عباس عبدی در یادداشتی با عنوان "ناکارکردی نهادهای اجتماعی" در اعتماد نوشت: این مقاله چند ماه پیش و در اردیبهشت ۹۷ نوشته شده است، اکنون به مناسبت گذشت یک سال از آن اعتراضات در چند شماره بهصورت یادداشت تقدیم میشود.
۱- مقدمه: اعتراضات دی ماه که در بیش از یکصد شهر کشور به وقوع پیوست برای ناظران غیر منتظره بود. هرچند پس از گذشت چند روز، این اتفاق و اعتراضات از حالت غیر منتظره بودن درآمد و در اذهان عمومی و نخبگان به امری پیشبینی شده و قابل انتظار تبدیل شد! این وضعیت را میتوانیم با شنیدن فوت یکی از آشنایان بر اثر تصادف مقایسه کنیم که در بدو شنیدن خبر یکه میخوریم و تعجب میکنیم، ولی از آنجا که میدانیم او در رانندگی بیاحتیاط است و نرخ مرگومیر ناشی از تصادفات رانندگی نیز در جامعه ما بالاست، پس از گذشت و عبور از تعجب اولیه متوجه قابل انتظار بودن ماجرا برای او میشویم.
بنابر این اگر فوت شده در رانندگی محتاط نبوده و مقررات را رعایت نمیکرد و تاکنون چند بار نیز تصادف کرده و از آن درس نگرفته بود، در این صورت از میزان و شدت تعجب ما کاسته خواهد شد و حتی آن را قابل انتظار هم تلقی میکنیم. درباره این اعتراضات پرسشهای گوناگونی را میتوان طرح کرد. چرا رخ داد؟ پایگاه طبقاتی معترضین چه بود؟ چرا خاموش شد؟ واکنش حکومت نسبت به آن چگونه بود؟ آیا در آینده تکرار خواهد شد؟ و... در این مقاله و یادداشتها میکوشم که از چند زاویه به تحلیل وضعیت اجتماعی و سیاسی ایران که منجر به این اعتراضات شد اشاره کنم.
ابتدا به ناکارکردی نهادهای اصلی جامعه طی بیش از یک دهه اشاره خواهد شد. سپس عوارض این ناکارکردی در بروز و چگونگی بحرانهای ۴گانه بحث میشود؛ و در پایان به جمعبندی و توضیح ناپایداریهای جامعه ایران و اقدامات لازم برای برون رفت از این وضع اشاره خواهد شد.
۲- وضعیت اجتماعی منجر به اعتراضات
وضعیت اجتماعی ایران از جهات گوناگون قابل توضیح و شرح است. وضعیتی که میتواند توصیفکننده علل و چرایی بروز این پدیده باشد...
در اینجا به برخی از این وجوه اشاره میشود.
۲-۱- ناکارکردی نهادی
شاید هیچ چیز بهتر و دقیقتر از ناکارکردی نهادهای اجتماعی در ایران نتواند توصیفکننده وضعیت ناپایدار و شکننده کنونی جامعه ایران باشد. مهمترین نهادهای اجتماعی عبارتند از: نهاد آموزش، رسانه، اقتصاد، خانواده، دین و دولت. با اطمینان میتوان گفت که بیشتر این نهادها فاقد کارکردهای قابل انتظار خود هستند و هرکدام به نحوی دچار اختلال شدهاند. البته این نوع ناکارکردیها کمابیش در بیشتر جوامع وجود دارد. آنچه وضعیت ما را متمایز میکند ناکارکردی مجموعه آنها و گستره و ژرفای این ناکارکردیها است که موجب میشود راهحلهای موردی و جزیی دردی را از این مشکلات درمان نکند. ضمن اینکه این ناکارکردیها بیش از آنکه ریشه در ضعفهای همان نهاد داشته باشند به دلیل دخالت سایر نهادها به چنین وضعی دچار شدهاند.
نهاد آموزش؛ اعم از آموزش ابتدایی و متوسطه یا آموزش عالی، فاقد توان لازم برای اجرای اهداف تعیین شده برای نظام آموزشی است. نهاد آموزش و پرورش و دانشگاهها توان اندکی دارند که دانشآموزان و دانشجویان را مطابق اهداف نظام آموزشی تربیت و اجتماعی کنند. در اینجا به دو نمونه از مطالعات انجام شده درباره میزان علاقه دانشآموزان به دروس مدرسه و نیز میزان اثرگذاری آموزش متوسطه در اجتماعی شدن دانشآموزان مطابق اهداف نظام آموزشی اشاره میشود. مطالعهای که خودم درباره میزان جاذبه و دافعه دروس دبیرستانی در ۶ دبیرستان تهران انجام دادم نشان داد که کمترین جاذبه برای دروس علوم اجتماعی و دینی است. در مرحله بعد جغرافیا و عربی قرار دارند، تاریخ و ادبیات جاذبههای بیشتری دارند، ادبیات فارسی و زبان انگلیسی در سطوح بالاتری از جاذبه قرار میگیرند و بعد از آنها شیمی و فیزیک و در اوج همه آنها ریاضی قرار دارد. فاصله میزان جذابیت این دروس نیز زیاد است.
مطالعه دوم با هدف سنجش جامعهپذیر کردن دانشآموزان از سوی نهاد آموزش و پرورش انجام شد. نتیجهای که از این پژوهش به دست آمده آن بود که در فرآینـد درونی شدن ارزشهای سیاسی مورد نظـر حکومـت و بـه تبـع آن نظـام آموزشـی، دو عامـل بیشترین تاثیر را دارند. رسانه و خانواده اثرگذاری اصلی را دارند. عامل اول استفاده از رسانههای غیر رسمی مثل ماهواره و اینترنت است و عامل دوم موقعیت دینداری فرد که بیشتر از هر چیز دیگر نشات گرفته از موقعیت خانوادگی اوست؛ به عبارتی دو مرجع رسانه و خانواده بیشترین نقش را در شکلدهی به ساختار ذهنی فـرد ایفـا کردهاند. بر حسب اینکه دانشآموز در چه خانوادهای بوده و از چه رسانهای استفاده میکرده است ارزشهای اجتماعی متناظر با آنها را درونی نموده است و آموزش و پرورش در این فرآیند فاقد اثرگذاری است.
اگر نمره دروس اجتماعی را شاخصی برای سنجش اثر آموزش و پرورش در نظر بگیریم متوجه میشویم که اثرگـذاری آن در مـورد هیچ کدام از ارزشها مشهود و معنیدار نیست و در واقع صفر اسـت و نمیتوان آموزههای ارزشی کتب درسی علوم اجتماعی را در درونی کردن یا حتـی اثـرگذاری بـر ارزشهای سیاسی پذیرفته شده در دانشآموزان موفق دانست. هر دو مطالعه نشان میدهد که نظام آموزش رسمی کشور در عمل از دایره اثرگذاری مثبت برای اجتماعی کردن جوانان جامعه بیرون رفته است.
به نظر میرسد که وضعیت نهاد آموزش رسمی چه در سطح آموزش و پرورش و چه در سطح آموزش عالی امر ناشناختهای برای ناظران نیست. شاید بتوان گفت که آموزش عالی نیز وضعیت بدتری دارد. نه قادر به تربیت نیروی انسانی تراز پیشرفت است و حتی آنان هم که به لحاظ علمی در جایگاه مناسبی قرار میگیرند انگیزه خروج از کشور در آنان شدید است.
نهاد دین؛ دین به منزله نهادی مهم که به صورت سنتی اثرگذاری چشمگیری در جامعه داشته و نقش مهمی در تهذیب اخلاقی و انسجام اجتماعی ایفا میکرده است در عمل و به دلیل ادغام شدن نسبی با نهاد دولت، کارایی مستقل خود را از دست داده و دیگر، چون گذشته اثرگذاری مناسب را ندارد و فاقد نفوذ کلام شده است. به ویژه آنکه گرایش شدید به شکلگرایی و مناسکگرایی دینی، آن را از محتوای گذشته خود تهی کرده است. نهاد دین آنچه را که از ارتباط نزدیک با نهاد سیاست به دست آورده به بهای از دست دادن اثرگذاری بر مردم و جامعه است. کافی است میزان مراجعه و حضور مردم در سازمانها و مراسم دینی مثل مساجد، هیاتهای مذهبی، نمازهای جمعه و... را با گذشته مقایسه کنیم.
مقایسهای که از طریق مشاهده مستقیم نیز قابل انجام است. در نقطه مقابل میتوان رویآوری به مراسم و سازمانها و برنامههای عرفی و غیرمذهبی (و نه لزوما ضدمذهبی) را در نظر گرفت که در مسیر رو به رشد قرار دارند. براساس ظواهر و پوشش و نیز مجموع شاخصهای دیگر نیز میتوان فهمید که از تعلقات مذهبی کاسته شده است که یک علت عمده آن ناشی از ضعف نهاد دین در تاثیرگذاری بر جامعه است. مردم نیز به چنین روندی اعتراف دارند.
پیمایش ارزشها و نگرشهای ایرانیان (موج سوم) (۱) نشان میدهد که در برابر ۹.۷ درصد مردم که معتقدند وضع دینداری مردم نسبت به ۵ سال پیش بیشتر شده ۶۶.۲ درصد نظر مخالفی دارند و معتقدند، وضع دینداری کمتر شده و ۲۴ درصد نیز معتقدند فرقی نکرده است (ص ۱۸۷) جالب است که مردم استانهای مرکزی که معمولا دیندارتر شناخته میشوند بیش از سایر استانها معتقدند که وضع دینداری نسبت به ۵ سال پیش کمتر شده است. اصفهان ۸۱ درصد، خراسان رضوی ۷۴ درصد، قزوین ۷۸ درصد، قم ۷۰ درصد، مرکزی ۷۴ درصد، یزد ۷۸ درصد.
همچنین ۶۵ درصد مردم معتقدند که وضع دینداری در ۵ سال آینده نیز کمتر خواهد شد (همان). مطالعه من درباره نامگذاری کودکان تهرانی نشان میدهد که نسبت اسامی اسلامی برای نوزادان تهرانی در سال ۱۳۹۴ فقط ۴۰ درصد است که پایینترین حد در ۵۰ سال گذشته است. رقمی که در سال ۱۳۴۵ برابر ۵۷ درصد بود و در ابتدای انقلاب به بالای ۸۰ درصد رسیده بود. (عبدی، نامگذاری کودکان تهرانی، ۱۲۷).
مطالعات دیگر هم در ماههای اخیر انجام شده که نشاندهنده کاهش التزام به مناسک و عبادات است در حالی که انتظار میرود که در جامعه دینی و با حمایت رسمی این روند بهبود پیدا کند. مقایسه یافتههای پژوهشی سال ۱۳۵۳ علی اسدی با یافتههای کنونی در میزان مسجد رفتن و نماز و روزه را انجام دادن، نشاندهنده این تفاوت چشمگیر است.
نهاد رسانه؛ در کنار نهاد آموزش، شاید بتوان ضعیفترین و ناکارکردترین نهاد را در جامعه ایران نهاد رسانه رسمی دانست. نهادی که در قالب صداوسیما به علت انحصار طی چند دهه یکهتازی میکرد و کلیت نگاه و ساختار آن براساس انحصار شکل گرفت و به کلی از نقش رسانه به مفهوم واقعی خارج شد و نقش رسانهای خود را به ازای نقش تبلیغاتی ترویجی کنار گذاشت. مطبوعات که در یک مقطعی قدرتمند بودند در ادامه تضعیف شدند و از وضعیت مورد انتظار دور گردیدند.
نهاد رسانه رسمی یا صداوسیما از هنگامی دچار اختلال اثرگذاری شد که نهادهای رسانهای خارج از قدرت و اراده آنها شکل گرفت. ابتدا در حد محدودی اینترنت، سپس ماهواره و در ادامه شبکههای اجتماعی مثل فیسبوک و در پایان ورود گوشیهای هوشمند و ترکیب گوشی هوشمند با اینترنت و شبکه اجتماعی، میخی بود که بر تابوت انحصار رسانهای زده شد. برای اطلاع از اهمیت ماجرا در همین اعتراضات دی ماه از مردم پرسیده شد که اخبار اتفاقات اخیر را از چه طریق پیگیری میکردند؟ افراد میتوانستهاند به دو گزینه پاسخ دهند. نتایج آن به شرح زیر است. (۲)
به نظر میرسد که صداوسیما ۵۱ درصد سهام را در دست دارد! ولی اینچنین نیست. ۸۰ درصد مردم حداقل از یکی از شیوههای غیر از صداوسیما پیگیر اخبار اعتراضات بودهاند و اگر ۹ درصد عدم پیگیری و بیجواب را هم در نظر بگیریم فقط ۱۰ درصد مردم به صورت انحصاری از صداوسیما پیگیر اتفاقات بودهاند. در حالی که در گذشته این رقم به بالای ۷۰ درصد میرسید. ولی مهمتر از آن این است کیفیت افرادی که به صورت انحصاری از صداوسیما اخبار را پیگیری میکردند به حداقل رسیده است و شامل پیرترین و کمسوادترین و کماثرترین افراد جامعه میشوند.
اگر اعتمادی به صداوسیما بود، نیازی نبود که ۶۳ درصد استفادهکنندگان از تلگرام، پس از فیلتر شدن آن، به سوی استفاده از فیلترشکن بروند. همین مطالعه نشان میدهد تعداد کسانی که معتقدند صداوسیما واقعیات تجمعات را نشان نمیدهد نسبت به کسانی که معتقدند واقعیات را نشان میدهد حدود ۲.۸ برابر است و این نشاندهنده بیاعتمادی شدید به این رسانه است. فراموش نکنیم این داوری در حالی اظهار شده که همین مردم معتقد بودند که عملکرد صداوسیما در خصوص پوشش اخبار این تجمعات نسبت به گذشته بهتر شده است. همین نشان میدهد که برداشت آنها درباره عملکرد گذشته این سازمان خیلی بدتر بوده است. نظام اجتماعی ایران به طور ملموس و روشنی متوجه شده که به لحاظ رسانهای در ضعف مفرط است و فاقد اثرگذاری حداقلی است و هر چه نیز بودجه به آن تزریق کند لزوما مشکلی حل نخواهد شد.
ادامه دارد
پینوشتها:
۱- وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، دفتر طرحهای ملی، ارزشها و نگرشهای ایرانیان (موج سوم)، محمدرضا جوادییگانه، غلامرضا غفاری تهران: پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، ۱۳۹۵.
۲- گزارش نظرسنجی، بررسی دیدگاه مردم ایران در خصوص تجمعات دیماه ۱۳۹۶، مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران (ایسپا)، دی ۱۳۹۶.