ضرب المثل قوز بالا قوز
داستان ضرب المثل
شخصی از اهالی شهری بر روی کمرش قوزی داشت، و به خاطر این قوز بسیار غصه می خورد و همیشه مورد تمسخر و آزار دیگران قرار می گرفت.
او مجبور بود صبح های زود به حمام که در آن زمان عمومی بود، برود تا کسی او را ندیده و مسخره نکند.
در یکی از شب های مهتابی که هوا بسیار روشن بود قوزی از خواب بیدار شد و به خیال این که صبح شده آماده شد تا به حمام برود.
مرد قوزی بقچه اش را جمع کرد و راهی حمام شد اما زمانی که به حمام رسید از گرمخانه صدایی شنید، او توجهی به صدا ها نکرد و لباس هایش را در آورد و تنهایی وارد خزینه شد.
در خزینه دید که تعداد زیادی مشغول رقص و شادی و آواز بوده و انگار که عروسی داشته باشند همه شاد و خوشحال هستند.
او هم از این کار خوشش آمد، به جمعیت ملحق شد و همراه دیگران شروع به آواز خواندن و رقصیدن کرد.
کمی که گذشت دید آن ها به جای پا سم دارند و این افراد غیر عادی هستند، فهمید که آن ها انسان نیستند و این مراسم عروسی اجنه است و آن ها داماد خود را به حمام آورده اند.
مرد قوزی با این خیلی ترسیده بود اما به روی خودش نیاورد و به شادی ادامه داد.
اجنه نیز متوجه غیر عادی بودن مرد قوزی شده بودند و می دانستند او انسان است اما از او خوش شان آمده بود به همین خاطر نشان ندادند که قوزی از آن ها نیست.
هنگامی که جشن تمام شد و وقت رفتن رسید آن ها به قوزی گفتند ما از تو خوشمان آمده اگر خواسته ای داری بگو تا برایت انجام دهیم.
قوزی که همیشه یک خواسته داشت رو به آن ها کرد و گفت: اگر می توانید قوز کمر مرا از بین ببرید.
اجنه خواسته ی قوزی را بر آورده کردند و قوز کمرش را از بین بردند، سپس او با خوشحالی به خانه برگشت.
فردای آن روز قوزی، دوستش که او هم قوزی بر روی کمر داشت را دید، دوستش با تعجب او را نگاه کرد و پرسید چه طور شد که قوزت از بین رفت؟
قوزی با خوشحالی تمام ماجرای دیشب را برای دوستش تعریف کرد، و دوستش تصمیم گرفت چند شب بعد به حمام رفته و از اجنه در خواست کند قوز او را نیز از بین ببرند.
چند شبی گذشت و در یکی از شب ها قوزی دوم وسایلش را جمع کرد و به حمام رفت.
او دید باز هم عده ای اجنه آن جا جمع شده اند، با دیدن آن ها شروع به رقص و آواز کرد، اما نمی دانست که آن شب یکی از بزرگان اجنه مرده است و آن ها ناراحت هستند.
اجنه از کار قوزی دوم بسیار عصبانی شدند و به تلافی کار او، قوز مرد اول را نیز روی قوز او گذاشتند.
قوزی دوم با ناراحتی گفت : عجب کار اشتباهی کردم، دیدی چه به روزم آمد، قوز بالای قوزم شد!
معنی ضرب المثل قوز بالا قوز
۱- این مَثَل وقتی به کار می رود که کسی مشکلی دارد اما نه تنها مشکلش حل نشده بلکه مشکل جدیدی هم به آن اضافه شده است.
۲- کنایه از بدبختی و بیچارگی است.
۳- زمانیکه کسی می خواهد کار اشتباهش را درست کند ولی به غلط، دوباره خراب ترش می کند.
4- تشابه دارد به ضرب المثل: می خواست ابرویش را درست کند، چشمش را کور کرد!
۵- گره خوردن کارها و گرفتاری های پی در پی، مصداق این ضرب المثل است.
شعر زیر نیز درباره ی همین ماجرا سروده شده است:
شبی گوژ پشتی به حمام شد
عروسی جن دید و گلفام شد
به شادی به نام نکو خواند شان
برقصید و خندید و خنداند شان
ز پشت وی آن گوژ بر داشتند
ورا جنـّیان دوست پنداشتند
شبی سوی حمام جنـّی دوید
دگر گوژ پشتی چو این را شنید
که هر یک ز اهلش دل افسرده بود
در آن شب عزیزی ز جن مرده بود
نهاد آن نگونبخت شادان قدم
در آن بزم ماتم که بد جای غم
نهادند قوزیش بالای قوز
ندانسته رقصید دارای قوز
خر است آن که هر کار هر جا کند
خردمند هر کار بر جا کند