نوروز پیام آور مهر اسـت کـه مرا وامی دارد تنها بـه خاطر تو دوست داشتن را یاد بگیرم.
🌸🌸🌸
نوروز شعر بی غلطی اسـت کـه پایان رویاهای ناتمام را تفسیر میکند.
🌸🌸🌸
نوروز بزرگم بزن اي مطرب امروز
زیرا کـه بود نوبت نوروز بـه نوروز
کبکان دری غالیه در چشم کشیدند
سروان سهی عبقری سبز خریدند
بادام بنان مقنعه بر سر بدریدند
شاه اسپرمان چینی در زلف کشیدند
” منوچهری “
🌸🌸🌸
دوباره آمد از راه
بهار سبز و زیبا
جوانه زد درختان
در ده کوچک ما
پروانه هاي رنگی
میرقصند روی گل ها
در دشت ودر بیابان
در باغ هاي زیبا
مادربزرگ خوبم
دوباره سفره چیده
هفت سین سفره گوید
کـه سال نو رسیده
” ملیحه آقاجانی
🌸🌸🌸
برف و یخ آب شد
چشمه ها شد روان
شد زمین رنگرنگ
خنده زد آسمان
باز دنیای ما
شاد و پیروز شد
آمد ؛ آمد بهار
عید نوروز شد
پر شد از بوی گل
کوچه ها ؛ خانه ها
باز آغاز شد
رقص پروانه ها
بازهم پهن شد
سفره هفت سین
هر کجای زمین
🌸🌸🌸
هنگام بهار اسـت و جهان چون بت فرخار
خیز اي بت فرخار بیار آن گل بیخار
در پرتو الطاف ایزد منان ؛
نوروز فرخنده بر روزگار خرمتان مبارک
و
بهار شوق انگیز بر قامت سبز وجودتان
شکوفه باران باد.
لبتان پر خنده
قلبتان از مهر آکنده
دولتتان پاینده
ونوروزتان فرخنده باد
🌸🌸🌸
باز هفت سین سرور
ماهی و تنگ بلور
سکه و سبزه و آب
نرگس و جام شراب
بازهم شادی عید
آرزوهای سپید
باز لیلای بهار
باز مجنونی بید
بازهم رنگین کمان
باز باران بهار
باز گل مست غرور
باز بلبل نغمه خوان
باز رقص دود عود
باز اسفند و گلاب
باز آن سودای ناب
کور باد چشم حسود
باز تکرار دعا
یا مقلب القلوب
یا مدبر النهار
حال ما گردان تو خوب
راه ما گردان تو راست
باز نوروز سعید
بازهم سال جدید
بازهم لاله عشق
خنده و بیم و امید
عید شـما مبارک
🌸🌸🌸
جشن فـــرخنده فـــرودیـن اسـت
روز بازار گـــل و نسرین اسـت
🌸🌸🌸
یاری کـه رمید آمد
عیدانه فراوان باد
تا باد چنین بادا!
سال نو مبارک.
🌸🌸🌸
عید نوروز
عید نوروز می رسد از راه
شادی از روی خانه میبارد
پدرم با چه دقتی دارد
بوته هاي بنفشه میکارد
مادر مهربان من از صبح
شستشو کرده هر چه را بوده
پرده را شسته ؛ شیشه را شسته
نیست در خانه ؛ ذرهاي دوده
تازه وقت غروب هم مادر
خسته ؛ اما برای شادی ما
مینشیند لباس میدوزد
تا بپوشیم روز عید آنرا
” سپیده رحیمی “
🌸🌸🌸
بر چهره گل نسیم نوروز خوش است
در صحن چمن روی دل افروز خوش است
از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست
خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است
خیام
🌸🌸🌸
نوروز که سیل در کمر می گردد
سنگ از سر کوهسار در می گردد
از چشمهٔ چشم ما برفت اینهمه سیل
گویی که دل تو سخت تر می گردد
سعدی
🌸🌸🌸
جدا از رویت ای ماه دل افروز
نه روز از شو شناسم نه شو از روز
وصالت گر مرا گردد میسر
همه روزم شود چون عید نوروز
باباطاهر
🌸🌸🌸
نوروز شد و بنفشه از خاک دمید
بر روی جمیلان چمن نیل کشید
کس را به سخن نمی گذارد بلبل
در باغ مگر غنچه به رویش خندید
وحشی
🌸🌸🌸
چو خورشید تابان میان هوا
نشسته بر او شاه فرمانروا
جهان انجمن شد بر تخت او
شگفتی فرو مانده از بخت او
به جمشید بر گوهر افشاندند
مران روز را «روز نو» خواندند
سر سال نو هرمز فرودین
برآسوده از رنج روی زمین
بزرگان به شادی بیاراستند
می و جام و رامشگران خواستند
چنین جشن فرخ از آن روزگار
به ما ماند از آن خسروان یادگار
فردوسی
🌸🌸🌸
با طالع مبارک و با کوکب منیر
ابر سیاه چون حبشی دایه ای شده ست
باران چو شیر و لاله ستان کودکی بشیر
گر شیرخواره لاله ستانست، پس چرا
چون شیرخواره، بلبل کو برزند صفیر!
صلصل به لحن زلزل وقت سپیده دم
اشعار بونواس همی خواند و جریر
بر بید، عندلیب زند، باغ شهریار
برسرو، زندواف زند، تخت اردشیر
عاشق شده ست نرگس تازه به کودکی
تا هم به کودکی قد او شد چو قد پیر
با سرمه دان زرین ماند خجسته راست
کرده به جای سرمه، بدان سرمه دان عبیر
گلنار، همچو درزی استاد برکشید
قواره حریر، ز بیجاده گون حریر
گویی که شنبلید همه شب زریر کوفت
تا بر نشست گرد به رویش بر، از زریر
برروی لاله، قیر به شنگرف برچکید
گویی که مادرش همه شنگرف داد وقیر
بر شاخ نار اشکفه سرخ شاخ نار
چون از عقیق نرگسدانی بود صغیر
نرگس چنانکه بر ورق کاسه رباب
خنیاگری فکنده بود حلقه ای ز زیر
برگ بنفشه، چون بن ناخن شده کبود
در دست شیرخواره به سرمای زمهریر
وان نسترن، چو مشکفروشی، معاینه
در کاسهٔ بلور کند عنبرین خمیر
اکنون میان ابر و میان سمنستان
کافور بوی باد بهاری بود سفیر
منوچهری
🌸🌸🌸
عید آمد و مرغان ره گل زار گرفتند
وز شاخه گل داد دل زار گرفتند
از رنگ چمن پرده بزاز دریدند
وز بوی سمن طاقت عطار گرفتند
پیران کهن بر لب انهار نشستند
مستان جوان دامن کهسار گرفتند
زهاد ز کف رشته تسبیح فکندند
عباد ز سر دسته دستار گرفتند
یک قوم قدم از سر سجاده کشیدند
یک جمع سراغ از در خمار گرفتند
یک زمره به شوخی لب معشوق گزیدند
یک فرقه به شادی می گلنار گرفتند
یک طایفه شکر ز لب دوست مزیدند
یک سلسله ساغر ز کف یار گرفتند
یک جرگه بی چشم سیه مست فتادند
یک حلقه خم طره طرار گرفتند
نوروز همایون شد و روز می گلگون
پیمانه کشان ساغر سرشار گرفتند
شیرین دهنی بوسه به من داد در این عید
کز شکر او قند به خروار گرفتند
میران و وزیران و مشیران و دلیران
دربارگه شاه جهان بار گرفتند
در پای سریر ملک مملکت آرا
بر کف شعرا دفتر اشعار گرفتند
خدام در دولت دارای گهربخش
بر سر طبق درهم و دینار گرفتند
ابنای جهان عیدی هر ساله خود را
از شاه جوان بخت جهان دار گرفتند
اسکندر جمشیدسیر ناصردین شاه
کز ابر کفش گوهر شه وار گرفتند
فرخنده شد از فر شهی عید فروغی
کز وی همه شاهان سبق کار گرفتند
فروغی بسطامی
🌸🌸🌸
سالی
نوروز
بی چلچله بی بنفشه می آید،
بی گردش مرغانه رنگین
بر آینه
و جنبش ِ سردِ برگِ نارنج
برآب.
سالی
نوروز
بی گندم سبز و سُفره می آید،
بی رقص عفیفِ شعله
در مَردَنگی
بی پیغام ِ خموش ِ ماهی ها
از تُنگ:
سالی
نوروز
بی خبر می آید.
با مردانی که سنگینی انتظار
بر شانه های خمیده ایشان است:
لاله های سوخته
نام های ممنوع خود را باز می یابند
و تاقچه
با کتاب ها
تقدیس می شود.
در گذرگاه های شهادت
شمع های خاطره افروخته خواهد شد،
دروازه های بسته
به ناگاه
فراز خواهد شد،
دستان اشتیاق از دریچه ها دراز خواهد شد
لبان فراموشی
به خنده باز خواهد شد
و نوروز در معبری از غریو
تا شهر خسته
پیشباز خواهد شد.
سالی
آری
بی گاهان
نوروز
چنین آغاز خواهد شد
نوروز ۱۳۵۶
احمد شاملو
🌸🌸🌸
رسید موکب نوروز و چشم فتنه غنود
درود باد بر این موکب خجسته، درود
به کتف دشت یکی جوشنی است مینا رنگ
به فرق کوه یکی مغفری است سیم اندرود
سپهر گوهر بارد همی به مینا درع
سحاب لؤلؤ پاشد همی به سیمین خود
شکسته تاج مرصع به شاخک بادام
گسسته عقد گهر بر ستاک شفتالود
به طرف مرز بر آن لاله های نشکفته
چنان بود که سر نیزه های خون آلود
به روی آب نگه کن که از تطاول باد
چنان بود که گه مسکنت جبین یهود
صنیع آزر بینی و حجت زردشت
گواه موسی یابی و معجز داوود
به هرکه درنگری، شادیی پزد در دل
به هرچه برگذری، اندهی کند بدرود
یکی است شاد به سیم و یکی است شاد به زر
یکی است شاد به چنگ و یکی است شاد به رود
مرا به خرمی ملک شاد باید بود
همه به چیزی شادند و خرم اند و لیک
ملک الشعرا بهار
🌸🌸🌸