تو گذشتی و شب و روز گذشت
آن زمان ها به امیدی که تو
بر خواهی گشت،
پای هر پنجره مات…
می نشستم به تماشا، تنها
گاه بر پرده ابر، گاه در روزن ماه،
دور، تا دورترین جاها می رفت نگاه، باز می گشتم، هیهات!
چشم ها دوخته ام بر در و دیوار هنوز!
فریدون مشیری
****
در پیش رخ تو ماه را تاب کجاست
عشاق تو را به دیده در خواب کجاست
خورشید ز غیرتت چنین می گوید
کز آتش تو بسوختم آب کجاست
خاقانی
****
اگر تو نبودی
من کاملا بیکار بودم
هیچ کاری
در این دنیا ندارم
جز دوست داشتن تو
رسول یونان
****
محتاج برادران و خویشان نشوم
بی منت خلق خود مرا روزی ده
تا از در تو بر در ایشان نشوم
ابوسعید ابوالخیر
****
ای کاش جای این همه دیوار و سنگ
آیینه بود و آب و کمی پنجره
موسیقی سکوت شب و بوی سیب
یک قطعه شعر ناب
و کمی پنجره…
قیصر امین پور
****
روی تو خوش می نماید آینه ما
کآینه پاکیزه است و روی تو زیبا
سعدی
****
ای عقل عقل عقل من ای جان جان جان من
مولانا
****
با من که به چشم تو گرفتارم و محتاج
حرفی بزن ای قلب مرا برده به تاراج
فاضل نظری
****
اول دفتر به نام ایزد دانا
صانع پروردگار حی توانا
اکبر و اعظم خدای عالم و آدم
صورت خوب آفرید و سیرت زیبا
غزلیات سعدی
****
تو را من چشم در راهم
شباهنگام
که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم
شباهنگام
در آن دم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم
نیما یوشیج
****
گر بگویم که تو در خون منی بهتان نیست
هوشنگ ابتهاج
****
اندر دل من درون و بیرون همه او است
اندر تن من جان و رگ و خون همه اوست
مولانا
****
من که جز هم نفسی با تو ندارم هوسی
با وجود تو چرا دل بسپارم به کسی
زنده ام بی تو و شرمنده ام از خود هرچند
که دمی از سر رغبت نکشیدم نفسی
فاضل نظری
****
بیخبر از هم دگر آسوده خوابیدن چه سود
بر مزار مردگان خویش نالیدن چه سود؟!
زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید
ورنه بر سنگ مزارش آب پاشیدن چه سود؟!
شیخ بهایی
****
خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم
از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر
شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم
استاد شهریار
****
تو مرا یاد کنی، یا نکنی
باورت گر بشود، گر نشود
حرفی نیست، اما
نفسم می گیرد
در هوایی که نفس های تو نیست
سهراب سپهری
****
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
حافظ
****
قیمت اهل وفا یار ندانست دریغ
قدر یاران وفادار ندانست دریغ
درد محرومی دیدار مرا کشت افسوس
یار حال من بیمار ندانست دریغ
وحشی بافقی
****
مثل درختی که
به سوی آفتاب قد می کشد
همه وجودم دستی شده است
و همه دستم خواهشی:
خواهشِ تو
احمد شاملو
****
به ما یک اعتباری بود و بگذشت
میون ما و تو یک الفتی بود
که آن هم نوبهاری بود و بگذشت
باباطاهر
****
هزار بار پیاده طواف کعبه کنی
قبول حق نشود گر دلی بیازاری
مولانا
****