درباره کتاب
هفته نامه دی ولت سویس در مورد رمان سمفونی مردگان گفته است: قبل از هر چیز باید گفت که سمفونی مردگان یک شاهکار است.
سمفونی مردگان، رمانی برای انسانهای متفاوت!
سمفونی مردگان کتابی است بسیار تراژدیک اما بسیار زیبا و عالی که برای همیشه در ذهن خواننده باقی خواهد ماند این کتاب داستان خانواده ای است که در زمان جنگ جهانی دوم، در اردبیل زندگی می کنند. خانواده ای که نمادی از یک جامعه است که خفقان در آن موج می زند و به ندرت روشنفکری در آن پیدا می شود.
نوع روایت معروفی در سمفونی مردگان منحصر به فرد است. راوی داستان چندین بار عوض می شود و هر بار داستان از دید یک شخص متفاوت بیان میشود. در بخش هایی از داستان یک واقعه از زاویه دید دو نفر مختلف بیان شده است و خواننده احساس و افکار دو نفر را درک می کند.
در هنگام خواندن متن کتاب سمفونی مردگان مدام شاهد تغییرات زمانی و مکانی هستیم و این بر جذابیت کتاب به قطع میافزاید. این رمان برندهٔ جایزه سال ۲۰۰۱ از بنیاد انتشارات ادبی فلسفی سورکامپ شده و به زبان های آلمانی، انگلیسی، ترکی استانبولی، ترکی آذری و کُردی ترجمه شده است.
نحوه شروع کتاب سمفونی مردگان
وقتی کتاب سمفونی مرگان را باز می کنیم به جای مقدمه با تفسیری از آیه 26 سوره مائده مواجه می شویم که:
قابیل گفت: من تو را البته خواهم کشت، هابیل در جواب گفت: مرا گناهی نیست که خدا قربانی پرهیزکاران را خواهد پذیرفت. اگر تو قصد کشتن مرا داشتی من هیچ وقت چنین قصدی برای تو نخواهم داشت، چرا که من از خدا میترسم!
شاید مخاطب با خواندن تفسیر این آیه در ابتدای کتاب تصویر داستانی که درباره دو برادر است را در ذهن خود مجسم کنند؛ اما این تمام ماجرا نیست چرا که عباس معروفی در ادامه، داستان جذاب و شگفت آوری را برای مخاطب تدارک دیده است.
خلاصه داستان
در بازار آجیل فروشان اردبیل مغازه ای وجود دارد، که توسط پدری به شدت سنتی گردانده می شود، این خانواده دارای چهار فرزند هستند؛ یوسف پسر بزرگ خانواده که به علت حادثه ای که خود مقصر آن بود به تکه گوشتی تبدیل شد و زندگی سخت و فلاکت باری داشت.
آیدین و آیدا «دو قلو» هستند، آیدین فرد روشنفکری است و آیدا که به خاطر سخت گیری های پدر به آشپزی و خیاطی روی می آورد.
پسر آخر خانواده «اورهان» که عزیز دل پدر است.
روزی مردی به نام انوشیروان آبادانی که تحصیل کرده آمریکا بود و درشرکت نفت آبادان کار می کرد، از آیدا خواستگاری می کند، آیدا بر خلاف میل پدرش، تصمیم می گیرد با او ازدواج کند. آیدا بعد از ازدواجش به آبادان می رود و بعد از مدتی صاحب فرزندی به نام «سهراب» می شود؛ اما کمی بعد از ازدواجش به صورت کاملا نامشخص خودش را به آتش می کشد.
آیدین پسر خانواده که پدرش دوست داشت همراه او به مغازه برود و او این کار را نمی پسندید؛ دوست داشت کتاب بخواند، و از هر فرصتی برای خواندن آن استفاده می کرد، دوست داشت شاعر شود و آوازه اش در شهر بپیچد. و در سن ۲۲ سالگی مورد توجه بسیاری از دختران وزنان قرار گرفت.
پدر با دیدن «شعر سرخ» آیدین در روزنامه بسیار آشفته می شود و این آشفتگی باعث می شود؛ که پدر و پسر در مقابل هم قرار بگیرند و آیدین خانه را ترک کند.
مدت ها بی کار و بی پول می شود تا سرانجام کاری در رام اسبی کارخانه چوب بری پیدا می کند. آیدین در این مدت زیاد کار می کرد و اصلا به خودش نمی رسید.
روزی چند سرباز برای اینکه آیدین را به سربازی ببرند به محل کار او می روند و چون آیدین نمی خواهد به سربازی برود، از صاحب کارگاه می خواهد او را در جایی مخفی کند؛ او هم آیدین را به خانه خود می برد و آیدین باسورملینا «سورمه» آشنا شد؛ سورمه چشم هایش عسلی وموهایش طلایی بود.
صاحب کارش از آن شب به بعد آیدین را در زیرزمین کلیسا جای می دهد، آیدین در آن جا مشغول کار قاب سازی می شود. سورمه هر روز برای آیدین روزنامه و کتاب می برد. آیدین عاشق سورمه شده بود و همچنان کار می کرد و پول پس انداز می کرد، بعد از مدتی فهمید که سورمه هم عاشق اوست. روزی آیدین در روزنامه که سورمه برایش برده بود دید که خواهرش آیدا خود را به آتش کشیده است . آن خبر ضربه شدیدی به او وارد کرد، پس به خاطر این موضوع به خانه برگشت و قرار شد که روزها به حجره پدرش برود و شب ها آزاد باشد. مادرش می خواست که برای آیدین زن بگیرد، او نمی دانست که عاشق سورمه شده، با او ازدواج کرد و صاحب دختری زیبا شدند.
بعد از مدتی سورمه ناپدید شد و هر چه آیدین دنبالش گشت پیدایش نکرد تا روزی جسد او را در بیمارستان پیدا کردند.
پدر آیدین بر اثر بیماری قلبی از دنیا رفت. قبل از مرگش از بچه هایش خواست که با هم دوست باشند و کینه را از میان خود دور کنند. اما اورهان برای اینکه مالک ثروت پدر شود، به علت کینه توزیش نسبت به برادر تصمیم می گیرد، که به برادرش مغز چلچله بخوراند، و او را دیوانه کند. مردم شهر آیدین را «سوجی» صدا می زدند.
مادر که همه دلخوشی اش بعد از مرگ آیدا، آیدین بود با دیدن دیوانگی او دق می کند و می میرد. اورهان هم بعد از مدتی با شخصی به نام آذر آشنا می شود و با او ازدواج می کند، اما بعد از مدتی اورهام می فهمد که عقیم است و بچه دار نمی شود. اورهام بعد از مرگ مادرش نمی تواند از یوسف برادر علیلش و آیدین برادر دیوانه اش مراقبت کند، روزی در بیابان یوسف را می کشد و از ترس اینکه روزی دختر آیدین وارث همه چیز شود، می رود تا آیدین را هم بکشد، اما خود در سرمای زمستان می میرد.
درباره نویسنده
عباس معروفی (زاده ۲۷ اردیبهشت ۱۳۳۶ تهران) رمان نویس، نمایش نامه نویس، شاعر، ناشر و روزنامه نگار معاصر ایرانی مقیم آلمان است. او فعالیت ادبی خود را زیر نظر هوشنگ گلشیری و محمدعلی سپانلو آغاز کرد و در دهه شصت با چاپ رمان سمفونی مردگان در عرصه ادبیات ایران به شهرت رسید.
معروفی به خاطر موضع گیری علیه حکومت ایران بارها بازجویی شد و سرانجام تحت فشار سیاسی از ایران خارج شد و به آلمان رفت.
قسمتی از کتاب
کدام یک از ما آیدینی پیش رو نداشته است، روح هنرمندی که به کسوت سوجی دیوانه اش در آورده ایم، به قتلگاهش برده ایم و با این همه او را جسته ایم و تنها و تنها در ذهن او زنده مانده ایم. کدام یک از ما؟
رفتار آیدین با دیگران تفاوت داشت.دنیا را جدی تر از آن می دانست که دیگران خیال می کنند، آن شب فکر کردم از ترس دچار این حالت شده، اما بعد ها به اشتباه خود پی بردم و دانستم که درک او آسان تر از بوییدن یک گل است. کافی بود کسی او را ببیند.
شناسنامه کتاب
نویسنده: عباس معروفی
ناشر: ققنوس
تعداد صفحات: 375