به گزارش سرویس فرهنگ و هنر سرویس ساعدنیوز، یکی از بزرگترین حماسههای منظوم جهان، کتاب شاهنامه فردوسی، اثر ابوالقاسم فردوسی است. این اثر شامل حدود 50,000 تا 61,000 بیت است و به اساطیر، حماسهها و تاریخ ایران از آغاز، تا حملهی اعراب میپردازد. شاهنامه در سه بخش اسطورهای، پهلوانی و تاریخی نگاشته شده و تأثیر عمیقی بر فرهنگ و ادبیات کهن فارسی داشته است. این کتاب به بسیاری از زبانهای زندهی جهان نیز ترجمه شده است.
یکی از بزرگترین و مهمترین آثار ادبیات کهن فارسی و یکی از شاهکارهای حماسی جهان، کتاب شاهنامه فردوسی (Shahnameh) است که توسط حکیم ابوالقاسم فردوسی (Ferdowsi)، شاعر بزرگ ایرانی، در حدود هزار سال پیش سروده شده است. شاهنامه به معنای «کتاب شاهان» است و داستانهای آن به تاریخ و اساطیر ایران باستان میپردازد. این اثر عظیم که بیش از 50,000 بیت شعر را در بر میگیرد، به زبان فارسی دری نوشته شده است.
محمدعلی فروغی، شاهنامه فردوسی را از گرانقدرترین و بزرگترین آثار موجود در تاریخ ادبیات فارسی میدانست و معتقد بود که این اثر نهتنها هویت ملی ایرانیان را زنده نگاه داشته، بلکه زبان فارسی را نیز از فراموشی نجات داده است. او فردوسی را به خاطر زنده نگاه داشتن تاریخ ملی و ادبیات کهن فارسی، بسیار مورد تقدیر قرار میداد.
محمدتقی بهار بر این باور بود که ابوالقاسم فردوسی با شاهنامهی خود، قدرت وعزتنفس را به ایرانیان بازگرداند. او معتقد بود که این اثر، ریشهی ایرانیان را قوی و آنان را در راه مردی، مردانگی و غیرت استوار ساخته است.
مجتبی مینوی معتقد بود که زبان فارسی وسیلهای برای استحکام اتحاد و ارتباط ایرانیان است و شاهنامه فردوسی این زبان را چنان غنی و محکم کرده که از فراموشی و نابودی در امان مانده است. او بر این باور بود که شاهنامه، نقش مهمی در حفظ و تقویت هویت ملی ایرانیان ایفا کرده است.
حبیب یغمایی بر این باور بود که اگر تمام ثروت ایران از عصر غزنوی تاکنون در یک کفهی ترازو قرار گیرد و شاهنامه فردوسی در کفهی دیگر، شاهنامه ارزش بالاتری خواهد داشت. او معتقد بود که این اثر ارزش و اهمیت بینظیری دارد که با هیچ ثروتی قابل مقایسه نیست و جایگاه ویژهای در تاریخ و فرهنگ ایران دارد.
بدیع الزمان فروزانفر، فردوسی را بهخاطر اخلاق شایسته و پاکی سخن، برتر از دیگر شعرا میدانست. او معتقد بود که فردوسی وطنپرست بوده و به ایران، عشق بسیاری داشته است. این عشق و شور در آثار او آشکار است و نشاندهندهی تعهد و وفاداری این شاعر به میهن و فرهنگ ایرانی است. فروزانفر بر این باور بود که ابوالقاسم فردوسی با شاهنامهی خود، ارزشهای والای انسانی و ملی را به نسلهای آینده منتقل کرده است.
در این متن، داستان ضحاک و فریدون روایت میشود. ضحاک به شدت از نام فریدون ترسیده و در تلاش است تا خود را از خطرات محفوظ نگه دارد. او به موبدان میگوید که دشمنی ناشناس در کمین اوست و باید ارتشی علیه آن بسازد. کاوه آهنگر، که از ظلم ضحاک رنجیده است، به دادخواهی برمیخیزد و اوضاع را به شاه گزارش میدهد و از ظالم بودن ضحاک میگوید.
کاوه با ارادهای قوی به مردم میگوید که باید علیه ضحاک قیام کنند و آنها را به سرنگونی ضحاک ترغیب میکند. او پرچم کاویانی را به اهتزاز درآورده و به عنوان نشانهای از قیام علیه ظلم، مردم را به پیوستن به این حرکت دعوت میکند. فریدون پس از آگاهی از این قیام، به جنگ با ضحاک میرود و از خداوند یاری میطلبد.
در ادامه، فریدون با حمایت مردم و قدرت تازهای که به دست آورده، به سوی مبارزه با ضحاک پیش میرود و زمینهساز یک تحول بزرگ میشود. داستان در نهایت به پیروزی خیر بر شر و تجدید قوا در جهان اشاره دارد.
برگردان به زبان ساده
# چنان بد که ضحاک را روز و شب
به نام فریدون گشادی دو لب
هوش مصنوعی: تو به حدی بد هستی که ضحاک، هر روز و شب به یاد فریدون لب به سخن میگشاید.
# بران برز بالا ز بیم نشیب
شده ز آفریدون دلش پر نهیب
هوش مصنوعی: او از ترس پایین رفتن، به بالای دامن برز رفته و دلش به خاطر آفریدون پر از ناراحتی و تنش است.
# چنان بد که یک روز بر تخت عاج
نهاده به سر بر ز پیروزه تاج
هوش مصنوعی: چنان بد شد که یک روز بر تخت زیبای عاج نشسته و بر سر تاجی از سنگ قیمتی گذاشته بود.
# ز هر کشوری مهتران را بخواست
که در پادشاهی کند پشت راست
هوش مصنوعی: از هر سرزمینی، بزرگان را فراخواند تا در سلطنت، پشت به راست ایستاده باشند.
# از آن پس چنین گفت با موبدان
که ای پرهنر باگهر بخردان
هوش مصنوعی: از آن پس او به حکیمان گفت: ای نیکفرهنگ و با دانش، با خردمندان باشید.
# مرا در نهانی یکی دشمنست
که بر بخردان این سخن روشن است
هوش مصنوعی: در دل من دشمنی پنهان وجود دارد که خردمندان به خوبی از وجود او آگاهند.
# به سال اندکی و به دانش بزرگ
گوی بدنژادی دلیر و سترگ
هوش مصنوعی: در زمانی که سن کم است، با دانشی عظیم و بلند همتی میتوان خصوصیات نیک و شجاعت را در خود به وجود آورد.
# اگر چه به سال اندک ای راستان
درین کار موبد زدش داستان
هوش مصنوعی: اگرچه مدت زمان زیادی نگذشته، اما در این کار، داستان آن موبد برای شما حقیقتی روشن و قابل فهم است.
# که دشمن اگر چه بود خوار و خرد
نبایدت او را به پی بر سپرد
هوش مصنوعی: اگرچه دشمن ضعیف و کوچک است، اما نباید او را به آسانی به شکست واگذار کرد.
# ندارم همی دشمن خرد خوار
بترسم همی از بد روزگار
هوش مصنوعی: من از دشمنان خرد و کوچکتر از خودم نمیترسم، بلکه تنها از روزگار بد باید بترسم.
# همی زین فزون بایدم لشکری
هم از مردم و هم ز دیو و پری
هوش مصنوعی: من به لشکری نیاز دارم که شامل انسانها و موجودات شگفتانگیز مانند دیوان و پریان باشد تا این مشکل را برطرف کنم.
# یکی لشگری خواهم انگیختن
ابا دیو مردم برآمیختن
هوش مصنوعی: من میخواهم سپاهی را تشکیل دهم تا با دیوان هنجار شکن، در میان مردم مواجه شوم.
# بباید بدین بود همداستان
که من ناشکیبم بدین داستان
هوش مصنوعی: باید در این موضوع هم نظر باشیم که من در این ماجرا انتظار ندارم صبور باشم.
# یکی محضر اکنون بباید نوشت
که جز تخم نیکی سپهبد نکشت
هوش مصنوعی: اکنون باید چیزی نوشته شود که جز نیکی و خوبی از فرمانده بزرگ چیزی به جا نمانده است.
# نگوید سخن جز همه راستی
نخواهد به داد اندرون کاستی
هوش مصنوعی: فقط سخنانی که با حقیقت همراه هستند، ارزش دارند و درون انسان باید خالی از کمبود و نقص باشد.
# ز بیم سپهبد همه راستان
بر آن کار گشتند همداستان
هوش مصنوعی: از ترس سپهبد، همه مردم راستگو به آن کار به طور یکصدا و هماهنگ شدند.
# بر آن محضر اژدها ناگزیر
گواهی نوشتند برنا و پیر
هوش مصنوعی: در آنجا که اژدها حضور داشت، هم جوانان و هم پیرمردان مجبور شدند شاهدی برای این ماجرا ثبت کنند.
# هم آنگه یکایک ز درگاه شاه
برآمد خروشیدن دادخواه
هوش مصنوعی: در آن لحظه، هر شخص به نوبت از درگاه شاه بیرون آمد و فریاد درخواست کمک و دادخواهی سر داد.
# ستم دیده را پیش او خواندند
بر نامدارانش بنشاندند
هوش مصنوعی: ستمدیده را نزد او دعوت کردند و او را در میان افراد بزرگ و نامدار نشاندند.
# بدو گفت مهتر به روی دژم
که بر گوی تا از که دیدی ستم
هوش مصنوعی: رئیس به او گفت که جلو برو و ببین آیا کسی را دیدهای که مورد ظلم قرار گرفته باشد.
# خروشید و زد دست بر سر ز شاه
که شاها منم کاوهٔ دادخواه
هوش مصنوعی: او فریاد زد و دست بر سر خود گذاشت و گفت: «ای شاه، من کاوه هستم، کسی که به دادخواهی برمیخیزد.»
# یکی بیزیان مرد آهنگرم
ز شاه آتش آید همی بر سرم
هوش مصنوعی: من مردی هستم که از آتش بیزیان بهره میبرم، حتی اگر شاه آتش بر سرم بیفتد.
# تو شاهی و گر اژدها پیکری
بباید بدین داستان داوری
هوش مصنوعی: تو پادشاهی و حتی اگر به شکل اژدها باشی، باید به این مسئله قضاوت کنی.
# که گر هفت کشور به شاهی تراست
چرا رنج و سختی همه بهر ماست؟
هوش مصنوعی: اگر هفت سرزمین زیر سلطنت توست، پس چرا باید همهی رنجها و سختیها نصیب ما شود؟
# شماریت با من بباید گرفت
بدان تا جهان ماند اندر شگفت
هوش مصنوعی: باید با تو حساب و کتابی داشته باشم تا دنیا همچنان در حال شگفتی باقی بماند.
# مگر کز شمار تو آید پدید
که نوبت ز گیتی به من چون رسید
هوش مصنوعی: آیا ممکن است در شمار تو مشخص شود که چرا این دنیا به من چنین فرصتی را داده است؟
# که مارانت را مغز فرزند من
همیداد باید ز هر انجمن
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که مغز و هوش فرزند من باید در هر جمع و تصمیمگیری به کار گرفته شود و مورد استفاده قرار گیرد.
# سپهبد به گفتار او بنگرید
شگفت آمدش کان سخنها شنید
هوش مصنوعی: سردار به سخنان او توجه کرد و از آنها شگفت زده شد، زیرا که این حرفها را قبلاً شنیده بود.
# بدو باز دادند فرزند او
به خوبی بجستند پیوند او
هوش مصنوعی: او را دوباره به فرزندش بازپس دادند و به خوبی در جستجوی پیوند و ارتباط او برآمدند.
# بفرمود پس کاوه را پادشا
که باشد بران محضر اندر گوا
هوش مصنوعی: سپس شاه به کاوه فرمان داد که در آن محل حاضر باشد و شهادت دهد.
# چو بر خواند کاوه همه محضرش
سبک سوی پیران آن کشورش
هوش مصنوعی: وقتی کاوه همه را به دعوت خود خواند، به سمت بزرگترها و سالخوردگان آن سرزمین رفت.
# خروشید کای پای مردان دیو
بریده دل از ترس گیهان خدیو
هوش مصنوعی: بیدار شو، ای مردان! شما که دلهایتان از ترس دنیا پریشان شده، برای رهایی از مشکلات و fears به پا خیزید.
# همه سوی دوزخ نهادید روی
سپردید دلها به گفتار اوی
هوش مصنوعی: همه به سمت جهنم رو آوردید و دلهای خود را به سخنان او سپردید.
# نباشم بدین محضر اندر گوا
نه هرگز براندیشم از پادشا
هوش مصنوعی: من در این جا حضور ندارم و هرگز به فکر پادشاهی نیستم.
# خروشید و برجست لرزان ز جای
بدرید و بسپرد محضر به پای
هوش مصنوعی: ناگهان نعرهای زد و از جا بلند شد، به طوری که به شدت لرزید، و سپس به زیر پا افتاد.
# گرانمایه فرزند او پیش اوی
ز ایوان برون شد خروشان به کوی
هوش مصنوعی: فرزند باارزش او در پیش او از ایوان خارج شد و با صدای بلند به سمت کوچه رفت.
# مهان شاه را خواندند آفرین
که ای نامور شهریار زمین
هوش مصنوعی: مهمانان بزرگ شاه را ستایش کردند و گفتند که ای پادشاه مشهور و شناختهشده بر روی زمین.
# ز چرخ فلک بر سرت باد سرد
نیارد گذشتن به روز نبرد
هوش مصنوعی: تقدیر و سرنوشت انسان هیچگاه اجازه نمیدهد که در روز سختی و نبرد، از باران سرما و مشکلات عبور کند.
# چرا پیش تو کاوهٔ خامگوی
بسان همالان کند سرخ روی
هوش مصنوعی: چرا زبان بیحرکت و بیفکر من در مقابل تو به شدت شرمنده و خجالتزده میشود؟
# همه محضر ما و پیمان تو
بدرد بپیچد ز فرمان تو
هوش مصنوعی: تمامی افراد در محضر ما هستند و پیمان تو در برابر فرمان تو به زحمت میافتد.
# کی نامور پاسخ آورد زود
که از من شگفتی بباید شنود
هوش مصنوعی: به زودی شخص مشهور پاسخ داد که باید شگفتیهایی را از من بشنوی.
# که چون کاوه آمد ز درگه پدید
دو گوش من آواز او را شنید
هوش مصنوعی: وقتی کاوه از درگاه بیرون آمد، دو گوش من صدای او را شنید.
# میان من و او ز ایوان درست
تو گفتی یکی کوه آهن برست
هوش مصنوعی: میان من و او فاصلهای وجود دارد که مانند کوهی از آهن است. تو به درستی اشاره کردی که این فاصله بسیار بزرگ و طاقتفرساست.
# ندانم چه شاید بدن زین سپس
که راز سپهری ندانست کس
هوش مصنوعی: نمیدانم بعد از این چه بر سر بدن خواهد آمد که هیچکس راز آسمان را ندانسته است.
# چو کاوه برون شد ز درگاه شاه
برو انجمن گشت بازارگاه
هوش مصنوعی: وقتی کاوه از درگاه شاه بیرون آمد، مردم گرد هم آمدند و بازار پر از شور و شوق شد.
# همی بر خروشید و فریاد خواند
جهان را سراسر سوی داد خواند
هوش مصنوعی: او به شدت فریاد میزد و به همه اعلام میکرد که در دنیا باید عدالت برقرار شود.
# ازان چرم کاهنگران پشت پای
بپوشند هنگام زخم درای
هوش مصنوعی: چرمهایی که شرحهدیده از حیوانات هستند، برای محافظت از پاها در زمان زخم استفاده میشوند.
# همان کاوه آن بر سر نیزه کرد
همانگه ز بازار برخاست گرد
هوش مصنوعی: کاوه، همان کسی که پرچم را بر سر نیزه بلند کرد، همان لحظه بود که از بازار سر بلند کرد و به پا خواست.
# خروشان همیرفت نیزه بدست
که ای نامداران یزدان پرست
هوش مصنوعی: با چالاکی و قدرت، جنگجویی با نیزه در دست به سمت جلو حرکت میکند و به نامدارانی که یزدان را میپرستند، اشاره میکند.
# کسی کاو هوای فریدون کند
دل از بند ضحاک بیرون کند
هوش مصنوعی: کسی که آرزوی فریدون را در سر دارد، میتواند دل خود را از چنگال ضحاک آزاد کند.
# بپویید کاین مهتر آهرمن است
جهان آفرین را به دل دشمن است
هوش مصنوعی: بشتابید که این سردسته شیطان است، او در دل دشمنانی برای جهان آفرین دارد.
# بدان بیبها ناسزاوار پوست
پدید آمد آوای دشمن ز دوست
هوش مصنوعی: بدان که بیارزش و بیمقدار، ناسزا و بدگوییها از پوست و ظاهر پدید میآید و صدای دشمن گاهی از طرف کسی که به او نزدیک هستیم میآید.
# همیرفت پیش اندرون مرد گرد
جهانی برو انجمن شد نه خرد
هوش مصنوعی: یک مرد دوراندیش و باهوش به جلو میرفت و وقتی به جمعی رسید، تصمیم گرفت که در آنجا بماند.
# بدانست خود کافریدون کجاست
سراندر کشید و همیرفت راست
هوش مصنوعی: کافریدون متوجه شد که کجاست، پس سرش را بالا گرفت و به راه خود ادامه داد.
# بیامد به درگاه سالار نو
بدیدندش آنجا و برخاست غو
هوش مصنوعی: به درگاه رئیسی بزرگ وارد شد و مردم آنجا او را دیدند و شور و هیاهویی به پا شد.
# چو آن پوست بر نیزه بر دید کی
به نیکی یکی اختر افگند پی
هوش مصنوعی: وقتی آن پوست را بر نیزه دید، متوجه شد که ستارهای نیکو بر افرازده شده است.
# بیاراست آن را به دیبای روم
ز گوهر بر و پیکر از زر بوم
هوش مصنوعی: آن را با پارچهای زیبا و باارزش از روم تزئین کن و ظاهرش را با طلا بیارای.
# بزد بر سر خویش چون گرد ماه
یکی فال فرخ پی افکند شاه
هوش مصنوعی: پادشاه مثل گوی ماه، یک فال خوش و نیکو بر سر خود انداخت.
# فرو هشت ازو سرخ و زرد و بنفش
همیخواندش کاویانی درفش
هوش مصنوعی: رنگهای سرخ، زرد و بنفش که از آن فرو میریزد، درفش کاویانی را میخوانند و توصیف میکنند.
# از آن پس هر آنکس که بگرفت گاه
به شاهی بسر برنهادی کلاه
هوش مصنوعی: پس از آن زمان، هر کسی که به مقام سلطنت میرسید، بر سر خود کلاهی میگذاشت.
# بران بیبها چرم آهنگران
برآویختی نو به نو گوهران
هوش مصنوعی: چرمهای بیارزش آهنگران را به خوبی آویختهای و جواهرات تازهای را به نمایش گذاشتهای.
# ز دیبای پرمایه و پرنیان
برآن گونه شد اختر کاویان
هوش مصنوعی: از پارچههای نرم و گرانبها و زیبای دیبای پرمایه، ستارههای کاویان در آن حالت و زیبایی افراز شدهاند.
# که اندر شب تیره خورشید بود
جهان را ازو دل پرامید بود
هوش مصنوعی: در شبهای تاریک، نور خورشید امید را در دلها به وجود میآورد و جهان را روشن میکند.
# بگشت اندرین نیز چندی جهان
همی بودنی داشت اندر نهان
هوش مصنوعی: دنیا در این مدت همچنان به حرکت خود ادامه میداد، حتی اگر در حال حاضر چیزی از آن دیده نمیشد.
# فریدون چو گیتی برآن گونه دید
جهان پیش ضحاک وارونه دید
هوش مصنوعی: فریدون وقتی دنیا را به آن شکل مشاهده کرد، وضعیت جهان را مانند زمان ضحاک معکوس و نابسامان دید.
# سوی مادر آمد کمر بر میان
به سر برنهاده کلاه کیان
هوش مصنوعی: او به سمت مادرش آمد، با کمر بسته و کلاهی بر سر که نماد بزرگی و قدرت کیانی است.
# که من رفتنیام سوی کارزار
ترا جز نیایش مباد ایچ کار
هوش مصنوعی: من به سوی میدان نبرد میروم و امیدوارم که تنها کاری که با تو دارم دعا و نیایش باشد، نه چیز دیگری.
# ز گیتی جهانآفرین را پرست
ازو دان بهر نیکی زور دست
هوش مصنوعی: از دنیای مادی، خالق جهان را مورد پرستش قرار بده و بدان که تنها به خاطر اوست که تواناییهای نیکو به دست میآید.
# فرو ریخت آب از مژه مادرش
همیخواند با خون دل داورش
هوش مصنوعی: آب از مژههای مادرش فرو میریزد و او با دل شکستهاش به ناله و فریاد مشغول است.
# به یزدان همیگفت زنهار من
سپردم ترا ای جهاندار من
هوش مصنوعی: من به خدا میگویم که مرا نجات ده، زیرا من تو را به عنوان سرپرست و فرماندهام به خدا سپردم.
# بگردان ز جانش بد جاودان
بپرداز گیتی ز نابخردان
هوش مصنوعی: به او بگو که از زندگیاش به طور مثبت و با خردمندی استفاده کند و از مشکلات و افراد ناآگاه دوری کند تا به سعادت و آرامش برسد.
# فریدون سبک ساز رفتن گرفت
سخن را ز هر کس نهفتن گرفت
هوش مصنوعی: فریدون به سبکی و به آرامی به راه افتاد و از هر کسی که میخواست حرفی بزند، سکوت اختیار کرد.
# برادر دو بودش دو فرخ همال
ازو هر دو آزاده مهتر به سال
هوش مصنوعی: برادران او دو نفر بودند، که هر دو خوشبخت و همنوع بودند. از آنها هر دو آزاد و بزرگتر به شمار میرفتند.
# یکی بود ازیشان کیانوش نام
دگر نام پرمایهٔ شادکام
هوش مصنوعی: یکی از آنها به نام کیانوش بود، که نام دیگرش نشاندهندهی شخصیت باارزش و خوشبختش است.
# فریدون بریشان زبان برگشاد
که خرم زئید ای دلیران و شاد
هوش مصنوعی: فریدون با زبان پر از شادی گفت که ای دلیران و شاداب، خوشحال شوید و شاد زندگی کنید.
# که گردون نگردد به جز بر بهی
به ما بازگردد کلاه مهی
هوش مصنوعی: نمیتوان زمان را تغییر داد و فقط به جای خوبی میتوان بازگشت.
# بیارید داننده آهنگران
یکی گرز فرمود باید گران
هوش مصنوعی: آهنگر خبره را بیاورید، زیرا فرمان میدهد تا یک گرز سنگین بسازند.
# چو بگشاد لب هر دو بشتافتند
به بازار آهنگران تاختند
هوش مصنوعی: وقتی که هر دو صحبت کردند، به سمت بازار آهنگران رفتند و به سرعت به آنجا رسیدند.
# هر آنکس کزان پیشه بد نامجوی
به سوی فریدون نهادند روی
هوش مصنوعی: هر کسی که در پی کار و شغلی بد و نامناسب باشد، به سمت فریدون روی میآورد.
# جهانجوی پرگار بگرفت زود
وزان گرز پیکر بدیشان نمود
هوش مصنوعی: جهانجو به سرعت پرگار را برداشت و با آن، شکلهایی از موجودات را به تصویر کشید.
# نگاری نگارید بر خاک پیش
همیدون بسان سر گاومیش
هوش مصنوعی: دختری زیبا و دلربا بر زمین نقش و نگاری کشیده، مانند سر یک گاومیش.
# بر آن دست بردند آهنگران
چو شد ساخته کار گرز گران
هوش مصنوعی: آهنگران هنگام آماده شدن کار، به آن دست زدند و مشغول شدند.
# به پیش جهانجوی بردند گرز
فروزان به کردار خورشید برز
هوش مصنوعی: آنها گرزی روشن و درخشان را به نزد جهانجو بردند که مانند خورشید میدرخشید.
# پسند آمدش کار پولادگر
ببخشیدشان جامه و سیم و زر
هوش مصنوعی: او از کار پولادگر خوشش آمد و به آنها لباس و نقره و طلا هدیه داد.
# بسی کردشان نیز فرخ امید
بسی دادشان مهتری را نوید
هوش مصنوعی: بسیاری از آنها امیدهای خوشی داشتند و به بسیاری دیگر نیز پیشرفت و موفقیت را نوید دادند.
# که گر اژدها را کنم زیر خاک
بشویم شما را سر از گرد پاک
هوش مصنوعی: اگر اژدها را در زیر خاک دفن کنم، شما را از تمام آلودگیها و گرد و غبار پاک خواهم کرد.
فانوس خیال
شاهنامهٔ فردوسی - چاپ مسکو
فریدون و ضحاک اثر محمد بهرامیتاریخ اثر:سال 1340تکنیک:آبرنگ و گواش – طلا
کاوه اثر محمد بهرامیتکنیک:آبرنگ گواش