درباره کتاب عمارت بحران زده
این کتاب در دو بخش نوشته شده است. بخش اول حال و هوایی کودکانه دارد. مریم مدام خاطراتش را می نویسد و از آرزوهایش می گوید.نام فصل دوم «روزگار وصل» است، جایی که انگار هیجان و التهاب داستان آن قدر زیاد شده که هر روز و هر ساعت خبر و حادثه ای وحشتناک در راه است در بخش دوم، داستان کتاب وارد ژانر معمایی و جنایی می شود و پر از افت و خیز است. آدم های کهنه از دست رفته اند و حالا آدم های جدید با آرزوها و رویاهای تازه جای آن ها را گرفته اند.چند دختر نوجوان، در آرزوی رسیدن به زندگی پر از رفاه و آسایش غرب، بی خبر از خانه می روند. خانواده هایشان رد پای این دختران را در مرزها و لنج های مرزی پیدا می کنند. هر از گاهی جسد دختری به خانواده اش برمی گردد و کم کم رد پای این جنایت ها در این عمارت پیدا می شود.در اواسط داستان، مریم، دختر سرایدار عمارت، راز بزرگ بهزادخان را کشف می کند و سیر داستان جذاب تر می شود. پس از این حادثه دیگر عمارت روی خوش نمی بیند و همه اهالی تحت تاثیر آن سرنوشتی متفاوت خواهند یافت.
خلاصه کتاب عمارت بحران زده
«مریم» دختری هفده ساله است که با پدر و مادرش در آلونک سرایداری عمارتی بزرگ زندگی می کند. مریم روزها به مدرسه می رود و بعد از ظهرها تا شب خدمتکار خانه می شود. «طلا خانم» و «بهروز خان» صاحبان این عمارت هستند. «کامران» فرزند این خانه است که در شهر دیگری درس می خواند. کامران و مریم دوستان دوران کودکی هستند و گاهی با هم درد و دل می کنند. مریم از بهروز رازی هولناک می داند که می ترسد آن را به کسی بگوید. او نمی داند که این راز تنها گوشه ای از فجایعی است که بعدها اتفاق می افتد. فضای سنگین خانه و نبود کامران، باعث می شود تا این دختر فقط با خیال پردازی و نوشتن خاطره و شعر بتواند خود را آرام کند. جایی می رسد که دیگر قلم و کاغذ هم کمکی به حال آشفته و سردرگم این دختر در این ویرانی نمی کند.
درباره نویسنده کتاب عمارت بحران زده
ماری عیسی قلیان متولد سال 42 است. این نویسنده در سال 96 اولین رمانش را منتشر و وارد بازار کتاب کرد. با این که مخاطبان از این کتاب استقبال زیادی کردند، قلیان تا امروز دیگر کتابی ننوشته است. ماری قلیان در این کتاب نشان داده که درک خیلی بالایی از حال و هوای نوجوانان دارد. او خیلی خوب از پس شخصیت پردازی و جان دادن به آدم های غیرواقعی برآمده است. حتی افراد نسل های قدیمی تر، مادران و پدران هم در این کتاب خیلی خوب در نقش خود ظاهر شده اند. قلیان از معدود نویسنده هایی است که ثابت کرده هنوز هم می توان در فضای کتاب های عاشقانه و امروزی، کتابی جذاب و پرکشش پیدا کرد.
قسمتی از کتاب عمارت بحران زده
طلاخانم گریه کرده و زیر چشم هایش سیاه شده بود از ریمل هایى که هرگز بدون زدنشان آفتابى نمى شد. زن زیبایى بود؛ ولى خب دوست داشت زییاتر شود. مثل من و خیلى زن هاى دیگر. البته نه مثل مادرم که نه وقتش را دارد دستى به سر و رویش بکشد و نه دل ودماغى و شاید هم، که بیشتر گمان مى کنم این یکى درست است، این کارها را درست نمى داند؛ ولى خب، پدرم با اینکه مرد خانواده دارى است و حتى براى مثال یک دوست هم ندارد که دو ساعت زن و بچه اش را ول کند و برود با او چایى بخورد، یک وقت هایى که زن زیبایى را مى بیند آن طورى که از مادرم مى گذرد، از او نمى گذرد.
خب، کجا بودم؟ طلاخانم صدایم کرده بود و روى صندلى ننویى اش در اتاقش تاب مى خورد و هیچ نمى گفت. سرش را یک ورى حمایل آرنج و دسته صندلى کرده بود و هر چند دقیقه اى فین بلند و کشدارى در دستمال مى کرد. فریده کنار در بلاتکلیف ایستاده بود و گوشه ناخنش را مى جوید. در را کمى باز گذاشته و بیرون در ایستاده بود. گاهى کمى عقب تر مى رفت و از دید خارج مى شد و گاهى سرش را جلوتر مى داد و نصف تنش را مى شد دید. معلوم نبود خودش را از مادر گریانش پنهان مى کرد یا از من که مثل علف جلویشان ایستاده بودم و معلوم نبود که آنجا چه کاره ام!
سرانجام فین فین طلاخانم خشک و خشک تر شد و سیاهى هاى زیر چشمش به مدد دستمال مچاله شده پخش وپلا. صورتش جدى شد؛ مثل بیشتر وقت ها. انگار نه انگار که تا چند دقیقه پیش عجز و واخوردگى مچاله اش کرده بود. نگاه تیزش را به صورتم دوخت. جورى که حس کردم مسبب گریه هایش کارى بوده است که من کرده ام. بهزادخان از من عکس گرفته بود. با شکم گنده حرفم را زده بودند. بازویم را چسبیده بود. این ها همه مى توانست دلایل محکمى براى محکومیتم باشد؛ اما چطور فهمیده اند؟ مى دانستم که گونه هایم آبرویم را مى برد. داغ شده بودم. کم مانده بود زار بزنم و اعلام بى گناهى کنم.
شناسنامه کتاب عمارت بحران زده
- نویسنده: ماری ع. قلیان
- انتشارات: نشر البرز
- تعداد صفحات:328
- نسخه صوتی:ندارد
- نسخه الکترونیکی: دارد
معرفی کتاب فصل درو کردن خرمن اثر محمدرضا بایرامی









































