معنادرمانی (logo therapy) اولین بار در دهه ۱۹۴۰ توسط ویکتور امیل فرانکل روانشناس و عصب شناس اتریشی ایجاد شد. فرانکل به اهمیت هدف زندگی در سلامت روان افراد علاقه مند بود. فرانکل این تجربه ناخوشایند را داشت که نظریه های خود را بر روی خود امتحان کند. زیرا در اوایل دهه ۴۰ توسط نازی ها اسیر و به اردوگاه کار اجباری فرستاده شد. همانطور که بعدا توضیح داد پافشاری او برای رسیدن به اهداف تعیین شده اش او را تقویت کرد و به او کمک کرد تا از وحشت هولوکاست جان سالم به در ببرد. در این مقاله به بررسی معنا درمانی می پردازیم.
معنا درمانی
لوگوتراپی اصطلاحی است برگرفته از “logos”، یک کلمه یونانی که به معنای “معنی” و “Therapy” به معنای درمان است که به عنوان درمان یک بیماری تعریف می شود. این نظریه که توسط ویکتور فرانکل ایجاد شد، و بر این باور استوار است که طبیعت انسان ناشی از جستجوی یک هدف برای زندگی است. لوگوتراپی به بررسی این معنا در زندگی فرد می پردازد.. نظریه های فرانکل به شدت تحت تأثیر تجربیات شخصی وی از رنج و کار در اردوگاه های کار اجباری بود. فرانکل معتقد بود که انگیزه انسان ها چیزی است به نام “اراده به معنی” که برابر با معنا یافتن در زندگی است. وی این استدلال را داشت که زندگی حتی در بدترین شرایط نیز می تواند معنا داشته باشد. و انگیزه زندگی از یافتن این معنا ناشی می شود.تلاش های فرانکل برای رواندرمانی شامل تکنیک های عملی برای استفاده با مراجعانی که به افسردگی، درد مزمن، اضطراب، فوبیا، وسواس و کسانی که بر اثر حادثه ای زندگیشان تغییر کرده بود است.
اصول معنا درمانی
وقتی شما با یک بیمار که هیچ معنایی در زندگی اش مواجه می شوید. با فردی روبه رو هستید که هیچ دلیلی برای ادامه زندگی ندارد. مهم نیست که فقیر است یا ثروتمند. یا اینکه از چه طبقه اجتماعی است. این یک بیماری است که گاهی برای بیشتر مردم جهان رخ می دهد. اما برخی به طور موقت آن را رد می کنند ولی برخی دیگر درگیر این مشکل می شوند.کاری که پزشک باید برای چنین کسی انجام دهید، این است که کمک کند تا یک معنای مهم در زندگی فرد پیدا کند. یعنی معنایی در جهان بینی او ایجاد شود که فرد بتواند آن را به عنوان یک انگیزه برای ادامه زندگی، تلاش و مبارزه خود انتخاب کند. اما چطور باید این کار را انجام داد؟فرانکل معتقد است که نظریه او بر پایه سه هسته بنا شده است:
- هر فردی دارای یک هسته سالم است
- تمرکز اصلی باید روی آن باشد که افراد را با توجه به منابع داخلی هسته درونی خودش آموزش دهیم و از پتانسیل خود آن استفاده کنیم
- زندگی هدف و معنی را ارائه می دهد اما خوشبختی را محقق نمی کند
روش و فنون معنادرمانی
هدف معنادرمانی این است که بیمار را برای کشف معنای منحصر به فرد زندگی اش توانا کند. معنادرمانی حدود اختیارها و آزادی های بیمار را برایش ترسیم می کند. درمانگر معتقد به معنادرمانی می کوشد به مراجعش کمک کند که در زندگی خود هدف و منظوری را جست و جو کند، هدف و منظوری که تنها متناسب او و برای او معنا داشته باشد و به این ترتیب مراجع را متعهد انجام کاری می کند که مسوولیتش را پذیرفته است.4 فن معنادرمان بخش عمده از این قرارند:
- قصد متناقض: در اینجا سعی می شود درمانجو از نشانه ها فاصله بگیرد؛ یعنی بین خودش و علائم فاصله ایجاد کند، بنابراین اگر بیمار از علائم فرار نکند و به استقبال آنها برود، شاهد از بین رفتن علائم روان آزردگی خواهیم بود.
- بازتاب زدایی: در این فن از درمانجو خواسته می شود به مسائل خود دوباره توجه کند و جنبه های هرچه مثبت تر زندگی خود را مدنظر قرار دهد.
- تصحیح نگرش ها: این فن بر تغییر مجدد چارچوب نگرش ها از منفی به مثبت تاکید دارد.
- فنون فراخوانی: 3 فن پیشین وقتی موثرتر خواهندبود که درمانگر قدرت مبارزه جویی روح انسان را به کمک می طلبد. درمانگر در این فن قدرت تلقین را مورد استفاده قرار می دهد و به شکل مستقیم از درمانجو می خواهد برای تغییر مثبت شرایط فعلی به خود تکانی بدهد. فن فراخوانی، اغلب داشتن موضع قهرمانانه در برابر رنج بردن را توصیه و اعتماد به شکوه، آزادی، مسوولیت، جهت گزینی معنایی و توان تغییر مثبت را در درمانجو تقویت می کند.
اگر انسان این دستورالعمل را سرمشق رفتار خود قرار دهد که «همواره چنان رفتار کن که گویی بار دومی است که زندگی می کنی و طوری عمل کن که به نظر آوری بار اول که در آن مورد عمل کردی، بسیار اشتباه عمل کرده بودی» احساس مسوولیت شگرفی پیدا خواهدکرد.لغت معنادرمانی یا لوگوتراپی به واژه یونانی «لوگوس» باز می گردد. واژه لوگوس به معنای اراده پروردگار یا معنا است. براین اساس و بنا به گفته ویکتور فرانکل، معنادرمانی عبارت است از «درمان از رهگذر معنا یا شفابخشی از رهگذر معنا» یا «روان درمانی متمرکز بر معنا».
دکتر فرانکل در 26 مارس 1905 میلادی در شهر وین دیده به جهان گشود و پس از طی تحصیلات مقدماتی وارد دانشگاه شد و در همان شهر در سال 1930 میلادی دانشکده را به پایان رساند، اما در سال 1942 میلادی حوادثی برای او رخ داد که زندگی شخصی و حرفه ای اش را به کلی تحت تاثیر قرار داد.
چگونه می توانید از اصول معنادرمانی برای بهبود زندگی روزمره تان استفاده کنید؟
چیزی خلق کنید. درست همانطور که فرانکل پیشنهاد داد، خلق چیزی (مانند یک اثر هنری) به شما حس هدف دار بودن می دهد و می تواند به زندگی شما معنا ببخشد.روابطتان را توسعه دهید. ماهیت حمایتی صرف زمان با دیگران به شما در رشد بیشتر حس معناداری در زندگیتان کمک خواهد کرد.هدفی را در درد و رنجتان پیدا کنید. اگر اتفاق بدی را تجربه می کنید تلاش کنید هدفی را در آن پیدا کنید. حتی اگر این کار کمی فریب ذهنی باشد به شما کمک خواهد کرد. برای مثال، اگر یکی از اعضای خانواده تان برای بیماریش اقدام به معالجه ی پزشکی می کند، هدفتان را بر این بگذارید که برای حمایت از او در کنارش خواهید بود.
درک کنید که زندگی منصفانه نیست. هیچ کس به شما امتیاز نمی دهد و شما لزوما با یک دسته ورق منصفانه بازی نمی کنید. با این حال، زندگی همیشه حتی در بدترین شرایط هم می تواند معنایی داشته باشد.آزادی برای یافتن معنا. به یاد داشته باشید که همیشه آزاد هستید تا برای وضعیت فعلی زندگیتان معنایی را در نظر بگیرید. هیچ کس نمی تواند این آزادی را از شما بگیرد.بر روی دیگران متمرکز شوید. سعی کنید خارج از وجود خودتان متمرکز شوید تا در مورد یک وضعیت خاص با آنها احساس نزدیکی کنید.بدترین شرایط را بپذیرید. هنگامی که به دنبال بدتر شدن می روید، قدرتی که برای غلبه بر شما دارد کاهش می یابد.با وجود اینکه مطالعه ی مفاهیم معنادرمانی هنوز هم ادامه دارد، احتمالا در مورد افرادی که مستقیما این نوع درمان را دریافت می کنند چیزی نشنیده باشید. با این حال، عناصر معنادرمانی به احتمال زیاد با روش های درمانی دیگر در هم تنیده شده اند.