عبد مشابه به چه معناست؟
اسم: عبدالله (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: abdollāh) (فارسی: عبدالله) (انگلیسی: abdollah)
معنی: بنده خدا، بنده ی خدا، ( در تصوف ) به معنی انسان کامل است، ( اَعلام ) ) عبدالله ابن عبدالمطلب: [حدود، میلادی] پدر حضرت محمّد ( ص ) پیامبر اسلام، که اندکی پیش از تولد وی بر اثر بیماری در مدینه وفات یافت، ) عبدالله ابن جحش: [قرن اول هجری] صحابی و پسر عمه ی پیامبر اسلام ( ص ) و از مهاجران به حبشه، در جنگ احد کشته شد، ) عبدالله ابن عمر: [ پیش از هجرت – قمری] صحابی پیامبر اسلام ( ص ) و پسر عمر خلیفه، که در همه ی جنگهای پیامبر و بسیاری فتوحات اسلام شرکت داشت، ) عبدالله ابن طاهر: سومین امیر [، قمری] سلسله ی طارهیان در خراسان، از حامیان ادبیات و هنر، ) عبدالله تیموری: شاه [، قمری] سلسله ی تیموری که پس از کشته شدن عبداللطیف در ماوراءالنهر بر تخت نشست و در جنگ با ابوسعید گورکانی کشته شد، ) عبدالله ازبک: امیر [، قمری] سلسله ی شیبانیان در ماوراءالنهر و ترکستان که بر بخارا، بلخ، سمرقند، تاشکند، فرغانه، بدخشان، خوارزم و خراسان دست یافت و دولت نیرومندی تأسیس کرد، بنده پروردگار، نام پدر پیامبر ( ص )
معنی این واژه در بانک های دیگر
- عبدالله (فرهنگ معین): (ص مر.) بنده خدا، جمع عبادالله، (اِمر.) نامی است از نام های مردان. [خوانش: (عَ بْ دُ لْ لا) [ع.]]
- عبدالله (فرهنگ فارسی هوشیار): بنده خدا: جمع: عباد الله، انسان کامل. -3 (اسم) نامی است از نامهای مردان.
- عبدالله (فرهنگ فارسی آزاد): عَبْدُالله، بنده خدا- نام پدر حضرت رسول و نام فرزند حضرت حسین که بهمین مناسبت ایشان را اَبا عبدالله یا ابوعبدالله یا پدر عبدالله می خوانند (ابو عبدالله کنیه امام جعفر صادق نیز می باشد- ائمه دیگر و غیر ائمه که فرزندی به نام عبدالله داشته اند این کنیه نیز داشتند،
اسم مرکب با عبد مشابه با عبدالله
عبدالماجد : (عربی) بنده ی خدای بزرگوار، بنده ی خدای دارای مجد و بزرگی.
عبدالمتین: (عربی) بنده ی خدای خردمند و با وقار، بنده ی خدای دارای متانت. (متین از نام های خداوند).
عبدالمُطلِّب : (عربی) 1- بنده ی مُطَلِب؛ 2- (اعلام) عبدالمطلِّب بن هاشم، ابوحارث [حدود 127-45 قبل از هجرت] نیای پیامبر اسلام(ص) و رئیس قریش در جاهلیت، متولد مدینه، پرورده در مکّه. صاحب مناصب سِقایَه و رفادَه. وی نزدیک به 60 سال رئیس و فرمانروای مکّه بود و آن شهر را از غارت حبشیان محفوظ داشت. گفته اند نام او شَیبَه و لقب او عبدالمطلّب بوده است و او نخستین کسی از عرب بود که خضاب سیاه را معمول کرد. سن او را هنگام وفات 80 سال و بیشتر نیز گفته اند.
عبدالمُعید: (عربی) بنده ی خدای بازگشت دهنده، بنده ی خدای بازگرداننده.
عبدالمَلِك : (عربی) 1- بنده ی مَلِك (پادشاه). [مَلِك از نام های خداوند]؛ 2- (اَعلام) 1) نام دو تن از امیران سامانی. عبدالملک اول: ششمین امیر سامانی [343-350 قمری]، پسر نوح اول؛ عبدالملک دوم: آخرین امیر سامانی [399 هجری]، پسر نوح دوم، که سلطان محمود خراسان را از او گرفت و سردارانش به او خیانت کردند و او را به ایلک خان تسلیم کردند؛ 2) عبدالملک ابن علی: نخستین فرمانروا [537-558 قمری] و بنیانگذار سلسله ی موحدون، که سلسله ی مرابطون را برانداخت و تونس و مراکش را فتح کرد؛ 3) عبدالملک ابن مروان: خلیفه ی اموی [65-86 قمری] که شورش عبدالله ابن زبیر را به دست حجاج ابن یوسف فرو نشاند و به حجاج اختیارات وسیعی داد. در زمان او دفترهای دولتی از پهلوی به عربی برگردانده شد و نخستین سکه ی طلای اسلامی ضرب شد؛ 4) عبدالملک نیشابوری: (= امام الحرمین) [420-479 قمری] فقیه شافعی و نخستین مدرس مدرسه ی نظامیه ی نیشابور.
عبدالمنان : (عربی) بنده ی خدای نیکی کننده و نعمت دهنده.
عبدالمهدی : (عربی) 1- بنده ی هدایت شده؛ 2- بنده ی مهدی؛ 3-(به مجاز) دوستدار و ارادتمند امام زمان(ع). [این نام به لحاظ تولا و دوستی با امام مهدی (ع) انتخاب می شود].
عبدالواحد: (عربی) 1- بنده ی خدای یكتا و یگانه؛ 2- (اَعلام) نام بسیاری از اشخاص (سیاسی، علمی، ادبی و دینی) در تاریخ.
عبداللطیف : (عربی) 1- بنده ی خدای نیكویی كننده؛ 2- (اَعلام) عبداللطیف: شاه [853-854 قمری] سلسله ی تیموریان، که پدرش الغ بیگ را کشت و جانشین او شد، ولی به زودی خود کشته شد.
عبدالكریم : (عربی) 1- بنده ی خدای بزرگوار؛ 2- (اَعلام) عبدالکریم ریفی: [1882-1962 میلادی] میهن پرست و رهبر مراکشی، که با سلطه ی خارجیان بر مراکش مبارزه کرد [1914-1926 میلادی]. سرانجام بوسیله نیروهای متحد فرانسه و اسپانیا شکست خورد و تبعید شد.
عبدالقادر : (عربی) 1- بنده ی خدای توانا؛ 2- (اَعلام) 1) عبدالقادر جزایری: [1223-1305 قمری] میهن پرست و رهبر الجزایری، که از سال 1248 تا 1264 با اشغالگران فرانسوی جنگید ولی سرانجام شکست خورد و تسلیم شد. او را به فرانسه بردند؛ 2) عبدالقادر گیلانی: [470-561 قمری] صوفی و زاهد ایرانی، بنیانگذار سلسله ی درویشان قادری معروف به قادریه؛ 3) عبدالقادر مراغی [قرن 8 و9 هجری] موسیقیدان ایرانی، از مردم مراغه، که در خدمت سلطان حسین جلایری، امیر تیمور، شاهرخ و مراد، سلطان عثمانی بود. کتابهای متعددی در موسیقی نوشت از جمله: مقاصد الالحان، کنزالالحان، شرح ادوار و جامع الالحان.
عبدالفتاح: (عربی) بنده ی خدای گشاینده.
عبدالغفور: (عربی) بنده ی خدای آمرزنده.
عبدالغفار: (عربی) بنده ی خدای بسیار آمرزنده.
عبدالعلیم : (عربی) بنده ی خدای دانا و آگاه.
عبدالعلی : (عربی) 1- بنده ی علی؛ 2- (به مجاز) دوستدار و ارادتمندِ امام علی(ع). [این نام به لحاظ تولا و دوستی با امام علی(ع) انتخاب می شود].
عبدالعظیم : (عربی) 1- بنده ی خدای بزرگ؛ 2- (اَعلام) عبدالله ابن علی ابن حسین ابن زید ابن حسن ابن علی ابن ابی طالب از بزرگان آل علی معاصر امام محمّد تقی(ع) [قرن 2 هجری] معروف به حضرت عبدالعظیم یا شاه عبدالعظیم.
عبدالعزیز : (عربی) 1- بنده ی خدای گرامی؛ [عزیز از صفات و نام های خداوند تعالی؛ 2- (اَعلام) 1) سلطان عثمانی: [1277-1282 قمری]، که در زمان او شورش و استقلال خواهی در بسیاری از سرزمینهای تابع گسترش یافت. سرانجام صدر اعظم مدحت پاشا، او را وادار به استعفا کرد؛ 2) عبدالعزیز: سلطان مراکش [1311-1325 قمری] که بر اثر شورش مردم ناچار به استعفا شد؛ 3) عبدالعزیز ابن محمّد (= ابن مسعود): بنیانگذار دولت عربستان سعودی [1340 هجری] و نخستین شاه آن [1352-1373 قمری]؛ 4) عبدالعزیز ابن منصور مشهور و متخلّص به عسجدی: [زنده در 432 هجری]، شاعر ایرانی دربار سلطان محمود غزنوی و فرزندانش.
عبدالصمد : (عربی) 1- بنده ی خدای بی نیاز؛ 2- (اَعلام) 1) عبدالصمد بن ابراهیم، ابواحمد فارسی حُصری [762-765 میلادی] محدث . مُقری، معروف به قاریُ الحدیث اهل تبریز. وی در مکه دانش آموخت و در بغداد سکونت گزید و در همین شهر درگذشت. آثار او: اسباب العجائب، مختصر حِرز الاَمانی، ازشاطبی، الاکسیر فی التَّفسیر، اربعون حدیثاً، مختصر تفسیر الرّسعَنی؛ 2) عبدالصمد شیرازی [92-1000] ملقب به شیرین قلم، نقاش ایرانی و از پدید آورندگان مکتب هندو ایرانی،پس از یادگیری نقاشی در شیراز به جمع هنرمندان تبریز ملحق شد و رابطه ی نزدیکی با میر سیدعلی برقرار کرد و به درخواست همایون شاه با جمعی از هنرمندان به هند مهاجرت کرد. در آنجا با همکاری میر سیدعلی و هنرمندان هندی کارگاه هنری همایون شاه را در دهلی دایر کرد و شاگردانی را تربیت کرد. در تصویرگری کتاب بزرگ حمزه نامه که شامل 1400 تصویر روی پارچه است شرکت داشت، از آثار اوست: مرد عمامه به سر سوار بر اسب، مجنون در میان وحوش، و دستگیری ابوالمعالی؛ 3) عبدالصمد بن عبدالله علوی، شمس الدین [زنده 976 قمری] متکلم از آثار او: الجوهرةالخالصة عن الشّوائب فِی العقائدُ المتقدّمة علی جمیع المذاهب؛ 4) عبدالصمد بن فقیه [زنده 1175] ادیب و صوفی مؤلف کتاب اَنیس المُتَّقین در تصوف؛ 5) عبدالصمد قُرطُبی [433-495 قمری] محدث و فقیه و قاضی مالک اندلسی از آثار او: مختصر فی الشروط والاحکام؛ 6) عبدالصمد مصری [1028 قمری] محدث، مؤلف الجواهرالسَّنِیَّة فی النسیة و الکرامات الاحمدیّة؛ 7) عبدالصمد همدانی [1216 میلادی] فقیه امامی، عابد و زاهد. مجاور کربلای معلّی و مقتول در همان شهر در سال 1216 از آثار او: تجرالمعارف، به فارسی در لغت.
عبدالصاحب : (عربی) 1- بنده ی صاحب، بنده ی دارنده و مالک؛ 2- (اَعلام) 1) عبدالصاحب دُجیلی (= ابن عمران) [1331-1362 قمری] ادیب و مورخ عراقی، اهل نجف. از آثار او: اَعلام العرب فی العلوم والفنون، شُعراء العُصُور، شُعراالعراق، الشُّعُربیَّة و شُعرائها، که همه چاپ شده است؛ 2) عبدالصاحب نجفی [1300-1353 قمری] فقیه امامی، اهل نجف، از آثار او: الجوهرة فی شرح التَّبصرة، شرح المَبسوط، کَنزالفرائد، نهایة الدّرایة، در اصول.
عبدالسمیع : (عربی) بنده ی خدای شنوا. (سمیع از نام های خداوند).
عبدالحلیم : (عربی) بنده ی خدای بردبار.
عبدالحمید : (عربی) 1- بنده ی خدای ستوده؛ 2- (اَعلام) نام دو تن از شاهان عثمانی. 1) عبدالحمید اول: سلطان عثمانی [1187-1203 قمری] که علیرغم انعقاد پیمان صلح با روسیه ، نتوانست مانع زیاده طلبی آن شود و بار دگر جنگ آغاز شد؛ 2) عبدالحمید دوم: سلطان عثمانی [1293-1326 قمری]، که به یاری ترکهای جوان بر سرکار آمد و نظام پارلمانی را پذیرفت ولی سال بعد آن را تعطیل کرد. در جنگ با روسها شکست خورد. امپراتوری عثمانی تجزیه شد و بخشهای زیادی از آن استقلال یافت. کشتار ارمنیان [1311-1313 قمری] در زمان او صورت گرفت. بر اثر انقلاب برکنار شد.
عبدالحی : (عربی) 1- بنده ی حی، كه [حی] نامی است از نام های خدای تعالی(هوالحی الذی لایموت)، بنده ی خدای زنده؛ 2- (در عرفان) آن كه مظهر و مجلای حیات سرمدیه حق و زنده به حیات ابدی حق باشد، كه در حقیقت باقی به بقاءالله است و این مرتبه ی بقاء بعد از فناست.
عبدالجلیل : (عربی) 1- بنده ی خدای بزرگوار؛ 2- (اَعلام) عبدالجلیل نصیرالدین ابوالرشید رازی دانشمند شیعه در قرن 6 هجری.
عبدالجبار: (عربی) 1- بنده ی خدای قاهر؛ 2- (دراعلام) عبدالجبار علوی محمودی (زینبی علوی) از شاعران عهد محمود و مسعود غزنوی.
عبدالباقی : (عربی) 1- بنده ی خدای جاوید؛ 2- (اَعلام) عبدالباقی تبریزی خوشنویس معروف قرن 11 هجری.
عبدالاحد: (عربی) بنده ی خدای یكتا و یگانه.
عبدالحق : (عربی) بنده ی خدای راست.