درباره کتاب زوربای یونانی
زوربای یونانی شاهکار نیکوس کازانتزاکیس، نویسنده و شاعر یونانی است.کازانتزاکیس درسال۱۸۸۳ در کرت یونان به دنیا آمد و در سال۱۹۵۷، در آلمان در گذشت.وی در جریان یک سفر کاری با کارگری به نام زوربا آشنا شد که آتش در خرمن اندیشه اش کشید و منشا خلق رمان ماندگار (زوربای یونانی) می شود.زوربا کارگری است که مکتب نرفته و خط ننوشته، اما جهاندیده است و معرفت را در جریان تجربه کسب کرده است. زبان او نه زبان الفبا بلکه زبان موسیقی و رقص و آواز است. زوربا خواسته های برهنه و بی پرده ی انسان را بدون هیچ ملاحظه ای به نمایش می گذارد و وی را از جهت در حال زندگی کردن و غم فردا نداشتن، با خیام ایرانی مقایسه کرده اند.اما برگردان ساده و زیبای حشمت اله آزاد بخت، بر زیبایی و دلنشینی این داستان و رویداد واقعی بیشتر افزوده است تا چشم های مشتاق مخاطبانش را عاشقانه به خواندن آن سوق دهد.رمان زوربای یونانی جزو صد اثر کلاسیک قرن بیستم محسوب می شود و در سال ۱۹۵۷ نامزد جایزه نوبل ادبی شد؛ که با اختلافی ناچیز، رقابت را به اثری از آلبرکامو، واگذار کرد.
خلاصه کتاب زوربای یونانی
همان طور که در معرفی کتاب گفته شد زوربا کارگری است که مکتب نرفته و در سرتاسر رمان نشان می دهد که معرفت و دانش در خلال تجربه و پراکسیس به دست می آید نه با مطالعه ی صرف.او انسانی رهیده بود که لحظات زندگی را غنیمت می دانست و حس انسان دوستی را بر وطن خواهی برتر می دانست.او آیینه ی برهنه ی خواسته های یک انسان زمینی است که دوست دارد زندگی را به لذت گذرانده و به عشرت بمیرد.این رمان داستانی واقعی از دو دوست یونانی است که روح قهرمانان پر ماجرای ادبیات ایرانی، شانه هایش را تکان می دهد و به نقل از نویسنده شایددور نیست که نویسنده داستان را مولانایی بدانم که در گوشه ی آرامش، سرگرم نوشته ها و شعرها و دانسته های خویش است که شمسی ژولیده این بار سر از سواحل یونان در می آورد و او را در هم می ریزد. شمسی که نه مکتب رفته و نه عرفانی سیر کرده اما گردش روزگار از او خیامی ساخته تا زندگی و تمام وابستگی های دست و پا گیرش را پشت پا بزند.زوربا کارگری است که از اوج رهایی اربابش را می پاید و او را به نصیحت می ایستد. اربابی که آنچه در کتاب ها و شعرها خوانده را در روح یک معدن چی ساده دل می یابد و به اندیشه و روح بلند او غبطه می خورد.زوربا انسانی است که زنجیر مرزها تفکرش را به بند نکشیده و وطن را جغرافیای دست و پا گیری می داند که باعث می شود انسان ها به روی هم تیغ خشم بکشند. بلکه تنها انسانی را محترم می داند که خوب فکر می کند و خوب حرف می زند. زبان او نه زبان الفبا که زبان رقص و همدلی است. رقصی که او را به اوج رهایی و بیخودی پرواز می دهد.
او با اینکه بسیار می داند و سرد و گرم روزگار چشیده است اما پا از گلیم ارباب و کارگری بیرون نکشیده و همواره صاحب کارش را ارباب صدا می زند اما در حقیقت این رفتار بلند اوست که بر روح اربابش، اربابی می کند و او را به آموزش راه و رسم درست زندگی دنبال خود می دواند. از طرفی دیگر زوربا نمونه ی یک دوست وفادار است که شرط دوستی می داند و به جا می آورد.او کارگری است که ناگهان پیدایش می شود تا زندگی یک نویسنده تکانی بخورد و یکی از رمان های زیبای دنیای ادبیات ماندگار شود.
درباره نویسنده کتاب زوربای یونانی
نیکوس کازانتزاکیس، زاده ی 18 فوریه ی 1883 و درگذشته ی 26 اکتبر 1957، نویسنده، شاعر، خبرنگار، مترجم و جهانگرد یونانی بود. کازانتزاکیس در شهر هراکلیون در جزیره ی کرت به دنیا آمد. این جزیره در آن زمان تحت تسلط حکومت عثمانی بود و نیکوس در فضای شورش و طغیان مردم کرت بر ضد عثمانیان رشد کرد. او مدتی را در مدرسه ی فرانسویان در جزیره ناکسوس که توسط راهبان کاتولیک اداره می شد، تحصیل کرد. کازانتزاکیس پس از تمام شدن دوره ی دبیرستان، در سال 1902 در رشته ی حقوق دانشگاه آتن ثبت نام کرد و در سال 1906 میلادی مدرک دکترای خود را گرفت. او در سال 1907 به پاریس رفت و شاگرد هانری برگسون، فیلسوف نامدار فرانسوی، شد.کازانتزاکیس در جنگ بالکان به ارتش یونان پیوست و پس از جنگ، شغل مدیریت کل را در وزارت امور اجتماعی پذیرفت و مدتی نیز نماینده ی یونسکو در پاریس بود. او در سال 1947 یونان را به مقصد آنتیب ترک کرد تا به فعالیت های ادبی خود ادامه دهد.کازانتزاکیس با نگارش کتاب های «مسیح بازمصلوب» یا «رنج های یونانی»، کلیسای کاتولیک و ارتدکس ها را به انتقاد گرفت. در سال 1954، کتاب «مسیح بازمصلوب» در فهرست کتاب های ممنوعه قرار گرفت؛ اتفاقی که باعث شهرت او در جهان شد. کازانتزاکیس در 28 ژوئن 1956 در وین، جایزه ی بین المللی صلح را دریافت کرد و پس از یک مسافرت کوتاه به چین، در اثر بیماری سرطان خون به بیمارستان فرایبورگ منتقل شد و در همان جا درگذشت.

ترجمه ی کتاب زوربای یونانی به فارسی
زوربای یونانی یکی از مشهورترین آثار ادبی جهان است که در ایران نیز مانند سراسر جهان بارها و بارها ترجمه و منتشرشده است. این کتاب اولین بار سال ۱۳۴۷ به فارسی برگردانده شد. این ترجمه را تیمور صفری انجام داده است. پس ازآن محمد قاضی هم این کتاب را به فارسی ترجمه کرد.انتشارات موسسه انتشارات نگاه کتاب زوربای یونانی را با ترجمه ی محمود مصاحب عرضه کرده و در اختیار علاقه مندان قرار داده است. کتاب گویای زوربای یونانی را انتشارات آوا نامه با گویندگی آرمان سلطان خواه منتشر کرده است.
درباره مترجم کتاب زوربای یونانی
محمد قاضی فرزند میرزاعبدالخالق قاضی در ۱۲ مرداد ۱۲۹۲ در شهر مهاباد در استان آذربایجان غربی ایران به دنیا آمد. از ابتدای دههٔ ۱۳۲۰ با ترجمهٔ اثری کوچک از ویکتور هوگو به نام «کلود ولگرد»، نخستین قدم را در راه ترجمه برداشت و پس از آن ۱۰ سال ترجمه را کنار گذاشت. در سال ۱۳۲۹ پس از صرف یک سال و نیم وقت برای ترجمهٔ جزیره پنگوئن ها اثر آناتول فرانس، به زحمت توانست ناشری برای این کتاب پیدا کند، اما سه سال بعد که این اثر انتشار یافت، به دلیل شیوایی و روانی و موضوع متفاوت کتاب، آناتول فرانس از ردیف نویسندگان بی بازار که کتابشان را در انبار کتاب فروشان در ایران خاک می خورد به درآمد. در این باره نجف دریابندری در روزنامه اطلاعات مطلبی با عنوان «مترجمی که آناتول فرانس را نجات داد» نوشت. در سال ۱۳۳۳ کتاب «شازده کوچولو» نوشتهٔ سنت اگزوپری را ترجمه کرد که بارها تجدید چاپ شد. محمد قاضی با ترجمهٔ دورهٔ کامل «دن کیشوت» اثر سروانتس در سال های ۱۳۳۶ تا ۱۳۳۷ جایزهٔ بهترین ترجمهٔ سال را از دانشگاه تهران دریافت کرد.[۲]محمد قاضی در ۱۳۵۴ به بیماری سرطان حنجره دچار شد و هنگامی که برای معالجه به آلمان رفت، بیماری تارهای صوتی و نای او را گرفته بود و پس از جراحی، به علت از دست دادن تارهای صوتی، دیگر نمی توانست سخن بگوید و از دستگاهی استفاده می کرد که صدایی ویژه تولید می کرد. با این حال کار ترجمه را ادامه داد، و ترجمه های جدیدی از او تا آخرین سال حیاتش انتشار می یافت. وی ۵۰ سال ترجمه کرد و نوشت و نتیجه تلاش او ۶۸ اثر اعم از ترجمه ادبی و آثار خود او به زبان فارسی است.محمد قاضی در سحرگاه چهارشنبه ۲۴ دی ۱۳۷۶ در ۸۴ سالگی در تهران درگذشت. همسر وی، «ایران» پیش از او درگذشته بود. محمد قاضی در شهر زادگاه خود مهاباد به خاک سپرده شد.در فروردین ۱۳۸۶ خورشیدی در کوی دانشگاه مهاباد از مجسّمه محمد قاضی به بالای چهار متر ساختهٔ هادی ضیاءالدّینی پرده برداری شد
چرا باید کتاب زوربای یونانی را خواند؟
زوربای یونانی کتاب ارزشمندی است. کتابی که مخاطبش را به فکر کردن وادار می کند. این کتاب زندگی در لحظه را در مقابل زندگی محتاطانه قرار داده است. چنین کتابی برای تمام افرادی که در گذشته زندگی می کنند یا نگرانی آینده آزارشان می دهد بسیار مناسب است. زوربای یونانی کتابی است که هرکتابخوانی باید بخواند و اندکی از کتاب هایش فاصله بگیرد. این کتاب زندگی را پرهیجان می خواهد، پر از تجربیات شخصی ناب که شما را جلو می برد و زندگی تان را رنگ می بخشد. این کتاب را بخوانید و به همه ی آن هایی که دوستشان دارید هدیه دهید.کتاب زوربای یونانی در دسته ی کتاب های داستان یونانی قرار دارد.کتاب زوربای یونانی مناسب برای گروه سنی بزرگ سال است.تعداد صفحات نسخه ی چاپی کتاب 519 صفحه است که با مطالعه ی روزانه 20 دقیقه می توانید این کتاب را در 25 روز بخوانید.کتاب زوربای یونانی جزو کتاب های حجیم و بلند با موضوع داستان یونانی است. این کتاب برای افرادی که وقت بیشتری برای مطالعه دارند و می خواهند در زمینه ی داستان یونانی زمان بیشتری را به مطالعه اختصاص دهند انتخاب مناسبی است.
قسمتی از کتاب زوربای یونانی
آزادی همین است دیگر! هوسی داشتن، سکه های طلا انباشتن، و سپس ناگهان بر هوس خود چیزه شدن و گنج گردآورده خود را بباددادن. خویشتن را از قید هوسی آزاد کردن و به بند هوسی شریف تر درآمدن. ولی آیا همین خود شکل دیگری از بردگی نیست؟ خویشتن را به خاطر یک فکر، به خاطر ملت خود، به خاطر خدا فدا کردن؟ یا مگر هر چه مقام مولا بالاتر باشد طناب گردن برده درازتر خواهد بود؟ در آن صورت برده بهتر می تواند دست و پا بزند و در میدان وسیع تر جست و خیز کند بی آنکه متوجه بسته بودن به طناب بشود، بمیرد. آیا آزادی به همین می گویند؟ (زوربای یونانی – صفحه ۴۴)
زوربا هر روز همه چیز را انگار بار اول است که می بیند. (زوربای یونانی – صفحه ۸۴)
ما تا وقتی که در خوشبختی بسرمیبریم بزحمت آن را احساس می کنیم؛ و فقط وقتی خوشبختی گذشت و ما به عقب می نگریم ناگهان – و گاه با تعجب – حس می کنیم که چقدر خوشبخت بوده ایم. اما من بر آن ساحل کرتی در خوشبختی بسرمی بردم و خودم هم می دانستم که خوشبختم. (زوربای یونانی – صفحه ۱۰۴)
ما تا پاسی از شب گذشته ساکت در کنار منقل نشستیم. من بار دیگر حس کردم که خوشبختی چه چیز سهل الوصول و کم مایه ای است و تنها با یک جام شراب، یک بلوط برشته، یک منقل کوچک و زمزمه دریا بدست می آید. برای اینکه بتوان احساس کرد که سعادت همین چیزهاست فقط کافی است یک دل ساده و قانع داشت. (زوربای یونانی – صفحه ۱۲۳)
همه آدمها جنون خاص خود را دارند، و اما بزرگ ترین جنون به عقیده من آن است که آدم جنون نداشته باشد. (زوربای یونانی – صفحه ۲۱۶)
من وقتی هوس چیزی بکنم می دانی چه می کنم؟ آنقدر از آن چیز می خورم تا دلم را بزند و دیگر هیچ گاه فکرش را نکنم، یا اگر هم فکرش را کردم حال استفراغ به من دست بدهد. وقتی بچه بودم مرده گیلاس بودم. زیاد هم پول نداشتم و نمی توانستم یک دفعه مقدار زیادی بخرم، به طوری که هر وقت گیلاس می خریدم و می خوردم باز هوسش را می کردم. روز و شب فکر و ذکری به جز گیلاس نداشتم و براستی که از نداشتن آن در رنج بودم. تا اینکه یک روز عصبانی شدم یا خجالت کشیدم، درست نمی دانم. فقط حس کردم که در دست گیلاس اسیرم، و همین خود، مرا مضحکه مردم کرده بود. آن وقت چه کردم؟ یک شب پاشدم و پاورچین پاورچین رفتم جیبهای پدرم را گشتم، یک مجیدیه نقره پیدا کردم و آن را کش رفتم و صبح زود به سراغ باغبانی رفتم. یک زنبیل گیلاس خریدم، در خندقی نشستم و شروع به خوردن کردم. آنقدر خوردم و خوردم و هی خوردم تا شکمم باد کرد. لحظه ای بعد معده ام درد گرفت و حالم بهم خورد. آره ارباب، هی استفراغ کردم و کردم، و از آن روز به بعد دیگر هوس گیلاس در من کشته شد؛ به طوری که دیگر تاب دیدن عکس گیلاس را هم نداشتم. نجات پیدا کرده بودم. نگاهشان می کردم و می گفتم: «دیگر احتیاجی به شما ندارم!» بعدها همین کار را با شراب و توتون هم کردم. (زوربای یونانی – صفحه ۲۸۱)
از من بشنو، ارباب، و بدان که راه دیگری برای نجات نیست جز اینکه آدم از هر چه هوس می کند به حد اشباع بخورد، نه اینکه خود را از آن محروم کند. (زوربای یونانی – صفحه ۲۸۲)
زمانی بود که می گفتم این ترک است و آن بلغاری و این یونانی. من کارهایی برای وطنم کرده ام، ارباب، که اگر برایت بگویم موهای سرت سیخ خواهد شد: سر بریده ام، دزدی کرده ام، آبادیها را آتش زده ام، به زنها تجاوز کرده ام و خانواده ها را از بین برده ام. چرا؟ به این بهانه که آنها بلغاری یا ترک بودند. تف بر من! اغلب توی دلم به خودم فحش می دهم و می گویم: برو گم شو، کثافت! مرده شویت ببرد، مردکه احمق! لیکن حالا با خودم می گویم: این یک مرد خوبی است، آن یک آدم رذلی است. دیگر می خواهد بلغاری باشد یا یونانی، برای من فرق نمی کند. خوب است یا بد؟ این تنها چیزی است که من امروز درباره کسی می پرسم. و حتی در حال حاضر که دارم رو به پیری می روم، به نمکی که می خورم قسم، مثل اینکه دیگر کم کم این را هم نمی پرسم. آره، رفیق، آدمها خوب باشند یا بد، دل من به حال همه شان می سوزد. (زوربای یونانی – صفحه ۳۲۲)
من از تو می خواهم بگویی که ما از کجا می آییم و به کجا می رویم. سالهاست که تو عمر خود را صرف این کتابها جادویی کرده و باید شیره دو سه هزار کیلویی کاغذ را کشیده باشی. خوب، چه حاصلی از این کار خود بدست آورده ای؟ (زوربای یونانی – صفحه ۳۸۱)
عشق بسی نیرومندتر از مرگ است. (زوربای یونانی – صفحه ۴۳۴)
شناسنامه کتاب زوربای یونانی
- نویسنده: نیکوس کازانتزاکیس
- ترجمه: محمد قاضی
- انتشارات: خوارزمی
- تعداد صفحات: ۴۳۸
- نسخه صوتی:دارد
- نسخه الکترونیکی: دارد
مشخصات کتاب زوربای یونانی
- گوینده: آرمان سلطان زاده
- ناشر صوتی: آوانامه
- مدت: 16 ساعت و 7 دقیقه
معرفی رمان دنیای سوفی اثر یوستین گردر










































