معرفی رمان قمارباز اثر فئودور داستايفسكی‌

  شنبه، 16 مرداد 1400   زمان مطالعه 10 دقیقه
معرفی رمان قمارباز اثر فئودور داستايفسكی‌
رمان قمارباز با عنوان فرعی «از یادداشت‌های یک جوان» اثری از نویسنده بزرگ روسی، فیودور داستایوسکی است که سروش حبیبی آن را از روسی ترجمه کرده است.داستایوسکی این رمان را در شرایط خاصی نوشته است و منتقدان آن را نوعی خودزندگی‌نامه نیز تلقی می‌کنند.

درباره کتاب قمارباز

کتاب قمارباز اثری زیبا و مهم از نویسنده ی مشهور و تاثیرگذار روس، فئودور داستایفسکی، است. قمارباز، حکایت عشق حریصانه ی مردی به قمار است. مردی که با هر برد حرصش بیشتر می شود و پشیمانی در کارش نیست.فئودور داستایفسکی کتاب قمارباز را از روی زندگی خود نوشته است. زمانی که مهلت کمی برای پرداخت یکی از بدهی هایش داشته است. این اثر را با ترجمه ای از جلال آل احمد می خوانیم.

خلاصه کتاب قمارباز

رمان قمارباز درباره قمار است. درباره آدم هایی که هر چقدر می برند حریص تر می شوند و هرچه می بازند پشیمان نمی شوند. درباره آدم هایی که همه زندگی خود را به پای شانس می گذارند.شخصیت اصلی رمان قمارباز، الکسی ایوانویچ است. الکسی معلم سرخانه ای است که وارد خانواده ای اشرافی می شود. خانواده ثروت خود را از دست داده و تنها به امید ارثی زندگی می کنند که قرار است بعد از مرگ عمه ژنرال به آنها برسد. الکسی ندانسته عاشق پولینا، خواهر زن ژنرال، می شود. اما پولینا با سنگدلی و بی اعتنایی با او رفتار می کند. با این حال وقتی الکسی به پول نیاز دارد، پولینا به او پول برای قمار می دهد. بار اول شانس با او یار است. شهوت برد او را به سمت قمارهای دوباره و دوباره می کشاند تا حدی که تمام پول خود را می بازد.همزمان عمه هم که همه منتظر مرگ او هستند می آید. عمه که انگار تازه با جذابیت قمار آشنا شده تمام ثروت خود را در قمار می گذارد. انگار همه سرنوشت خود را در قمار می بینند.حتی الکسی که حاضر است جانش را برای پولینا بدهد تنها راهی که برای رسیدن به او می بیند قمار است.

درباره نویسنده کتاب قمارباز

فئودور میخایلاویچ داستایوفسکی، زاده ی ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ و درگذشته ی ۹ فوریه ی ۱۸۸۱، نویسنده ی مشهور و تأثیرگذار روس بود. پدر داستایفسکی پزشک بود و از اوکراین به مسکو مهاجرت کرده بود و مادرش، دختر یکی از بازرگانان مسکو بود. او در ۱۸۳۴ همراه با برادرش به مدرسه ی شبانه روزی منتقل شدند و سه سال آن جا ماندند. داستایفسکی در پانزده سالگی مادر خود را از دست داد. او در همان سال امتحانات ورودی دانشکده ی مهندسی نظامی را در سن پترزبورگ با موفقیت پشت سر گذاشت و در ژانویه ی ۱۸۳۸ وارد این دانشکده شد. در تابستان ۱۸۳۹ نیز، خبر فوت پدرش به او رسید.داستایفسکی در سال ۱۸۴۳ با درجه ی افسری از دانشکده ی نظامی فارغ التحصیل شد و شغلی در اداره ی مهندسی وزارت جنگ به دست آورد. او در زمستان ۱۸۴۵ رمان کوتاه بیچارگان را نوشت و از این طریق وارد محافل نویسندگان رادیکال و ساختارشکن بزرگ سن پترزبورگ شد و برای خود شهرتی کسب کرد. یک جاسوس پلیس در این محفل رخنه کرده بود و موضوعات بحث این روشنفکران را به مقامات امنیتی روسیه گزارش می داد. از همین رو، پلیس مخفی در روز ۲۲ آوریل ۱۸۴۹ او را به جرم براندازی حکومت دستگیر کرد.داستایفسکی در آغاز سال ۱۸۷۳ سردبیر مجله ی «گراژ دانین» شد و تا ماه مارس سال بعد به این کار ادامه داد. فئودور داستایفسکی در جشن سه روزه ی بزرگداشت پوشکین در پی سخنرانی اش به اوج شهرت و افتخار در زمان حیاتش رسید و سرانجام در اوایل فوریه ی سال ۱۸۸۱ در اثر خون ریزی ریه درگذشت.

فئودور داستایفسکی

ترجمه و نشر قمارباز؛ بیش از 20 بار در ایران

کتاب قمار باز اثر فئودور داستایفسكی تاکنون توسط بیش از 20 انتشارات با ترجمه های مختلف در ایران منتشر شده است. نسخه الکترونیک این کتاب در 193 صفحه را انتشارت نگاه با ترجمه جلال آل احمد منتشر کرده است . کتاب قمارباز با ترجمه جلال آل احمد را نشر «روزگار» هم منتشر شده است همچنین نسخه الکترونیکی و صوتی ترجمه «سروش حبیبی» از قمارباز داستایوسکی هم در دسترس است.

بهترین ترجمه قمارباز؛ از جلال تا آتش براب

اولین بار «جلال آل احمد» در سال 1327 اثر قمار باز را از زبان فرانسه به فارسی برگرداند و انتشارات «فردوسی» آن را منتشر کرد. پس از آل احمد، «مهرداد مهرین» کتاب را ترجمه کرد که از لحاظ کیفی در حد ترجمه جلال بود. «سروش حبیبی» مترجم خوش سابقه کشور، کتاب را از متن روسی به فارسی ترجمه کرد که انتشارات «چشمه» این ترجمه را منتشر کرده است. «صالح حسینی» مترجم دیگری است که در دهه هفتاد؛ کتاب را به فارسی برگرداند و نشر «نیلوفر» آن را چاپ کرد. اما در کنار نام این بزرگان «حمیدرضا آتش براب» هم کتاب را برای نشر «علمی فرهنگی» ترجمه کرده است. «آتش براب» پژوهشگر ادبیات روسیه است و تلسطی مثال زدنی بر ادبیات روسیه دارد. «آتش براب» اگر نگوییم بهترین ترجمه موجود در بازار که یکی از بهترین ترجمه های قمارباز را ارایه کرده است.

درباره مترجم کتاب قمارباز

سروش حبیبی در ۷ خرداد ۱۳۱۲ در تهران متولد شد. تحصیلات دبیرستانی را در تهران در دبیرستان فیروز بهرام به پایان رساند. از سال ۱۳۲۹ در مدرسه عالی پست و تلگراف ادامه تحصیل داد و سپس به خدمت وزارت پست و تلگراف و تلفن درآمد. در سال ۱۳۳۹ برای ادامه تحصیل به دانشکده فنی دارمشتات در آلمان رفت و به مدت سه سال به تحصیل در رشته الکترونیک و نیز یادگیری زبان آلمانی پرداخت. در وزارت پست و تلگراف رئیس دروس دانشکده مخابرات شد و در تغییر برنامه و تبدیل آن به دانشگاه مخابرات سهم عمده ای داشت، و از او به عنوان مجری طرح تشکیل مرکز تحقیقات مخابرات نیز یاد می شود. فعالیت او در زمینه ترجمه از همکاری منظم با مجله سخن آغاز شد. در سال ۱۳۵۱ پس از ۲۰ سال خدمت از وزارت پست و تلگراف و تلفن بازنشسته شد، و در انتشارات دانشگاه صنعتی آریامهر با سمت سرویراستار به کار مشغول شد و به ویراستاری چند کتاب دانشگاهی از جمله فیزیک دانشگاهی پرداخت. سروش حبیبی در سال ۱۳۵۶ به آمریکا رفت و از سال ۱۳۵۸ در فرانسه اقامت دارد.سروش حبیبی طی بیش از چهار دهه فعالیت خود در عرصهٔ ترجمهٔ آثار ادبی، دریچه تازه ای به روی خوانندگان ایرانی گشوده است، و آشنایی فارسی زبانان با نویسندگانی چون رومن گاری، آلخو کارپانتیه و الیاس کانتی از راه ترجمه های او بوده است. سروش حبیبی مترجمی چند زبانه است و از زبان های آلمانی، انگلیسی، روسی و فرانسوی به فارسی ترجمه می کند. اعتماد خوانندگان ایرانی به شیوهٔ ترجمهٔ او چنان است که هر یک از ترجمه های تازهٔ او از آثار نویسندگان مشهوری چون داستایوسکی که سال ها پیش به فارسی ترجمه شده بوده اند با استقبال خوانندگان آثار ادبی روبرو می شود.

قمار باز در سینما

سینمای کشورهای مختلف جهان برای اقتباس و ساخت فیلم از داستان قمارباز داستایِفسکی استقبال کرده اند. فیلمی با عنوان کتاب یعنی قمار باز در سال 1974 به کارگردانی «کارل رایز» ساخته شد که «جیمز کان» برای ایفای نقش در این فیلم جایزه ی بهترین بازیگر مرد مراسم «گلدن گلوب» را دریافت کرد. داستان فیلم درباره یک پروفسور دانشگاه است که اعتیاد به بازی قمار دارد. او محتاج پول می شود و به سراغ مادرش می رود و حتی مشکلات حاصل از قمار او را مجبور می کند از شاگردش رشوه بگیرد. در سال 2014 «روپرت وایت» نسخه ای دیگر از فیلم را با بازی «مارک والبرگ»، «بری لارسون» و «جان گودمن» تولید کرد.

قسمتی از کتاب قمارباز

آخر با جیب خالی که نمی شود قمار کرد. آدم باید پولی داشته باشد که ببازد. (قمارباز – صفحه ۸)

ابتدا همه چیز به نظرم بسیار کثیف می رسید، اخلاقا پلید و سیاه. منظورم ابدا ده ها و صدها پول جوی بی قراری نیست که دور میز رولت جمع می شوند. من در میل مردم به بردنِ هر چه سریع تر پول هیچ چیز ناپاکی نمی بینم. من حرف آن مدعی را یاوه می شمارم که با شکم سیر و خیال راحت درس اخلاق می دهد و در جواب کسی که در توجیه بازی خود عذر می آورد که «کلان بازی نمی کنم»، می فرماید: «دیگر بدتر! زیرا این نشان حقارت حرص است.» انگاری حرص حقیر و طمع بلندهمتانه باهم فرقی دارند. (قمارباز – صفحه ۲۳)

قدر پول باید به اندازه ای نزد یک جنتلمن ناچیز باشد که نبودش نتواند آرامش او را برهم زند. (قمارباز – صفحه ۲۵)

نزدیک بیست و پنج سال دارد. بلندبالاست، با شانه هایی زیبا و گردن و سینه ای دل فریب. رنگ پوستش گندم گونی است زرینه و گیسوانش مثل قیر سیه و به قدری پُرپشت، که برای زلف آرایی دو نفر کافی می بود. تخم چشمانش سیاه و سفیدی شان زردرنگ است. نگاهش گستاخ است و دندان هایش درخشان مثل مروارید. لب هایش همیشه سرخ کرده اند و تنش همیشه بوی مشک می دهد. لباس هایش چشم گیر است و فاخر و سنجیده و بسیار با سلیقه. پاها و دست هایش از ظرافت حیرت انگیزند اما صدایش کلفت است و ناصاف. (قمارباز – صفحه ۳۳)

ابتدا بیست فردریک طلا روی زوج گذاشتم و بردم. همین بازی را تکرار کردم و باز بردم. این کار دو سه بار تکرار کردم. گمان می کنم که ظرف پنج دقیقه مبلغِ بردم به چهارصد فردریک طلا رسید. بهتر بود که همان وقت دست از بازی بکشم و کازینو را ترک کنم. اما احساس عجیبی در دلم پیدا شده بود. انگاری می خواستم تقدیر را به عرصه بخوانم، سربه سرش بگذارم. تلنگری به آن بزنم یا به آن دهن کجی کنم. (قمارباز – صفحه ۳۷)

پول برای چه می خواهم؛ چه طور برای چه؟ پول همه چیز است. (قمارباز – صفحه ۴۷)

پرنده را از پروازش می شناسند، آدم را از کارهایش! (قمارباز – صفحه ۱۱۲)

اگر از گرگ می ترسی جنگل نرو! (قمارباز – صفحه ۱۱۳)

کسی که در این راه قدم گذاشت به آن می ماند که با سورتمه ای از سراشیب برف پوش کوهی فرو لغزد. پیوسته به سرعتش افزوده می شود. (قمارباز – صفحه ۱۴۹)

گاهی فکری عجیب، خیالی واهی، و به ظاهر سخت از واقعیت دور، در ذهن آدم چنان قوت می گیرد که آدم آن را معقول و عملی می پندارد، سهل است، در صورتی که با میلی شدید و سودایی همراه باشد ممکن است آن فکر را امری ناگزیر و محترم و مقدر بشمارد، چیزی که ممکن نیست حقیقتا شدنی باشد. شاید کار از این هم فراتر رود. (قمارباز – صفحه ۱۶۷)

من حالا چه هستم؟ هیچ! صفر! فردا چه خواهم شد؟ فردا ممکن است باز از میان مردگان برخیزم و زندگی نویی شروع کنم. و «انسان» را، تا هنوز کاملا در من تباه نشده، کشف کنم. (قمارباز – صفحه ۲۰۳)

جداً وقتی آدم در کشوری بیگانه، دور از وطن و کس وکارش، تنهاست و نمی داند که همان روز چه خواهد خورد، و می خواهد آخرین گولدن خود را، آخرینش را، به خطر اندازد، احساس عجیبی دارد. اما خطر کردم و بُردم و بیست دقیقه بعد با صد و هفتاد گولدن در جیب از کازینو بیرون آمدم. این یک واقعیت است. گاهی آخرین گولدن چه کارها می کند! اگر شکستم را پذیرفته بودم، اگر جرئت تصمیم نمی داشتم چه شده بود؟ (قمارباز – صفحه ۲۱۵)

شناسنامه کتاب قمارباز

  • عنوان اصلی: قمارباز
  • عنوان فرعی: از یادداشت های یک جوان
  • نویسنده: فیودور داستایوسکی
  • ترجمه: سروش حبیبی
  • انتشارات: چشمه
  • تعداد صفحات: ۲۱۵
  • نسخه صوتی:دارد
  • نسخه الکترونیکی: دارد

مشخصات کتاب صوتی قمارباز


دیدگاه ها

  دیدگاه ها
از سراسر وب   
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها