به گزارش پایگاه خبری تحلیلی ساعدنیوز به نقل از تسنیم، در آستانه نیمه شعبان سال 1357، امام خمینی (ره) به دلیل جنایتهای بسیاری که رژیم پهلوی در سرکوب قیامهای مردمی در شهرهای قم، تبریز و یزد انجام داده بود، در اطلاعیهای از مردم خواستند که به عنوان اعتراض از برپایی جشن و سرور خودداری کنند.
امام خمینی که آن روزها در نجف به سر میبردند، از برادر خود آیتالله پسندیده خواستند که از طریق دفاتر ایشان در ایران، این موضوع به اطلاع عموم رسانده شود. مردم از این دستور امام تبعیت کردند و در آن سال به جشن و سرور نپرداختند، اما انجمن حجتیه برخلاف فرمان امام و رویه مردم اقدام به برگزاری جشنهایی کرد.
در سفارت آمریکا که مسائل مربوط به روند انقلاب و وضعیّت کشور به طور کامل بررسی میشد تا بتوانند تصمیمهای لازم را بگیرند، با توجّه به شناخت و سابقهای که از افراد مختلف داشتند، در مورد عکسالعمل شریعتمداری و حلبی به عنوان دو مذهبی ضدّ انقلاب، توسّط یکی از نیروهایشان اینگونه پیشبینی میشود: «این واقعه [تحریم جشنها و مخالفت برخی مذهبیون] ممکن است به نفع شریعتمداری تمام شود چون که باعث شد آیتالله حلبی از تهران را به اتحاد عملی با وی بکشاند. حلبی یک آیت اللّه مهمّ است که فعالیّت اصلی وی برگرداندن (یا کوبیدن) اعضای فرقه بهایی است. او پیروان قابل ملاحظهای دارد که شامل یک عدّه تخمین 10000 نفری دانشجو میباشد و ادعا میکند که در 5 سال گذشته 23000 بهایی را به اسلام بازگردانیده است....» (اسناد لانه جاسوسی، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، بهار1387، ج9، ص76)
** چرا آیتالله شریعتمداری با فرمان امام همراه شد؟
همچنین آیتالله سیدحسین موسوی تبریزی در کتاب خاطرات خود عنوان کرده است که آیتالله شریعتمداری در این رابطه ابتدا با انجمن حجتیه همراه شد. او در خاطرات خود آورده است: «این گروه (انجمن حجتیه) که رابطه خیلی خوبی با آقای شریعتمداری داشت، با ملاقاتهای پی در پی اعضای موثرش با این توجیه که تحریم جشن در نیمه شعبان به معنی دوری از ولایت و اهل بیت (ع) و حضرت صاحبالامر (عج) است، ایشان را نیز با خودش همسو کرد. آقای شریعتمداری اگرچه صریحاً با امر امام مخالفت نمیکرد، ولی اگر از ایشان نظرش را در این باره میپرسیدند، میگفت: به نظر من برگزاری جشن مانعی ندارد.»
او در ادامه تلاش خود برای همراه ساختن آیتالله شریعتمداری با فرمان امام خمینی (ره) را اینگونه بیان کرده است: «چون ما میخواستیم انسجام و وحدت در بین مراجع در این زمینه وجود داشته باشد و در سراسر ایران به خصوص تبریز که مقلدین آقای شریعتمداری زیاد بودند، به طور هماهنگ مجالس جشن و سرور برگزار نشود، تصمیم گرفتیم که به نوعی آقای شریعتمداری را تحت تاثیر قرار بدهیم و وادارش کنیم که همانند امام جشن و سرور را ممنوع اعلام کند. برای اجرای این تصمیم من ابتدا خدمت مرحوم آقای پسندیده رفتم و از ایشان خواستم که نامهای را برای آقای قاضی در تبریز بنویسند و به ایشان توصیه کنند که چون حضرت امام جشن و سرور و چراغانی را ممنوع کرده است، بهتر است شما نیز اقداماتی صورت بدهید که این امر در سطح وسیعی انجام شود و با تماسهای مکرر با آقای شریعتمداری ایشان را نیز قانع نمایند.
وقتی ایشان نامه را نوشتند من چون خودم در آن روزها در تهران فعالیت میکردم و امکان مسافرت برایم وجود نداشت، برادرم آقا سیدجواد را مامور بردن نامه کردم و در ضمن به ایشان گفتم که به آقای قاضی بگوید: هر طوری که میتواند علما و روحانیون تبریز را جمع کند و به آنها گوشزد نماید که مردم تبریز همانند سایر شهرهای ایران به تبعیت از فرمان امام جشن نخواهند گرفت و اگر آقای شریعتمداری نظرش بر برگزاری جشن و چراغانی کردن باشد، با این کار مردم، معلوم خواهد شد که ایشان حتی در تبریز هم نفوذ و موقعیتی ندارد. بنابراین بهترین کار این است که ما علمای تبریز با ایشان تماس بگیریم و بخواهیم که خود ایشان رأساً اطلاعیه بدهد و اعلام کند که ما امسال عزاداریم و جشن نخواهیم گرفت.
با این پیام، اخوی را یک هفته مانده به نیمه شعبان روانه تبریز کردم تا نامه آقای پسندیده و پیام شفاهی من را به آقای قاضی برساند. بعد از اینکه نامه به دست ایشان رسید بر اثر تلاش و کوشش بیدریغ آن مرحوم و گفتگویی که با علمای تبریز بخصوص طرفداران آقای شریعتمداری مثل آقایان شربیانی و غروی و واعظی کرد (بعضی از نوارهای این مکالمه که ساواک ضبط کرده است پیش من موجود است) نقشه ما مؤثر واقع شد و سه چهار روز مانده به نیمه شعبان، آقای شریعتمداری نیز با انتشار اطلاعیههایی از مردم خواست که جشن نگیرند و چراغانی نکنند.»
** آیا در موسسه «در راه حق» جشن برگزار شد؟
به هرحال در آن سال تنها در مراکزی که مربوط به انجمن حجتیه بود، جشن برگزار شد که آیتالله موسوی تبریزی نیز در خاطرات خود به آن اشاره کرده است. او البته ادعا کرده که در قم نیز فقط در موسسه در راه حق مراسم جشنی برگزار شد.
آیتالله استادی پس از طرح این ادعا در یادداشتی با عنوان "کمحافظگی و دروغ" در سال 78 در روزنامه رسالت نوشت: «در سال 57-56 موسسه در راه حق در دست ساخت بود و کارهای فرهنگی آن مرکز در یک خانه قدیمی در کوچهای تنگ که اصلا مناسب با جشن نبود، انجام میگرفت که در همان خانه، برخی از اساتید و بزرگان حوزه و حامی انقلاب حاضر میشدند و موسسه در راه حق (که یار صمیمی امام، ﺣجت الاسلام و المسلمین شهید حقانی در هیئت مدیره اش بود) را به خاطر برنامههای سازندهاش مورد تقدیر و تشویق قرار میدادند و حتی تا بدو پیروزی انقلاب هم هنوز ساختمان موسسه آماده نشده بود و به یاد دارم که ﺣجت الاسلام و المسلمین فاکر خراسانی در همان خانه آمد و گفت ما درصددیم اعلامیههایی که مردم و همه اصناف و متدینان در شهر و روستاها درباره نهضت امام خمینی (قدس سره) منتشر کردهاند را گردآوری کنیم تا به اتکای این اسناد زنده، به ملیگرایان و دگراندیشان بفهمانیم که شما در پیروزی این انقلاب و نهضت اسلامی سهمی ندارید، بیجهت مدعی نشوید.
عامل پیروزی، مذهب و مذهبی بودن مردم بود. در همان خانه قدیمی کذایی بود که آقای دکتر ... برای اداره برخی کلاسها میآمد و نزد یکی از افاضل، برخی درسها را میخواند. البته ممکن است کمحافظگی، ایشان را هم به انکار وادارد. این را برای آن عرض کردم که شاهد مورد قبول آقایان یاد شده باشد.
موسسه در راه حق و شخص جناب آقای مصباح و برنامههای خوب و سازندهاش آن قدر مورد توجه حضرت امام (قدس سره) بود که از بدو پیروزی انقلاب تا رحلتشان؛ تمام هزینههای برنامههای آموزشی حضرت آیت الله مصباح را مرحمت میکردند که نسبت به آن زمان، مبلغ قابل ملاحظهای نبود. میتوانید از ﺣجت الاسلام صانعی و دیگر عزیزان آگاه از دفتر آن امام بزرگوار بپرسید و امام فرموده بودند که اگر توسعه هم پیدا کند، هزینه ها را تامین میکنم.»