گاهی اوقات ما چنان در عشق کسی غرق می شویم که تصور می کنیم بدون او هرگز قادر به ادامۀ زندگی نیستیم. این احساس ممکن است در هنگام رابطه عاطفی یا پس از برهم خوردن آن در ما ایجاد شود. ممکن است از خود بپرسیم آیا من واقعا عاشق او هستم یا این احساس صرفا وابستگی عاطفی است؟! با ما همراه باشید تا در این مقاله به تفاوت بین عشق واقعی و حس ناخوشایند وابستگی عاطفی بپردازیم و راه ِ رهایی از آن را به شما معرفی کنیم.
کدام بخش از وجود شما عاشق شده است؟!
عاشقی با انتخاب دو حالت درونی متفاوت آغاز می شود: خود نابالغ یا خود بالغ.
۱. خود نابالغ (کودک ِدرون یا خودِ آسیب دیده)
وقتی شما با خودِ آسیب دیده و کودک درون نابالغ تان عاشق کسی می شوید، احساس به جودآمده در شما چندان ربطی به معشوق تان ندارد؛ این احساس بیشتر به این مربوط می شود که او چطور شما را دوست بدارد. در واقع، شما با عاشق شدن، وظیفۀ خوشبختی و شادی خود را به دیگری واگذار کرده اید و معیار ارزشمند بودن خود را در محبت دریافتی از معشوق تان می بینید. اگر او به این نیازها، آن طور که شما می خواهید، پاسخ دهد، آنگاه شما از معشوقه و عشق تان خوشنود می شوید. در مقابل، اگر او موفق نشود نیازهای شما را برآورده کند، شما احساس می کنید که بدون او دیگر توانِ ادامه دادن ندارید و زندگی برایتان تیره وتار می شود. این همان حس «وابستگی عاطفی» است. این گونۀ اشتباه از عشق ورزی، در واقع، نوعی مهرطلبی است. وابستگی عاطفی از کودک نابالغ و خودِ خودخواه شما ناشی می شود. کودک نابالغ درون شما به عشق و محبت دریافتی از دیگران وابسته است؛ مانند اینکه حفره ای در درون شما وجود دارد که فقط با عشق ورزیدن دیگران پر می شود. دلیل وجود چنین نیازی نپذیرفتن مسئولیتی است که در قبال عزت نفس و احساسات تان برعهده دارید. شما این نیاز مهم را به حضور دیگران گره زده اید؛ درحالی که این حس باید از درون خود شما بجوشد و لبریز شود.
۲. خود بالغ
گونۀ دوم عشق ورزی «عشق بالغ» است. در این حالت، به جای خودِ آسیب دیده و نیازمند، خودِ بالغ است که عاشقی می کند. خود بالغ پیش از عاشق شدن، ارزش خود را درک می کند. او آموخته است که چگونه وجودش را از عشق و محبت سرشار کند و به خودش عشق بورزد. چنین آدمی خودش را دوست دارد؛ پس می داند که چگونه دیگری را دوست بدارد و در دام وابستگی عاطفی گرفتار نشود. او می داند که مسئول احساسات و نیاز های عاطفی اش کسی نیست جز خود او؛ پس نیازی ندارد که با وابسته شدن به دیگری، این نیازها را برطرف کند. هدف چنین فردی از عاشق شدن، به اشتراک گذاشتن عشق و محبت است نه دریافت آن!
انتخاب میان خود بالغ و خود نابالغ
دادن قدرت انتخاب به یکی از خود های بالغ یا نابالغ، در گزینش معشوق ما تأثیر مستقیم دارد. آدم ها اغلب جذب افراد شبیه به خود می شوند. پس هرچه بیشتر احساس ارزشمندی و عزت نفس کنیم، احتمال اینکه فردی با حس مشابه را پیدا کنیم بیشتر است؛ برعکس، اگر افسار اسب اختیار را به کودک نابالغ بسپاریم، احتمال آنکه با یک کودک نابالغ دیگر مواجه شویم بیشتر است. وقتی دو نفر که هر دو به دنبال پر کردن حفره محبت درونی خود هستند سر راه هم قرار می گیرند، انتظار دارند که دیگری نیازهایشان را تامین کند. به احتمال خیلی زیاد این دو نفر پس از مدتی، به شدت از هم نا امید می شوند چراکه هیچ یک نتوانسته اند آنطور که دیگری انتظار دارد چاه عاطفی یکدیگر را پر کنند. این دو نفر پس از جدایی یکدیگر را عامل سیه روزی خود معرفی می کنند و هریک دیگری را به وظیفه نشناسی متهم می کنند.
برای رهایی از وابستگی عاطفی چه کنیم؟
آیا شما کسی را دوست دارید و حس می کنید بدون او نمی توانید به زندگی ادامه دهید؟! پس سعی کنید به خود و دیگران بفهمانید که از معشوق خود دقیقا چه انتظاراتی دارید. وظیفۀ شما این است: آن گونه باشید که می خواهید او آن گونه باشد. بدین ترتیب، شما این نیرو را می یابید که «عاشق» باشید نه «نیازمند». شما معشوق خود را به خاطر آنچه هست، دوست خواهید داشت نه آنچه می تواند به شما بدهد. تنها در این حالت است که می توانید به جای جست وجوی سراب محبت، عشق واقعیِ جوشیده ازدرون خود را با دیگری تقسیم کنید.
به جای آنکه به دنبال دریافت عشق و محبت از دیگران باشید، آن را در درون خود جست وجو کنید و در لذت تقسیم آن سهیم شوید.