زردی من از تو
سرخی تو از من
غم برو شادی بیا
محنت برو روزی بیا
ای شب چهارشنبه
ای کلیه جاردنده
بده مراد بنده
***
تق تق تق فش فشه فاصلمون کم بشه
هیزم و نفت و آتیش دوستت دارم خدایش
سیب زمینی به سیخه عکس گلت به میخه
غماتو بیار فوتش کن کینه داری شوتش کن
هوا بهاری میشه سرما فراری میشه
زردی ازت دور بشه هرچی بخوای جور بشه
***
آی بچه ها آی بچه ها
وقتی میرین تو کوچه ها
نرین آتیش بازی کنین
ترقه ها خطر دارن
چشاتونو در میارن
دست ها رو پر پر میکنن
گوشاتونو کر میکنن
***
رسیدی و پر از شادی و شوری، آهای چارشنبه سوری
شنیدم با جوانان جفت و جوری، آهای چارشنبه سوری
شده فرهاد با فرزاد و هوشنگ، برای شب هماهنگ
شعر برای چهارشنبه سوری و از رو آتش پریدن
پیامک میزند پوران به پوری، آهای چارشنبه سوری
پس از سالی چتیدن یا پیامک، خوشا مهسا و بابک
مزه دارد ملاقات حضوری، آهای چارشنبه سوری
جوانان با مدلهای فرنگی، پی خوش آب و رنگی
تماما ناز و گوگوری مگوری، آهای چارشنبه سوری
نمایشگاه انواع مدلها، طراوت بخش دلها
صفابخش اُناثی و ذکوری، آهای چارشنبه سوری
بساط سرخی تو، زردی من، سر هر کوی و برزن
تو هم چون مردمان غرق سروری، آهای چارشنبه سوری
مش اصغر توی چادر دیدنی شد، پی قاشق زنی شد
که باشد استتار اینجا ضروری، آهای چارشنبه سوری
چراغ قرمز و ده حاجی فیروز، سیه روی و سیه روز
بگیرند از جماعت پول زوری، آهای چارشنبه سوری
یکی از جیغ و داد اهل کوچه، کند دندان قروچه
شعر برای چهارشنبه سوری و از رو آتش پریدن
بگوید داد از این حد بی شعوری، آهای چارشنبه سوری
بر اعصابش زند یکریز تقه، هیاهوی ترقه
ندارد بیش از این تاب صبوری، آهای چارشنبه سوری
به فحش و لعن بر آباء و اجداد، مزاحم را کند یاد
شب آمرزش اهل قبوری، آهای چارشنبه سوری
مقصر من نمی گویم تـو هستی، ولی از بمب دستی
چه چشمانی که شد محکوم کوری، آهای چارشنبه سوری
نمی دانم بهشتی یا جهنم، که کارت گشته درهم
از این دیو و دد و غلمان و حوری، آهای چارشنبه سوری
کنند آزارها با نام سرکار، گروهی مردم آزار
که دورند از ادب صد سال نوری، آهای چارشنبه سوری
امید است اینکه با شادی معقول، همه خوشحال و شنگول
کنیم از شیوه ی این عده دوری، آهای چارشنبه سوری
شعر برای چهارشنبه سوری و از رو آتش پریدن
***
بیاین آتیش روشن کنیم که آخر ِ زمستونه
چارشنبه امسالیمون حسابی آتیش بارونه
غم و به آتیش بزنیم سرخی ِ آتیش مال ما
درد و بلاها دور بشه از خونه امسال ما
آرش و کیخسرو و جم با همه اجداد ما
از گرمی آتیشامون دعوت بشن به خونه ها
کوزه جهل و بشکنیم از پشت بوم اندیشه
اسپند به آتیش بزنیم چشم حسودا کور بشه
بیاین دعا کنیم با هم دوباره آزادی بیاد
محنت بره روزی بیاد غم بره و شادی بیاد
اهریمنا عاصی بشن از شادی امسال ما
کور بشن و دور بشن و دود بشن و برن هوا
***
چهارشنبه سوری
افروختن آتش است
و من
به احترام رسوم گذشتگان
امشب را کنار آتش برافروخته شده دلم
سحر می کنم
***
شبی بود و گذشت …
ماندم با
آتش بازیه مدام چشمانت
چه کنم؟
***
کردم از کودکی یادی
توی کوچه قدیمی
شبای چارشنبه سوری
باسرو صدا و شادی
آتشی بر پا می کردیم
غصه ها می شد فراری
نمی زد کسی ترقه
نمی شد شیون وزاری
همسایه با مهربونی
به ماها می داد شیرینی
شبای شوروصفا بود
شبای چارشنبه سوری
***
سهم من از چهارشنبه سوری
همین شده که آتش را نگاه کنم
و به یاد آتشی بیفتم که
چشمانت به جانم انداخت
***
چهارشنبه سوری مقدمه عید نوروز است
و آتش چشمانت مقدمه عشقبازی ما
***
در این چهارشنبه آخر سال
آتش روشن میکنم
به یاد آتشی که در دلم انداختی
دلم نمیخواهد خاموش شود
تا صبح بیدار میمانم
و هیزمی به داخل آتش می اندازم
نگاهم کن و مگذار آتش عشمان خاموش شود
***
***
بیا در غروب آخرین سه شنبه سال برای گردگیری افکارمان آتشی بیافروزیم
و کینه ها را بسوزانیم و زردی خاطرات بد را به آتش
و سرخی عشق را از آتش بگیریم
و آتش نفرت را در وجودمان خاموش کنیم !
***
چنین گفت زرتشت
” که سوزانید بدی را درآتش ، تا ز آتش برون آید نیکی”
پس تو نیز چنین کن
***
سلامتی اونایی که براشون مثل آتیش چهارشنبه سوری بودیم
همه وجودمون تو آتیش عشقشون سوخت
تا اونا با شادی از رومون بپرن و رد بشن …
***