درباره کتاب
راوی زوربای یونانی یک روشنفکر جوان یونانی است که می خواهد برای مدتی کتاب هایش را کنار بگذارد. او برای راه اندازی مجدد یک معدن زغال سنگ به جزیره کرت سفر می کند و درست قبل از مسافرت با مرد ٦٥ ساله رازآمیزی به نام آلکسیس زوربا آشنا می شود. این مرد او را قانع می کند که وی را به عنوان سرکارگر معدن استخدام کند. آنها وقتی به جزیره کرت می رسند در مسافرخانه یک فرانسوی به نام مادام هورتنس سکونت می کنند و بعد از آن به کار روی معدن می پردازند. با این حال راوی نمی تواند بر وسوسه اش برای کار بر روی دستنوشته های ناتمامش درباره زندگی و اندیشه بودا خودداری کند. در طول ماه های بعد، زوربا تاثیر بسیار عمیقی بر مرد می گذارد و راوی در پایان به درک تازه ای از زندگی و لذت های آن می رسد.
زوربا، قهرمان کتاب، گرچه فردی است عامی و تحصیل نکرده، ولی مرد کار است و مرد زندگی. اگر از معتقدات دینی و شوریدگی بی حد و پایانش نسبت به زن ــ یا، به قول خودش، آن سرگرمی پایان ناپذیر ــ صرف نظر کنیم، مردی است بسیار توانا، اهل عمل و فرزانه.
از «زوربای یونانی» تاکنون یک اقتباس سینمایی موفق در ۱۹۶۴ ساخته شده است.
کازانتزاکیس در ۱۹۵۶ از طرف کانون نویسندگان یونانی برای دریافت جایزه نوبل ادبیات معرفی شد و در ۱۹۵۷ با یک رای کمتر نسبت به آلبر کامو، این جایزه را از دست داد.
خواندن کتاب زوربای یونانی را به چه کسانی پیشنهاد می کنیم
این کتاب را به تمام علاقه مندان به ادبیات داستانی غرب پیشنهاد می کنیم.
خلاصه داستان
همان طور که در معرفی کتاب گفته شد زوربا کارگری است که مکتب نرفته و در سرتاسر رمان نشان می دهد که معرفت و دانش در خلال تجربه و پراکسیس به دست می آید نه با مطالعه ی صرف.او انسانی رهیده بود که لحظات زندگی را غنیمت می دانست و حس انسان دوستی را بر وطن خواهی برتر می دانست.او آیینه ی برهنه ی خواسته های یک انسان زمینی است که دوست دارد زندگی را به لذت گذرانده و به عشرت بمیرد.
این رمان داستانی واقعی از دو دوست یونانی است که روح قهرمانان پر ماجرای ادبیات ایرانی، شانه هایش را تکان می دهد و به نقل از نویسنده شاید دور نیست که نویسنده داستان را مولانایی بدانم که در گوشه ی آرامش، سرگرم نوشته ها و شعرها و دانسته های خویش است که شمسی ژولیده این بار سر از سواحل یونان در می آورد و او را در هم می ریزد. شمسی که نه مکتب رفته و نه عرفانی سیر کرده اما گردش روزگار از او خیامی ساخته تا زندگی و تمام وابستگی های دست و پا گیرش را پشت پا بزند.زوربا کارگری است که از اوج رهایی اربابش را می پاید و او را به نصیحت می ایستد. اربابی که آنچه در کتاب ها و شعرها خوانده را در روح یک معدن چی ساده دل می یابد و به اندیشه و روح بلند او غبطه می خورد.
زوربا انسانی است که زنجیر مرزها تفکرش را به بند نکشیده و وطن را جغرافیای دست و پا گیری می داند که باعث می شود انسان ها به روی هم تیغ خشم بکشند. بلکه تنها انسانی را محترم می داند که خوب فکر می کند و خوب حرف می زند. زبان او نه زبان الفبا که زبان رقص و همدلی است. رقصی که او را به اوج رهایی و بیخودی پرواز می دهد.او با اینکه بسیار می داند و سرد و گرم روزگار چشیده است اما پا از گلیم ارباب و کارگری بیرون نکشیده و همواره صاحب کارش را ارباب صدا می زند اما در حقیقت این رفتار بلند اوست که بر روح اربابش، اربابی می کند و او را به آموزش راه و رسم درست زندگی دنبال خود می دواند. از طرفی دیگر زوربا نمونه ی یک دوست وفادار است که شرط دوستی می داند و به جا می آورد.
او کارگری است که ناگهان پیدایش می شود تا زندگی یک نویسنده تکانی بخورد و یکی از رمان های زیبای دنیای ادبیات ماندگار شود.
درباره نویسنده
نیکوس کازنتزاکیس نویسنده، شاعر، مترجم، خبرنگار و جهانگرد یونانی است که در سال ۱۸۸۳ در کرت یونان متولد شد. در سال ۱۹۵۷ در آلمان در گذشت.
محل تولدش در آن زمان تحت تسلط حکومت عثمانی بود و او در چنین فضای شورش و طغیان رشد کرد.وی دکترای حقوق از دانشگاه آتن را دارا بود.
او در سال ۱۹۰۷ شاگرد هانری برگسون فیلسوف در فرانسه بود و در جنگ بالکان وارد ارتش یونان شد و مدتی را در جنگ سپری کرد و بعد از آن شغل مدیریت کل را در وزارت امور اجتماعی پذیرفت و مدتی نماینده یونسکو در پاریس بود.کازانتزاکیس در سال ۱۹۵۶ از طرف کانون نویسندگان یونان برای نوبل ادبیات معرفی شد، اما با یک رأی کمتر پیروزی را به آلبر کامو داد و آثارش به اثر زبان ها ترجمه شده است.کتاب کوچک و صد صفحه ای سیر و سلوک که در سال۱۹۲۳ منتشر شد.اساس تفکرات فلسفی نویسنده به طوری است که سی و دو سال بعد کازنتزاکیس می نویسد: «کتاب سیر و سلوک مانند دانه ای بود که رویش دیگر آثارم را باعث شد و پس از آن هر چه نوشتم تفسیر و تصویری از آن بود.دو رمان معروف این نویسنده یونانی آخرین وسوسه مسیح و مسیح باز مصلوب می باشد.کتاب مسیح باز مصلوب به دلیل انتقاداتی که در آن هست جز کتاب های ممنوعه شد که همین بر محبوبیت کتاب افزود.وی بسیاری از شاهکارهای ادبی و فلسفی را به زبان یونانی ترجمه و تفسیر کرده است.آثار هومر، دانته و کتاب های تولد تراژدی و چنین گفت زرتشت نیچه، گفتگو با اکرمان و فاوست_ جلد اول اثر گوته، همچنین آثار چارلز داروین، شکسپیر و فدریکو کارسیا، از جمله ترجمه های او هستند.
او پس از یک مسافرت کوتاه به چین بر اثر بیماری سرطان خون درگذشت. و هنگام خاکسپاری اسقف یونان وی را مرتد خواند و گفت در هیچ یک از کلیساهای یونان نباید او را به خاک سپرد، بنابراین او را در زادگاهش به خاک سپردند و بر روی مزارش چنین نوشته شده است (نه آرزویی دارم، نه می ترسم، من آزادم)
قسمتی از کتاب
همین که نگاههای ما با هم تلاقی کرد – مانند اینکه به دل او برات شده بود که من همانم که می خواهد – بی هیچ تردیدی دست دراز کرد و در راه گشود. با قدمهای نرم و سریع از لای میزها گذشت تا به جلو من رسید و ایستاد. از من پرسید:
-به سفر می روی؟ به کجا انشاءالله
-به کرت می روم. چرا می پرسی؟
مرا هم می بری؟بدقت نگاهش کردم. گونه های فرورفته، فک نیرومند، استخوانهای صورت برجسته، موهای خاکستری و مجعد و چشمان براقی داشت.
-تو را چرا؟ تو را می خواهم چه کنم؟
او شانه بالا انداخت و با تنفر و تحقیر گفت:
-همه اش که چرا چرا می کنی! یعنی آدم نمی تواند بدون گفتن «چرا» کاری بکند؟ نمی تواند همین طوری برای دل خودش کار بکند؟ خوب، مرا با خودت ببر دیگر! مثلا به عنوان آشپز. من سوپهای چنان خوبی می پزم که به عمرت نخورده و نشنیده باشی. (زوربای یونانی – صفحه ۲۳)
شناسنامه کتاب
نویسنده: نیکوس کازانتزاکیس
ناشر: نوید صبح
تعداد صفحات: 272