درباره کتاب سلاخ خانه شماره پنج
کتاب سلاخ خانه شماره پنج، رمانی علمی تخیلی نوشته ی کورت ونه گات است که اولین بار در سال 1969 انتشار یافت. این رمان که اثری کلاسیک به حساب می آید، یکی از برجسته ترین کتاب های ضد جنگ در جهان است. داستان این اثر به بمباران جنجال برانگیز شهر درِسدِن آلمان، و شخصیتی به نام بیلی پیلگریم می پردازد که سفرهایش در زمان، بازتاب دهنده ی سفر اسطوره وار همه ی ما در طول زندگی برای یافتن معنی و مفهوم است. کتاب سلاخ خانه شماره پنج به شکلی فوق العاده جذاب و بدیع به ترس ها و تجربیات جنگ جهانی دوم می پردازد و به عنوان تأثیرگذارترین و محبوب ترین اثر کورت ونه گات شناخته می شود. یکی از مهمترین اتفاقات این داستان به یاد ماندنی، جان به در بردن بیلی پیلگریم در زمان اسارت از بمباران شهر درسدن است؛ رویدادی که در زندگی خود ونه گات نیز به وقوع پیوست و همین نکته، رگه های خودزندگی نامه ای به این رمان بخشیده است.
خلاصه داستان سلاخ خانه شماره پنج
این رمان که اثری کلاسیک به حساب می آید، یکی از برجسته ترین کتاب های ضد جنگ در جهان است. داستان این اثر به بمباران جنجال برانگیز شهر درِسدِن آلمان، و شخصیتی به نام بیلی پیلگریم می پردازد که سفرهایش در زمان، بازتاب دهنده ی سفر اسطوره وار همه ی ما در طول زندگی برای یافتن معنی و مفهوم است. کتاب سلاخ خانه شماره پنج به شکلی فوق العاده جذاب و بدیع به ترس ها و تجربیات جنگ جهانی دوم می پردازد و به عنوان تأثیرگذارترین و محبوب ترین اثر کورت ونه گات شناخته می شود. یکی از مهمترین اتفاقات این داستان به یاد ماندنی، جان به در بردن بیلی پیلگریم در زمان اسارت از بمباران شهر درسدن است؛ رویدادی که در زندگی خود ونه گات نیز به وقوع پیوست و همین نکته، رگه های خودزندگی نامه ای به این رمان بخشیده است.
درباره نویسنده کتاب سلاخ خانه شماره پنج
کورت ونه گات جونیور از بازماندگان نسل طلایی نویسندگان معاصر جهان در سال ۱۹۲۲ در آمریکا به دنیا آمد.
وی، نویسنده امریکایی است که به خاطر آمیختن هجو و طنز سیاه و فضای علمی تخیلی در آثارش اشتهار دارد. او در دوران تحصیلش در دبیرستان شورتریج در ایندیاناپولیس در روزنامه دیلی اکو، پرتیراژترین نشریه دانش آموزی امریکا، فعالیت می کرد.در سال های ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۲ در دانشگاه کرنل نیز دستیار سرویراستار نشریه ی دانشجویی کرنل دیلی سان بود و از همان دانشگاه فوق لیسانس بیوشیمی گرفت.
در دوران خدمت نظامی اش مهندسی مکانیک خواند و در سال ۱۹۴۴ مادرش خودکشی کرد. او در سال ۱۹۴۴ در جنگ جهانی دوم به دست نیروهای آلمان اسیر و در درسدن حبس شد و همان جا شاهد بمباران عظیم شهر درسدن در سال ۱۹۴۵ به دست متفقین بود که تمام شهر را نابود کردند و ونه گات از معدود بازماندگان این بمباران بود.
او بعدها این تجربه را در کتاب سلاخ خانه شماره ۵ به داستان کشید. در سال ۱۹۴۵ آزاد شد و به امریکا برگشت و نشان قلب ارغوانی دریافت کرد.
بعد از جنگ به دانشگاه شیکاگو رفت و در رشته ی انسان شناسی تحصیل کرد و همزمان خبرنگار جنایی شد. سپس به نیویورک رفت و مسئول روابط عمومی شرکت جنرال الکتریک شد.
در سال ۱۹۷۱ دانشگاه شیکاگو رمان او گهواره گربه را به عنوان رساله ی انسان شناسی اش پذیرفت و به او فوق لیسانس داد.
وقتی آلمانی ها به ونه گات به خاطر اصلیت آلمانی اش می گفتند چطور حاضر شده ای با برادرانت بجنگی می گفت که برایم فرقی نمی کند. شما بولیویایی یا تبتی باشید.
دیوانگی و رفتارهای غیرطبیعی به نوعی در خانواده ونه گات ارثی است. به غیر از خودش که در بیشتر کتاب هایش و سخنرانی هایش و مقالاتش هم اثری از دیوانگی در آن ها دیده می شود، اصلا کتاب سلاخ خانه شماره پنج در مورد یک شخصیت اسکیزو فرنیک است.
در بقیه خانواده هم علائم مشابهی وجود دارد؛ پسر ونه گات، مارک ونه گات کتابی نوشته است با نام «تجربه عدن، خاطرات دیوانگی» که در مورد تجربه مشکلات روانی خود و بهبودی از آن ها نوشته است.
این پسر بعدها به علت این علاقه، شروع به تحصیل در رشته پزشکی کرد. مادر ونه گات هم به خاطر یک مشکل روانی در روز مادر سال۱۹۴۴، خودکشی کرد. خود ونه گات هم در سال۱۹۸۴ یک بار اقدام به خودکشی کرد.
ونه گات کاملا ضد بوش است و درباره او می گوید بوش دور و بر خودش تعدادی دانش آموز درجه سه بی ادب جمع کرده است که هیچ چیز از تاریخ و جغرافیا نمی دانند.
ونه گات به شدت سیگار می کشید؛ سیگارهای مارک پال مال. آن هم بدون فیلتر. خود او به این عادت، یک روش باکلاس خودکشی می گوید.
در سال۱۹۴۴، ونه گات اسیر شد و در انباری زیرزمینی که محل نگهداری لاشه های گوشت بود، زندانی شد. این همزمان با فاجعه بزرگی در جنگ جهانی دوم بود که خود ونه گات آن را بسیار مهیب تر از هیروشیما و ناکازاکی می داند؛ بمباران شهر درسدن توسط متفقین که ۱۳۴ هزار کشته به جا گذاشت.
ونه گات از معدود کسانی بود که توانست خود را از آن مخمصه نجات دهد و بعد مامور شد تا اجساد قربانیان را جمع کند. خود او تعریف می کند که اجساد آن قدر زیاد بودند که آلمانی ها تصمیم گرفتند برای جلوگیری از عفونت آن ها را با اسلحه های شعله پخش کن آتش بزنند.
وی در کنار نویسندگی، مدت ها به عنوان گرافیست و طراح کار می کرد. ونه گات یک بار نمایشگاه نقاشی برگزار کرد که زیر نصف کارها اسم خورده بود، گیلگورتراوت. امضای ونه گات هم یک اثر گرافیکی است که کاریکاتور نیمرخ چهره خود او را نشان می دهد.
ونه گات در مورد رقابت جان کری و بوش در انتخابات آمریکا نوشته بود: «هیچ فرقی نمی کند کدام انتخاب شوند، هر کدام که باشند ما یک رئیس جمهور، با نشان دزدان دریایی خواهیم داشت. وقتی که به خاطر آلودگی هایی که در زمین، آب ها و فضا ایجاد کرده ایم، بقیه موجودات و گونه ها چیزی به جز استخوان و اسکلت نیستند».
ونه گات در یک مصاحبه راجع به بمب گذاری های انتحاری گفته است: «به نظر من آن ها آدم های شجاعی هستند. آن ها به خاطر اعتقاد قلبی خودشان می میرند، خیلی وحشتناک است که کسی را از اعتقاد قلبی اش دور کنید، مثل اینه که به او بگویید فرهنگ ات هیچ است، نژادت هیچ است و اصلا خودت هیچی. کار آن ها واقعا شیرین و خارق العاده است. من فکر می کنم شیرین و افتخارآمیز است که به خاطر چیزی که به آن اعتقاد داری بمیری».
سیارک ونه گات ۲۵۳۹۹، به افتخار او نام گذاری شده است.
ونه گات در چند فیلم که بر اساس آثار او ساخته شده بود، بازی کرد. در فیلم صبحانه قهرمانان و شب مادر بازی کرد. به جز این فیلم، سلاخ خانه شماره پنج هم بر اساس آثار او ساخته شده است. او در فیلم صبحانه قهرمانان نقش کسی را بازی کرد که قرار بود خودش باشد. در صحنه ای از این فیلم، یکی از بازیگرها به ونه گات می گوید: «این ها چیه که می نویسی؟! ونه گات این جوری نمی نویسه!»
ونه گات بر خلاف خیلی از نویسنده ها از ماشین تایپ استفاده نمی کرد و با خودکار و کاغذ می نوشت. هر روز هم وقت زیادی تلف می کرد تا کاغذ بخرد. او با اینترنت هم میانه خوبی نداشت و سایت رسمی اش را دیگران به روز می کردند. ونه گات می گفت: «اصلا از این چیز به اصطلاح اینترنت سر در نمی آورم».
او مدرک مردم شناسی اش را به سختی گرفت و پایان نامه اش با موضوع «نوسان بین خیر و شر در افسانه های عام» بارها توسط دانشگاه رد شد.
کورت ونه گات در سال ۲۰۰۷ و در سن۸۵ سالگی در نیویورک از دنیا رفت.
قسمتی از کتاب سلاخ خانه شماره پنج
تاریخ، با بیان رسمی خاص خود نشان می دهد که صلیبیون مردانی وحشی و نادان بودند. انگیزه آنها تعصب مطلق بود و بس و راهشان راه اشک و خون. اما افسانه پردازیها، با پرگویی، به پاکدامنی و قهرمانی آنان می پردازد و با بیانی بس شیوا و دل انگیز، از ایشان تصویری عفیف و بزرگوار رقم می زند، از افتخار ابدیی که برای خود کسب کرده اند، دم می زند و از خدمات بزرگشان به جهان مسیحیت سخن می راند. (کتاب سلاخ خانه شماره پنج – صفحه ۳۰)
روی کره زمین، ما خیال می کنیم لحظات زمان مثل دانه های تسبیح پشت سرهم می آیند و وقتی لحظه ای گذشت، دیگر گذشته است، اما این طرز تفکر وهمی بیش نیست. (کتاب سلاخ خانه شماره پنج – صفحه ۴۳)
بیلی چشمهایش را بست. وقتی چشمهایش را باز کرد، بار دیگر به جنگ دوم جهانی بازگشته بود. سرش روی شانه خاخام زخمی بود. یک آلمانی با لگد به پاهایش می زد و از او می خواست بیدار شود؛ وقت حرکت شده بود. (کتاب سلاخ خانه شماره پنج – صفحه ۸۰)
بیلی بزرگترین قتل عام تاریخ اروپا را دیده بود. این قتل عام، بمباران درسدن با بمبهای آتشزا بود. بله، رسم روزگار چنین است. (کتاب سلاخ خانه شماره پنج – صفحه ۱۳۱)
هرگز کسی موضوع جنگ را پیش نکشید تا وقتی که خود بیلی آن را عنوان کرد. یک نفر از میان جمعیت داخل باغ وحش، از طریق سخنران، از او پرسید باارزش ترین چیزی که تاکنون در ترالفامادور یاد گرفته است، چیست و بیلی پاسخ داد: «اینکه ساکنان یک سیاره چگونه می توانند با صلح و صفا با هم زندگی کنند! همان طور که می دانید، من از سیاره ای می آیم که از روز ازل، درگیر یک سلاخی بی معنی شده است. من با چشمهای خودم بدن دختر مدرسه ایهایی را دیده ام که زنده زنده در منبع آب شهر جوشانده شده اند. این کار به وسیله هموطنان خود من، که در آن زمان با غرور ادعای مبارزه با شرّ ناب را داشتند، صورت گرفته است.» بیلی راست می گفت. این جنازه های جوشانده شده را در شهر درسدن دیده بود. (کتاب سلاخ خانه شماره پنج – صفحه ۱۴۷)
روی درِ ساختمان عدد بزرگی به چشم می خورد. عدد پنج بود. قبل از اینکه آمریکاییها وارد ساختمان شوند، تنها نگهبانی که انگلیسی می دانست از آنها خواست آدرس محل سکونتشان را، که بسیار آسان بود از حفظ کنند، تا در صورت گم شدن در آن شهر بزرگ بتوانند آن را پیدا کنند. آدرس چنین بود: «اشلاخ توف – فونف.» اشلاخ توف یعنی سلاخ خانه و فونف یعنی پنج خودمان. (کتاب سلاخ خانه شماره پنج – صفحه ۱۹۰)
شبی که درسدن نابود شد، بیلی در انبار گوشت بود. بالای سر آنها صداهایی مثل صدای گامهایی غول آسا بلند بود. صدا از بمبهای انفجاری بسیار نیرومندی بود. غولها یک بند راه می رفتند. انبار گوشت، پناهگاه بسیار امنی بود. در آن پایین اتفاقی نمی افتاد، جز اینکه گاهگاهی سفیدکاری سقف مثل باران فرو می ریخت. بجز آمریکاییها و چهار محافظشان و چند لاشه تمیز شده، کس دیگری در آن پایین نبود. قبل از شروع حمله هوایی، بقیه نگهبانها به آغوش آسایش خانه های خود در درسدن پناه برده بودند. در آن شب، همه آنها با خانواده هایشان کشته می شدند. (کتاب سلاخ خانه شماره پنج – صفحه ۲۱۸)
درسدن اکنون مثل کره ماه شده بود؛ هیچ چیز نبود، بجز مواد معدنی. سنگها داغ بود. در آن منطقه همه مرده بودند. (کتاب سلاخ خانه شماره پنج – صفحه ۲۱۹)
بمباران درسدن یکی از آن حوادث وحشتناکی است که در نتیجه شرایط ناخواسته و تأسف بار گاهی در زمان جنگ اتفاق می افتد. کسانی که آن را تایید کردند نه تبهکار بودند و نه بی رحم، گرچه باید اذعان کرد که این اشخاص به علت دوری از واقعیتهای خشن جنگ، از درک کامل قدرت ترسناک و مخرب بمباران هوایی بهار ۱۹۴۵ عاجز بودند. (کتاب سلاخ خانه شماره پنج – صفحه ۲۳۲)
و جایی بهار شد. معدن اجساد را بستند. سربازان همه برای جنگ با روسها از آنجا رفتند. در مناطق حومه، زنان و کودکان دست به کندن سنگر زدند. بیلی و دیگران را در اسطبل در حومه شهر زندانی کردند. و بعد، یک روز صبح از خواب بیدار شدند و دیدند درِ اسطبل قفل نیست. جنگ جهانی دوم در اروپا تمام شده بود. (کتاب سلاخ خانه شماره پنج – صفحه ۲۶۳)
شناسنامه کتاب سلاخ خانه شماره پنج
نویسنده: کورت ونه گات
مترجم: علی اصغر بهرامی
ناشر: روشنگران و مطالعات زنان
تعداد صفحات: 263
تعداد صفحات: 555