقط چند لحظه پیش از اینکه بفهمد حلقه ای را که پدرش به او داده بود، گم کرده است. پدرش می گفت چه او آن دل شوره را از پیش حس می کرد چه نمی کرد، این چیزها به هرحال اتفاق می افتاد و شاید درست می گفت. تنها چیزی که مارجری می دانست این بود که این حس به او می گفت که خود را آماده کند.

شناسنامه کتاب خانه روان


دیدگاه ها

  دیدگاه ها
از سراسر وب   
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها