درباره مصطفی بالعل
مصطفی بالعل داستان نویس، رمان نویس و مترجم ترک در سال ۱۹۴۵ در شهر سیواس به دنیا آمد. دوره متوسطه را در شهر زادگاه خود به پایان برده و برای تحصیل در رشته زبان و ادبیات فرانسه وارد دانشسرای آنکارا شد. پس از اخذ مدرک لیسانس برای ادامه تحصیل به فرانسه رفته و از دانشگاه poitiers فرانسه در رشته ادبیات تطبیقی دنیا فوق لیسانس گرفت. فعالیت ادبی خود را در سال ۱۹۷۲ با معرفی کتاب و نقد ادبی در روزنامه ینی اورتام yeni ortam شروع کرد. با چاپ داستان، نقد و ترجمه هایش به شهرت رسید. در نوشتن دائرةالمعارف های مختلف همکاری نمود.
درباره کتاب پنجره ای به شاخسار تاک
کتاب پنجره ای به شاخسار تاک سه روای مختلف و سه فضای متفاوت از هم دارد. ماجرای این کتاب در مورد اوتاریت بیگ، همسرش فکرت و فرزندشان جودی است که خانواده ای سه نفره و مرفه را تشکیل می دهند و در ویلایی به نام رویای سبز با خدمتکار، باغبان و... زندگی می کنند. تک تک کارکنان به دلیل مطلع شدن از یک راز مگو و دیدن آنچه که نباید، از ویلا اخراج شدند به جز خدمتکاری بیست و دو ساله به نام سرمه! سرمه را وادار می کنند با پیرمردی مریض که همسن پدربزرگش است ازدواج کند. این پیرمرد باغبان قدیمی خانواده است. سرمه زودتر از آنچه که فکرش را می کرد با پیرمرد به یک محله حاشیه ای راهی می شود که در آنجا سنگ قبری در حیاط انتظارش را می کشید... سرمه حالا با شرایط پیچیده ای مواجه شده: شوهرش که از فرط پیری هر لحظه ممکن است بمیرد، سرکوب امیال و غرایز جوانی اش و... . مصطفی بالعل (Mustafa Balel) در رمان پنجره ای به شاخسار تاک (Asmali Pencere) شیوه روایت سنتی و مدرن را در هم آمیخته و اثری جذاب و خواندنی خلق کرده که ما را لحظه به لحظه با داستان و اتفاقات همراه می کند.
در بخشی از کتاب پنجره ای به شاخسار تاک می خوانیم...
داشتم دربارۀ چی می گفتم؟ حافظه م دیگه خوب کار نمی کنه. یه تیکه نون دستش می گرفت و می اومد و کنارم می نشست. سوزن منجوق بافی یدکی رو از رو یقه م و یه رشته نخ ابریشم رو از قرقره جدا کرد و به خیال خودش می خواس کمکم کنه. هر چند می ترسیدم سوزن از دستش بیفته و بین برگا و علفا گم بشه اما حرفی نمی زدم. جیگر گوشه م حساس و زودرنج بود. فقط کافی بود یه کمی قیافه م رو ترش کنم، تو یه چشم به هم زدن اون دخترِ کوچولوِ شاد و شنگول به یه شاخه گل پژمرده و خشکیده تبدیل می شد. اگه دست بهش می زدی مثه ابر بهار گریه می کرد. بلافاصله می زد زیر گریه. چیزی ام نمی گفت و فقط دماغش رو می کشید. می دونستم که خیلی ناراحته. توی دلم خون گریه می کردم اما تسلیم شدن در برابر خواسته هاش برام دشوار بود. منتظر بودم به اشتباهش منظورم از اشتباه، دست زدن به منجوقا، خوردن آب سرد وقت عرق کردن، انتخاب غذا و خلاصه اشتباهاتی که از هر بچه ای ممکنه سر بزنه پی برده و دیگه تکرارش نکنه. یه کم بعد متوجه می شدم با چشمای اشک آلود و نگاه پشیمونش به چشمام خیره شده. با لحنی کمی دلخور و کمی آشتی جویانه، بعد از اینکه یه بار دیگه ازش قول می گرفتم که دیگه اون سنگای لعنتی رو تو جیبش نریزه و لباساش رو پاره نکنه، موهاش رو آروم نوازش می کردم و ازش می خواستم کنارم بشینه و کمکم کنه. با خونسردی یه گربۀ خونگی بلافاصله کنارم می نشست. در حالی که سوزن یدکی رو از تو سوراخ منجوقای رنگی که از داخل قوطی بر می داشت رد می کرد با دقت به دستام نگاه می کرد و سعی می کرد بفهمه چه جوری این کار رو انجام می دم. منجوقایی که بافته بود به دردم نمی خوردن. ترکیب رنگا رو رعایت نمی کرد. خیلی از منجوقا رو هدر می داد. هر کاری می کرد اعتراضی نمی کردم.
شناسنامه کتاب پنجره ای به شاخسار تاک
- نویسنده: مصطفی بالعل
- مترجم: صابر مقدمی
- زبان: فارسی
- ناشر چاپی: نشر پیدایش
- تعداد صفحات: 405
- موضوع کتاب:کتاب های داستان و رمان خارجی
- نسخه الکترونیکی:دارد
- نسخه صوتی : ندارد
علاقه مندان به ادبیات داستانی را به خواندن رمان پنجره ای به شاخسار تاک دعوت می کنیم. امیدوارم از محتوای معرفی کتاب نهایت لذت را برده باشید و برای کسانی که کتاب دوست هستند، میتوانید ارسال نمایید و برای مشاهده ی مطالب پر محتوای دیگر میتوانید به بخش فرهنگ و هنر ساعدنیوز مراجعه نمایید. همچنین شما نیز بهترین کتابی که تا حال مطالعه کرده اید، برای ما معرفی نمایید. از همراهی شما بسیار سپاسگزارم.