فیلم خوک یا «Pig» به کارگردانی و نویسندگی مایکل سارنوسکی و با بازی نیکولاس کیج یک درام به ظاهر انتقام محور است که اگر بخواهیم آن را توصیف کنیم باید گفت: این اثر نوعی فیلم از جنس شخصیتِ جان ویک است که اساساً هیچ میلی به جهان آدمکشی جان ویک و اکشن ندارد؛ بنابراین ما با یک درام سرد و تاریک با خون بسیار کمتر و غم و اندوه بسیار بیشتر روبرو هستیم.
داستان فیلم Pig همان طور که از اسمش برمی آید حول محور یک خوک می چرخد. شخصیتی به اسم راب که نیکلاس کیج نقشش را برعهده دارد، به دور از دغدغه های زندگی مدرن، بنا به دلایل کاملا شخصی در یک محیط جنگلی به همراه یک خوک زندگی می کند؛ حیوانی که راب، باز هم بنا به دلایلی کاملا شخصی به شدت به او وابسته است. جریان داستانی از نقطه ای شروع می شود که عده ای ناشناس شبانه وارد کلبه ی راب شده و خوک را می دزدند.
طرح داستانی فیلم Pig به شدت ساده است؛ یعنی راب از ابتدا تا انتهای فیلم تنها یک هدف را دنبال می کند: یافتن خوکِ دلبند و عزیزش. شاید فکر کنید به دلیل طرح داستانی به شدت ساده، با فیلم نامه ای به شدت سطحی و قابل پیش بینی طرف حساب هستیم، اما فیلم نامه به قدری پیچ و تاب می گیرد که لایق ستایش است. شخصیت راب و نفرِ دومی که جلوی دوربین در نقش یک دوست ظاهر می شود، رفته رفته برای بیننده تعریف می شود. راب، یک شخصیت ساده نیست و دنیایی از غم، پشتِ چهره ی عبوس و خسته اش نهفته. به ظاهر این طور به بیننده القا می شود که راب، نه دغدغه ای دارد و نه دلیلی برای جنگیدن برای بقا در این دنیای فانی. با این حال یک خوک، تبدیل می شود به یک سوژه برای به حرکت انداختن راب. شخصیت اصلی داستان، نه قهرمان است و نه ضد قهرمان. او یک فرد عادی است و می توان گفت راب، یک تیپ شخصیتی است؛ یعنی می توان انواع و اقسام مختلفی از انسان های دور و اطرافمان را ببینیم که یک مدل نسخه ی بهتر یا بدتری از راب در فیلم Pig هستند. آنها نه مثل راب و به صورت فیزیکی، بلکه به صورت غیر فیزیکی و روانی، خودشان را درون جنگلی بکر زندانی کرده اند و به دلیلی نیاز دارند تا حرکت کنند؛ چراکه زندگی جریان دارد و برای یک زندگی بهتر، باید از هر نوع سوژه ای استقبال کرد؛ حتی سوژه ای مثل یافتن یک خوک.
فیلم «Pig» در مورد چیست؟
خوک، در نگاه اول، به نظر می رسد یک داستان پایه ای پیرامون انتقام است. اما این فیلم یک زاهد کوهستانی به نام راب (نیکولاس کیج) را دنبال می کند که در مناطق جنگلی اورگان آمریکا در یک کابین کوچک با تنها همراهش که یک خوک است، زندگی فروتنانه ای را می گذراند. وی برای کسب درآمد اندک، خوک خود را برای شکار ترافل (نوعی قارچ خوراکی به شدت ارزشمند) آموزش داده و غذای لذیذ نادری را به فروشنده محلی به نام امیر (الکس وولف) می فروشد. یک شب، این مرد در کابین خود مورد حمله عده ای ناشناس قرار می گیرد و خوک محبوبش، که تنها همراه او در جهان است، از او گرفته می شود. حالا راب با امیر تماس می گیرد تا این دو باهم خوک ترافل را در غذاخوری های خوبِ شهر پورتلند و شاید در زیر زمین ردیابی کنند.
پس از مدتی معلوم می شود که شخصیت راب در واقع یک معامله گر بزرگ یا یک آشپز حرفه ای در یک جامعه خاص زیرزمینی بوده و تقریباً از احترام بالایی برخوردار بوده است؛ اما در زمان حال او به واسطه گذشته نامعلومش از این جریانات فاصله معناداری گرفته است. با این اوصاف شاید بگویید این اثر شباهت عجیبی با جهان جان ویک دارد. بله، از جهات مختلف این داستان شباهت زیادی به جان ویک دارد، اما جایی که جان ویک یک اکشن هیجان انگیز درباره یک قاتل بازنشسته بود، خوک یک رساله وجودی آرام در مورد غم و اندوه و یافتن معنای زندگی در مورد یک آشپز بازنشسته است. در واقع این فیلم گویایِ داستان یک انتقام نیست، بلکه این اثر در چارچوب یک درام در مورد نگه داشتن آنچه که برای ما عزیز است، حرف می زند.
بازی نیکولاس کیج
از بازی بی نظیر نیکلاس کیج نباید به همین سادگی گذر کرد. این بازیگر که پس از چند فیلم ماندگار، گویا درون یک طلسم گیر کرده بود و با بازی در فیلم های شکست خورده و ضعیف، توان خودنمایی نداشت، در فیلم Pig به خوبی می درخشد. البته فیلم خوک بازیگرهای سرشناسی ندارد. آن چنان هم کاراکترها در این فیلم حضور فعالی ندارند و این نیکلاس کیج است که باید بیشتر جلوی لنز دوربین دیالوگ های مهمی را ادا کند. از طرفی گریم به نسبت سنگینی که کیج دارد، به انضمام مدیوم شات های بی نظیر کاری می کند تا عواطف و احساسات تلخی که راب در حال تجربه است را حس کنیم. نیکلاس کیج اگر به درستی به بازی گرفته شود، ثابت کرده که بازیگر خوبی است و فیلم Pig یک بار دیگر ثابت می کند که نیکلاس کیج را باید بیشتر تحویل گرفت. حداقل در چنین فیلم هایی که تک شخصیتی است، نیکلاس کیج شانس بیشتری را برای درخشیدن دارد؛ به خصوص زمان هایی در داستان که فقط نیکلاس کیج در محل فیلم برداری است و صدای موسیقی را می شنویم.
در پایان باید گفت خوک فیلمی درباره ضرر و از دست دادن است؛ در واقع Pig یک فیلم درام در مورد غم و اندوه و نحوه پردازش آن و نحوه ارتباط مهمترین چیز برای پیشبرد زندگی ما است. در عین حال، خوک فیلمی است که مدتها پس از پایان آن به ذهن شما می چسبد. شاید فیلم خوک در هسته اصلی اش بسیار ساده تر از آن چیزی است که به نظر می رسد، اما این یک فیلم کاملاً اورجینال و کوچک است که بسیار غیرمنتظره احساس می شود. و وقتی این اتفاق در سینمای تماماً بلاک باستری می افتد، باید آن را با آغوش باز بپذیریم.