ماه تابانم تویی ،
در شب تارم بتاب
آری مهتابم تویی ،
لحظه ای بر من بتاب
***
ماه من…
غصه اگر هست بگو تا باشد
معنی خوشبختی، بودن اندوه است
اینهمه غصه و غم، اینهمه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه ،میوه یک باغند
همه را با هم و با عشق بچین، ولی از یاد مبر
پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند
که خدا هست
خدا هست
خدا هست هنوز
***
ای فدای لحظه ی در ماه شاید دیدنت
چشم تو کندوی صدها عاشق دیوانه وار
من ولی دیوانه ام ، دیوانه ی نوشیدنت
در دو چال گونه ات دنیای من جا میشود
عاشق دنیای خویشم لحظه ی خندیدنت
گرچه زیبا تر ز ماهی ، آمدی از آسمان
تا نیفتد چشم نامحرم به شب تابیدنت
***
خانه ی تحقیق را ماه شبستان تویی
انفس و آفاق را میوه ی بستان تویی
از ره صورت ترا آدم خاکیست نام
چونکه به معنی رسی صورت رحمان تویی
***
تو ماه بودی و
بوسیدنت نمی دانی…
چه ساده
داشت مرا هم بلند قد می کرد
***
ای که تو ماه آسمان ماه کجا و تو کجا
در رخ مه کجا بود این کر و فر و کبریا
جمله به ماه عاشق و ماه اسیر عشق تو
ناله کنان ز درد تو لابه کنان که ای خدا
***
سوی تو سجده می کنم ماه مقدسم تویی
بنده ی کس نمی شوم عزیز هم قسم تویی
حمد و حدیث و آیه ام یار رفیق و ساده ام
در طلبت کجا روم به هر کجا رسم تویی
***
ماه من غصه چرا؟؟
تو مرا داری و من هر شب و روز، آرزویم همه خوشبختی توست
ماه من، دل به غم دادن و از یاس سخنها گفتن
کار آنهایی نیست که خدا را دارند
ماه من، غم و اندوه اگر هم روزی، مثل باران بارید
یا دل شیشه ای ات از لب پنجره عشق، زمین خورد و شکست
با نگاهت به خدا چتر شادی وا کن
و بگو با دل خود که خدا هست، خدا هست هنوز
او همانیست که در تارترین لحظه شب، راه نورانی امید نشانم می داد
او همانیست که هر لحظه دلش میخواهد همه زندگی ام، غرق شادی باشد
***
چه شده است ماه ما را، که خلاف آن شب، امشب
ز جمال و جلوه افتاده و رنگ بو ندارد؟
***
نشسته ام شبان بیشمار
تا سپیده دم به انتظار
با دلی پراز بهانه بیقرار
نوشته ام بسی تو را
به لوح دل
به قطره های شبنم نگاه منتظر
چو آسمان که شب نقاب تیرگی به رخ کشد
میکشانیم به وسعت سیاه بخت خویش
مینشانیم به خلوت و سکوت بی کسی
تکه تکه میشود دلم
به چشمک ستاره ها
به حسرت حضور ماه
به بزم عاشقانه شب و
نگاه مست سایه ها
تو ماه من
کجای آسمان دل نشسته ای؟
که ُرخ ز مهر دیده ام گُسسته ای
که دل به حسرت ندیدنت شکسته ای
دلم هزار بهانه میشود
به انتظار دیدنت
چرا تو ماه آسمان دل نمی شوی؟
***
ای كه تو ماه آسمان ماه كجا و تو كجا
در رخ مه كجا بود این كر و فر و كبریا
جمله به ماه عاشق و ماه اسیر عشق تو
ناله كنان ز درد تو لابه كنان كه ای خدا
سجده كنند مهر و مه پیش رخ چو آتشت
چونك كند جمال تو با مه و مهر ماجرا
آمد دوش مه كه تا سجده برد به پیش تو
غیرت عاشقان تو نعره زنان كه رو میا
خوش بخرام بر زمین تا شكفند جان ها
تا كه ملك فروكند سر ز دریچه سما
چونك شوی ز روی تو برق جهنده هر دلی
دست به چشم برنهد از پی حفظ دیده ها
هر چه بیافت باغ دل از طرب و شكفتگی
از دی این فراق شد حاصل او همه هبا
زرد شدست باغ جان از غم هجر چون خزان
كی برسد بهار تو تا بنماییش نما
بر سر كوی تو دلم زار نزار خفت دی
كرد خیال تو گذر دید بدان صفت ورا
گفت چگونه ای از این عارضه گران بگو
كز تنكی ز دیده ها رفت تن تو در خفا
گفت و گذشت او ز من لیك ز ذوق آن سخن
صحت یافت این دلم یا رب تش دهی جزا
مولوی
***
تنها تو وقتی صدا می زنی
نامم دهان به دهان می چرخد
ماه کامل می شود
و با ده انگشت می تابد.
بلبلی پشت سنگ می خواند
با رگه هایی از طلا
دستت
مثل یک شعر سیاسی گرم است.
***
وقت خواب آمد عزیز ِمهربانم،
شب بخیر خسته ای، باید بخوابی
هم زبانم، شب بخیر شب شد
و ماه آمده تا دلربایی ها کند
نوبت ماه است ای ماه ِجهانم،
***
نغمه خوان دل عشاقم
و گیر است دلم …
بین ماه و من و خورشید و خدا
درگیریست
***
چون نرقصد جانم از شادی که جانانم تویی
محرم دل مطلب تن مقصد جانم تویی
امشب که زیبا صنم ماه شبستانم تویی
چرخ پنداری نمی داند که مهمانم تویی
از دهان و قد و عارض ای بت حوری سرشت
حوض کوثر شاخ طوبی باغ رضوانم تویی
دشمن بیگانه ام تا شاهد بزم منی
مانع پروانه ام تا شمع ایوانم تویی
***
سلام ای خداترین خدای رومِ باستان
سلام دخترِ زمین؛سلام ماهِ آسمان
دل تو را شبی کنار کعبه کشف کرده ام
و گشته ام به دورِ آن، شبیه این زمینیان!
گران ترین کتیبه ای که کشف کرده آدمی!
فراعنه نه؛کلّ مصر ذرّه ایست پیشِ آن
بگو چقدر شعرِ عاشقانه می توان سرود؟
چقدر واژه نانوشته مانده است در جهان؟
***