به گزارش سایت خبری ساعد نیوز به نقل از رکنا ،این ها بخشی از اظهارات جوان 24 ساله ای است که با تلاش شبانه روزی کارآگاهان اداره عملیات ویژه پلیس آگاهی خراسان رضوی به اتهام تغییر سریال گوشی های سرقتی دستگیر شد.
این متهم که پدر، خواهر و برادرش نیز از اعضای این باند گسترده هستند، پس از پاسخ به سوالات سرگرد همتی (افسر پرونده) درباره سرگذشت خود گفت: پدرم در نانوایی کار می کند و من هم بعد از آن که در دانشگاه های دولتی پذیرفته نشدم، به ناچار در یکی از دانشگاه های غیرانتفاعی بدون آزمون ثبت نام و در رشته مدیریت تحصیل کردم اما به خاطر علاقه ای که به تعمیر تلفن همراه داشتم، به طور خود آموز وارد سایت های اینترنتی شدم و خیلی از فوت و فن های گوشی ها را آموختم. در این میان، دوستان دیگری داشتم که در رشته مهندسی نرم افزار رایانه تحصیل کرده بودند و زمانی که در تعمیر گوشی ناتوان بودم، از وجود آن ها استفاده می کردم ولی هیچ وقت اسرار کار خودم را برای دیگران فاش نمی کردم تا این که از حدود دو سال قبل، وقتی دیدم بسیاری از دوستانم خودروهای آن چنانی سوار می شوند، بسیار کنجکاو شدم تا به راز آن ها پی ببرم.
وقتی فهمیدم آن ها از طریق خرید و فروش و تغییر سریال گوشی ها یال و کوپالی برای خود به هم زده اند، من هم با تشویق یکی از آن ها وارد این ماجرا شدم. حتی یک بار هنگام فروش گوشی سرقتی در جمعه بازار توسط پلیس دستگیر شدم اما وقتی آن ها با استعلام سریال گوشی مرا آزاد کردند، تازه فهمیدم که خیلی راحت رجیستری را دور زده ام، به همین دلیل هم به خلافکاری هایم ادامه دادم. در همین زمان بود که برای فرار از سرقت ها و مزاحمت های برادرم، منزل مجردی را در خیابان ایثارگران اجاره کردم و بیشتر در مرداب خلافکاری فرو رفتم.
دیگر آزادانه با سارقان و مالخران رابطه داشتم و با تغییر سریال گوشی ها و فروش آن ها به اتباع خارجی، به پول های خوبی رسیدم. این گونه بود که خوش گذرانی هایم شروع شد و به مصرف مشروبات الکلی و ارتباط با دختران و زنان غریبه روی آوردم! برخی از گوشی ها را به اعضای خانواده ام می دادم و از خواهرم برای واریز وجوه پول های فروش گوشی به حساب بانکی او استفاده می کردم! روزگارم به خوش گذرانی و تفریح گره خورده بود، به طوری که با همدستی دیگر اعضای باند درآمد خوبی از طریق تغییر سریال گوشی ها داشتم اما طولی نکشید که پلیس آگاهی به سراغم آمد و تازه فهمیدم همه اعضای این باند که با هم مرتبط بودیم، به دام افتاده اند و ... حالا هم از کارم پشیمانم اما دیگر این پشیمانی سودی ندارد و باید روزهای جوانی ام را پشت میله های زندان بگذرانم.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس آگاهی خراسان رضوی