ساعدنیوز
ساعدنیوز

هدیه مادمازل‌ها به آیت‌الله، هدیه آیت‌الله به مادمازل ها +تصاویر جذاب

  شنبه، 14 بهمن 1402 ID  کد خبر 373734
هدیه مادمازل‌ها به آیت‌الله، هدیه آیت‌الله به مادمازل ها +تصاویر جذاب
ساعد نیوز: مادمازل‌های فرانسوی شیشه‌ای از کیف بیرون می‌کشند. شیشه لاک و مهروموم شده و تویش مشتی خاک است. مادمازل‌ها می‌گوید این را تقدیم آیت الله کنید ...

به گزارش پایگاه خبری_تحلیلی ساعد نیوز به نقل از فارس، دو دختر فرانسوی می‌آیند جلوی اقامتگاه آیت الله. آیت الله عصر همان روز از مردمان فرانسه تشکر کرده. گویی خوب مهمان‌نوازی کرده بوده‌اند این مدت. فردوسی‌پور را که می‌بینند، می‌گویند می‌خواهند آیت الله را ملاقات کنند. فردوسی‌پور از شاگردان آیت الله است. فردوسی‌پور عذرخواهی می‌کند. می‌گوید آیت الله در حال جمع‌وجور کردن اثاثیه خود هستند و ملاقات ایشان ممکن نیست. مادمازل‌های فرانسوی هم شیشه‌ای از کیف بیرون می‌کشند. شیشه لاک و مهروموم شده و تویش مشتی خاک است. مادمازل‌ها می‌گوید این را تقدیم آیت الله کنید و دو عکس از ایشان برایمان هدیه بیاورید. مادمازل‌ها تاکید می‌کنند که حتما امضای آیت الله هم پای عکس‌ها باشد.

اگر آیت الله عکس نداده باشد چه ...

فردوسی‌پور یا اطرافیانش گویا تعجب می‌کنند اول و علت هدیه خاک را جویا می‌شوند. مادمازل‌ها هم می‌گویند رسم ماست. ما کسی را که خیلی دوست داریم، هنگام خداحافظی بهترین چیزها را به او هدیه می‌دهیم. و ما خاک کشورمان را نفیس‌ترینِ چیزهایمان می‌دانیم. فردوسی‌پور تند می‌رود و تند می‌آید. مادمازل‌ها دست به چانه منتظراند. تپش قلب گرفته‌اند. اگر آیت الله عکس نداده باشد چه؟ تا اینکه خون می‌پیچد زیر پوست صورتشان و ذوق از لای پلک‌هایشان بالا می‌آید. آیت الله دو عکس برای مادمازل‌ها فرستاده‌اند. مادمازل‌ها خوب نگاهِ عکس‌ها می‌کنند. امضای آیت الله می‌افتد توی چشم‌هایشان. مادمازل‌های فرانسوی مقسی موسیو... مقسی موسیو می‌گویند و می‌روند و اشک پوست صورتشان را نرم می‌کند.

آوینی می‌گوید: مگر عشق را جز در هجران و فرقت و غربت می‌توان آموخت؟ پس این درد فراق همه هستی آدمی است


آیت الله همان روز رئیس پلیس نوفل لوشاتو را هم می‌خواند. رئیس پلیس هم تندی می‌آید و در آن میان کلی حرف نرم ردوبدل می‌شود. رئیس پلیس می‌گوید «از برکت‌ وجود شما در نوفل‌لوشاتو با شخصیت‌هایی‌ آشنا شدیم‌ و بزرگانی‌ را ملاقات‌ کردیم‌ که‌ هرگز در دوران‌ عمرمان‌ فکر نمی‌کنیم‌ دیدار آنان‌ برایمان‌ امکان ‌داشت» و از آیت الله بی‌نهایت قدردانی می‌کند. و آیت الله در مقابل متن سپاسی را می‌نویسد و می‌دهد ترجمه کنند و برای آقای رئیس پلیس بخوانند. خلاصه این چند وقت هرکه کوچکترین برخوردی با آیت الله داشته از این سفر چشم‌هایش آسمانی می‌شود که بعد سال‌ها خشک‌سالی حالا دارد کل زورش را بر صورت‌ِ خشک ارزانی می‌بخشد.

اگر خطری‌ بود برای‌ من‌ باشد ...

می‌گذرد. آیت الله روزهاست که تصمیم خود را برای بازگشت گرفته‌ و دلشان عین سیر و سرکه برای مردم می‌جوشد. مردم نیز هم. آیت الله آخرین نماز مغرب و عشا را در جمع دوست‌دارانش می‌خواند. جمع پر از سکوت است. زبان‌ها در بند شده‌اند و چشم‌ها با هم حرف می‌زنند. آیت الله به یکی از همراهانش می‌سپارد تا نکته‌ای را به جماعت بگوید. واعظ به نقل از آیت الله می‌گوید: «این‌ سفر، سفر خطرناکی‌ است‌. معلوم‌ نیست‌ ما به‌ سلامت‌ به‌ ایران‌ برسیم‌. شاید این‌ پرواز را در هوا یا زمین‌ بزنند. شما نگران‌ نباشید، اصرار نکنید با من‌ باشید. بگذارید من‌ بروم‌ اگر خطری‌ بود برای‌ من‌ باشد».

آوینی می‌گوید: انسان اگر بتواند خود را در خدا فانی سازد نورالانوار طلعت شمس حق از او نیز متجلی خواهد شد و عزت و عظمتی خواهد یافت بی نهایت


مجلس می‌شود مجلس اشک، مجلس آه، مجلس ناله. بند دل همه پاره می‌شود. همه یاد خاطراتشان می‌افتند. یاد پندها، نصیحت‌ها، مهربانی‌ها. می‌بینند اینطور نمی‌شود. می‌بینند نمی‌شود دل آدم برود و پای آدم توی خاک دیگری در بند باشد. پرواز دیگری برای جاماندگان هماهنگ می‌کنند. مرحوم سید احمد خمینی روز سفر امام آیت الله خمینی(ره) از پاریس به تهران را اینگونه روایت می‌کند:

«وقتی که شاه از ایران رفت خود امام به این فکر افتادند که به ایران بیایند و از طرفی از اینکه امریکا و ایرانی‌های مقیم امریکا اصرار داشتند که آقا به ایران نیایند در جمع به این نتیجه رسیدیم که این عده‌ای که در ایران فشار می‌آوردند که امام نیایند، دارای روحیاتی هستند که می خواهند قصه را به بختیار تمام کنند. امام تصمیم گرفتند که بیایند. یک هفته قبل از آمدن امام به ایران که درست خاطرم نیست یکشنبه بود یا پنجشنبه، امام اعلام کردند که به ایران می‌آیم.

آوینی می‌گوید: عشق عاشق را به بیماری می‌کشاند، بیمار زرد روی است و خواب و خور ندارد و از درد می‌نالد و می‌گرید


آن روز، روز ورود امام به ایران بود ...

به دنبال این قصه، بختیار فرودگاه را بست و گفت تا دو روز بسته است. امام گفتند: من روز سوم می‌روم. دوباره فرودگاه را بست، دوباره امام گفتند: به محض اینکه باز شد می‌رویم. نکتۀ مهم این است که در این بازی هیچ وقت امام بازنده نمی‌شدند، چرا؟ چون که فرودگاه نمی‌توانست برای همیشه بسته بماند و هر موقع که باز می‌شد آن روز، روز ورود امام به ایران بود.

بالاخره همین طور هم شد، ما بلیت تهیه کردیم، در حدود 50 نفر ایرانی بودیم و 150 نفر هم خبرنگار خارجی با ما بودند که آمدیم به ایران. در ایران قرار شد که من اول پیاده شوم و وضع سالن را ببینم که چه جوری است. آمدم پایین و دیدم، و بعد با آقای عمو (مرحوم آیت الله پسندیده برادر بزرگ حضرت امام) برگشتیم به داخل هواپیما و به همراه امام پیاده شدم.

آوینی می‌گوید: حیکم عالم را سراسر رازی نامکشوف بیند و دریابد که حقیقت مقصود وصول است نه حصول. بال‌های اشتیاق وصل را باید گشود که با پای حصول نمی‌توان بر آسمان بر شد


من باید بروم بهشت زهرا ...

باز به نکته‌ای باید اشاره کنم که از اهمیت بسزایی برخوردار است و آن این است که در توی هواپیما امام واقعاً آرام بودند. هیچ گونه تشویشی نداشتند، حتی همان شب قبل از پرواز نماز شب و نماز صبح خود را خیلی به آرامی بر طبق معمول هر شب خودشان به جای آوردند و استراحت مختصری هم کردند تا اینکه سوار هواپیما شدیم و به ایران رسیدیم.

در فرودگاه مرحوم آیت الله طالقانی با آیت الله منتظری و سایر افرادی که آنجا بودند، همه معتقد بودند به اینکه امام نباید به بهشت زهرا بروند، چون که راه بهشت زهرا خیلی شلوغ است و ما می‌گفتیم اگر برویم به میان مردم عادی چه می‌شود. ولی امام گفتند: خیر، من باید بروم بهشت زهرا. باید یادآور شویم که طرح رفتن به بهشت زهرا را امام خودشان وقتی در پاریس بودیم اعلام کردند. با وجود اصرار مستقبلین برای منصرف کردن امام از این تصمیم، ما عازم بهشت زهرا شدیم؛ چون امام خودشان چنین تصمیمی داشتند.

به علت زیاد بودن تعداد ماشین‌های همراه در بین راه فقط چند بار مردم متوجه اتومبیلی که امام و من و راننده در آن قرار داشتیم شدند که ریختند و خیلی خطرناک شد. و وضع جوری شد که ماشین حرکت عادی نداشت تا اینکه اصلاً موتور ماشین سوخت و از آن پس دیگر این فشار جمعیت بود که اتومبیل را به هر جهت می‌برد، حتی یک بار نزدیک بود ماشین توی جوی آب بیفتد. در همین حین هلیکوپتری آمد و امام و من سوار هلیکوپتر شدیم و از آنجا در نزدیکی قطعه هفده پیاده شدیم.

امام فاصله هلیکوپتر تا روی کرسی خطابه را راحت طی کردند. امام صحبت خودشان را ایراد کردند که همه می‌دانید و بعد با آمبولانس از درِ بهشت زهرا خارج شده و ماشین به دست راست پیچید، پس از طی مسافتی در جاده به طرف قم باز به سمت راست پیچید و به داخل بیابان رفت و با سرعت زیادی جلو رفت، هلیکوپتر ما هم روی آمبولانس حرکت می‌کرد.

حالا کجا برویم ...

سریع خود را به آنجا رساندیم و امام را که از آمبولانس پیاده شده بود، سوار کردیم و تا جمعیت برسد از روی زمین بلند شدیم. مسأله‌ای که در این حال برای ما مطرح شد این بود که حالا کجا برویم. آیا به فرودگاه مهرآباد برویم؟ تصمیم بر این شد و رفتیم آنجا؛ ولی دیدیم هنوز جمعیت در فرودگاه و میدان آزادی موج می‌زند. بنا شد برویم جلوی بیمارستان امام خمینی. توی هلیکوپتر من از امام پرسیدم حالتان چطور است. گفتند: هیچ خوب نیست. در نتیجه فشار جمعیت، امام حالشان بد شده بود.

آوینی می‌گوید: انسان در درون خودش زندانی است اما این زندان نفس را می‌توان آن همه وسعت بخشید که آسمان و زمین را در برگیرد


امام خودشان آمدند ...

وقتی که هلیکوپتر در محوطه بیمارستان فرود آمد، کارکنان بیمارستان به خیال اینکه بیماری آورده‌اند به طرف هلیکوپتر دویدند. در این بین با امام روبه رو شدند که یک حالی شده بودند. نمی‌دانستند چه بکنند. یکی از دکترهای بیمارستان ماشین خودش را که یک پژو بود آورد و ما توی آن نشستیم و رفتیم. یک ماشین جیپ هم که از خود دکترها و کارکنان بیمارستان بود به عنوان محافظ جلوی بیمارستان پارک کرده بود، از ماشین دکتر پیاده شدیم و با ماشین آقای ناطق نوری به منزل دختر آقای پسندیده رفتیم. شب هم از آنجا به مدرسه رفاه رفتیم که ساعت ده شب بود. امام خیلی خسته شده بودند. این قضیه ورود امام از پاریس به تهران بود.

لازم می‌دانم یک بار دیگر یادآوری کنم که تصمیم آمدن به تهران را فقط خود امام گرفتند و در حالی که تقریباً همه مخالفت می‌کردند، امام گفتند: نه! ما باید برویم ایران. و این چیزی بود که حتی از تهران هم به ما فشار آورده می‌شد. یعنی همه می‌ترسیدند که قصه چه می‌شود ولی امام خودشان آمدند.»

آوینی می‌گوید: یاران، پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

دیدگاه ها

  دیدگاه ها
پربحث های هفته   
سحر زکریا: من از مهران مدیری طلبی ندارم اگر میلیاردها پول به من بدهد با او کار نمیکنم/ از ترس مدیری حق نداشتیم مریض شویم شده بودیم عین اصحاب کهف (220 نظر) بهنوش بختیاری: آن چنان که فکر میکنید پولدار نیستیم من و همسرم مستاجر هستیم و حتی پول خرید یک خانه نداریم/ من حتی در خانه ام فرش هم ندارم! (170 نظر) (ویدئو) مازیار لرستانی: تنها کار تو دنیا که خیلی ازش خوشحالم مرد شدنمه/ چه دکوراسیونی داره خونش، آدم یاد خونه‌های نوستالژی دهه 60میفته (165 نظر) افسانه چهره آزاد: روزی که ازدواج کردیم به خانواده گفتیم از ما بچه نخواهید چون من و شاهرخ تصمیم داریم که هیچ وقت بچه دار نشویم با اینکه خیلی بچه‌ها را دوست دارم+فیلم (127 نظر) داریوش ارجمند: ببین شریفی نیا؛ من پاریس و لندن رو گشتم! بعد از بازی مالک اشتر پایم را در هیچ باشگاه بیلیاردی نگذاشتم می‌دانید چرا؟ چون آبروی امام علی (ع) روی کولم بود+فیلم (119 نظر) جشن تولد مجلل و شاهانه علی اوجی برای نرگس محمدی+عکس/تزئین زیبای کیک با توت فرنگی (102 نظر) شهاب حسینی: همین الان هم به من بگویند بازیگری بس است باید بروی در اسنپ کار کنی نه تنها طلبکار نیستم که به اندازه همه عمرم بدهکارم (79 نظر) جواد خیابانی : خاک بر سر من اگر بخوام با بردن اسم تو خودمو معروف کنم ، ما تو رو معروفت کردیم ، رسانه تو رو باد کرده (76 نظر) (ویدیو) الیکا ناصری: بارانِ سریال «گردن‌زنی»: دوست ندارم بگویند موفقیتم به خاطر جذابیت چهره‌ام است! (74 نظر) نفیسه روشن: در کشوری که خانه خدا آنجاست اعمال حج دارد کوه صفا و مروه دارد خانم جنیفر لوپز هم حضور دارد! +عکس (62 نظر) شیلا خداداد: لزوما دنبال این نبودم که زن فرزین بشم! من هیچ علاقه ای به خانه داری ندارم هیچوقت کار نظافت خانه انجام ندادم (51 نظر) شهربانو منصوریان : کارمند شهرداری هستم قبلا 300 هزارتومن حقوق می گرفتن الان 900 هزار تومن ؛ ته حسابم هم 500 هزارتومن پول دارم (51 نظر) رضا رویگری: 10، 12 ساله پسرمو ندیدم خارج از کشور/بابا بیایید دیگه من جز خدا هیشکیو ندارم، منو تنهام نذارید+ویدئو (51 نظر) الهام چرخنده: نشون به اون نشون که شهربانو منصوریان گفت من از بسیج ورزشکاری هستم من هم دو تا ربع سکه برای شما دادم از جیب خودم/ لال شده بودم عین مرده! من تهدیدت نمیکنم +فیلم (51 نظر) پاسخ جالب رهبر معظم انقلاب به سوال چالشی؛ حکم شرعی استفاده از ظروف به جای آلات موسیقی در عروسی‌ها توسط زنان و شنیده شدن توسط مردان چیست؟ (48 نظر)
تیتر امروز   
گلوریا هاردی: ساعد وقتی گرسنه هست اصلا تحمل نداره باید سریع غذا بخوره/ من غذاهای فرنگی بلدم اما الان بیشتر غذاهای ایرانی درست می کنم
اعتراض بازیکن استقلالی ملوان؛ سروش رفیعی باید اخراج می‌شد!/ قول می دهم جبران کنیم، شرمنده شدیم
طلسم آقای فوتبالیست شکست /گلزنی سروش رفیعی پس از 82 هفته
عابدزاده: نمی‌خواستم در پرسپولیس مهمان چندهفته‌ای باشم +عکس/ باور نمی‌کنم علی پروین مخالف حضورم بوده!
تلاش نافرجام پلیس کره‌جنوبی برای ورود به دفتر رئیس‌جمهور
برلین: به دنبال راهی برای تعامل با تحریرالشام هستیم
لوموند: دمشق با توطئه امارات سقوط کرد
تذکر مجلس درباره افزایش حقوق کادر درمان وکارمندان وزارت کشور
انتقاد جمهوری آذربایجان از دخالت دیپلمات‌های غربی
ادعای البشیر: حقوق تمام طوایف را در سوریه تضمین خواهیم کرد
ترامپ: نتانیاهو فکرِ پس دادن 20 میلیارد دلار باشد
فلاحت‌پیشه: اسد دنبال دوری از ایران و جلب حمایت آمریکا و اسراییل بود / برخی نظامیان سوری، جاسوس اسراییل علیه ایران بودند
هشدار جدی دادستان کل به فیک نیوزها: امنیت روانی مردم را خدشه دار کنید مورد پیگرد قرار میگیرید
فال ابجد روزانه پنج‌شنبه 22 آذر 1403
فال انبیاء روزانه پنج شنبه 22 آذر 1403
منتخب روز   
10 طرح ناخن بخصوص با رنگ سال 2025، موکا موس نگاهی به کیک تولد دوطبقه شیدا یوسفی بازیگران خوش آتیه کشورمان با شن و ماسه جزیره هرمز/ هنر نزد ایرانیان است و بس! جدیدترین سکانس خنده‌دار جوکر، از احضار روح انیشتین توسط استاد رضا نیکخواه تا زکریای رازی😁/ فقط اونجاش که نعیمه‌رو ساکت میکنه مقایسه خودرو / مقایسه کامل جک S5 با هایما S7 سفر به دنیای سرعت و لاکچری با سوپراسپورت‌های بی‌نظیر و منحصربه‌فرد رضا گلزار/ ماشین‌های هوش‌پرانی که فقط میشه تو خواب و رویا دیدشون ویدیوی از انفجار وحشتناک انبار سوخت که 11 کشته و زخمی به جا گذاشت زهرچشم گرفتن 3 مرد جوان از زن تتوکار اشعار فارسی استاد شهریار؛ قسمت 1- پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند+ متن صوتی با صدای اشکبار و پراحساس استاد خدمات درمانی پرهزینه برای دهک‌های کم‌درآمد رایگان شد/ چگونه برای بیمه رایگان ثبت‌نام کنیم؟ نگاهی به لباس عروسی الگانت مهسا طهماسبی، دهه هفتادی جوکر در کنار همسر خوش قدوبالاش با دسته گل خوشرنگِ ترند/ چه پرنسسی شده تأثیرات بسیار مخرب و وحشتناک آلودگی هوا روی کودکان❗❗❗ خاندان اسد در یک قاب؛ کودکی بشار اسد در کنار پدر، مادر، خواهر و برادرانش + عکس